مانایی مانا و این قوم در خطر است
فرض گرفتن 2 نکته پیش از وارد شدن به این مقال لازم است؛
اول - سهوی بودن استفاده از کلام آذری در کاریکاتور مانا نیستانی در روزنامه ایران
دوم - به وجود آمدن شائبهی توهین برای خیل عظیم هموطنان آذری، به علت اغراق در طرح موضوع از تریبونهای رسمی و دامن زدن به آن
با مفروض گرفتن این دو نکته و با توجه به شهادت آنها که اصل کاریکاتور را دیدهاند و گواهی بر سوءتعبیرهای کلان و رسمی از آن دادهاند و از طرفی نیز به بیتوجهی و کمدقتی کاریکاتوریست اشاره کردهاند و سهلانگاری او را که منجر به پیراهن عثمان کردن اثرش گشت، قابل تذکر دانستهاند، تعریف ابرجرمی در حد و اندازهی اهانت به قومیتها و نژادگرایی برای اثری که با عذر تقصیری کوچک قابل چشمپوشی بود، مورد سوال است. و ناگفته پیداست که بازنگری و خوانش دوبارهی ماوقع این جریان و دیدن اصل اثر، برای هموطنان آذری منجر به قضاوت دیگرگونهای برایشان خواهد شد.
به راستی پیامد قابل پیشبینی تحرکات قومی که به آشوبهای خیابانی، نزاع، تخریب، زد و خورد و دست آخر جان باختن عدهای از هموطنان منجر شد، برای آنان که در مسند امورند از انتظار به دور بود؟ و آیا از این سیلاب خروشان غیرت هموطنان آذریزبان، جز سریعتر چرخاندن آسیاب دشمن و تجزیهطلبان، آبادیای بر ویرانهی این توهین ساخته شد؟ و از این آب گلآلود چه ماهیها که چه کسانی نخواهند گرفت و چه تجزیهطلبانی که با سربالا رفتن این آب، ابوعطا نخواهند خواهند.
با این اوصاف مگر تدبیری دوراندیشانه و مردمگرایانه در کار افتد و آتش افروختهی این غائلهی قومیتگرایی را خاموش کند. که جز آن، این آتش دامن همه را در برخواهد گرفت.
از طرفی برای مانا نیستانی و مهرداد قاسمفر - سردبیری که به جای مدیرمسوول، مسوولیت به عهدهاش گذارده شده است - احساس همدردی و دلسوزی میکنم.
اگر چنین حبس و بگیر و ببندی دست کم یک سال پیش و دست پر تا نه سال پیش اتفاق میافتاد، همان مردمی که هماینک به خاطر دفاع از حیثیت قومی در خیابانها آمدهاند، به خاطر دفاع از حیثیت قلم و سردادن شعار برائت و سوءتفاهم خواندن و لغزش قلم توهین یاد شده، پشت در پشت هم میایستادند؛ که آن دوران، دورانی دیگر بود و موج غالب بر مردم موجی دیگر.
اما در این وانفسا که از کاه یک شوخی لفظی - سهوی، کوه اقدام ملی - امنیتی ساخته شده و مانای سهلانگار، مجرم برهم زنندهی آرام و قرار، تفهیم اتهام شده، ماحصل برای او و هویت شخصیاش چیست؟
هویت و اعتباری را که در این سالها فریم به فریم و ذره ذره برای قلم و امضایش جمع کرده است چه میشود؟ که اگر حکم به بیگناهیاش داده شود و در تصوری آرمانی، از او عذرخواهی گردد تا طلب هویت و آبروی برباد رفتهاش شود که هیچ از هیچ بهعلاوهی آن همه موج بیمهری که از او به دل همزبانان ترکش میماند.
و روی دیگر سکه؛ این که او مجرم شناخته شود. در آن وضعیت - که خدا را به دور - مانا با انگ توهین به اقوام - که دست بر قضا خودش هم از همان قوم است!- پس از تحمل حبس آزاد میشود و تازه اول مشکلش:
که اگر در دورانی دیگر، حبس یک کاریکاتوریست و شکایت مدعیالعموم به او مشروعیت و مقبولیت مردمی میداد، این بار مدعیالعموم دست بر نقطهای گذاشته است که از هر طرف بروی کاریکاتوریست مغضوب مردم میشود. (جایی، در نوشتهای خواندم شورش و زندان و آشوب یک طرف، اما خوش به حال مانا که بعد از زندان راهی خارج از کشور میشود و نانش در روغن است. غافل از آنکه این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست.)
مسلم این که - از همین الان - او از نان خوردن نیز افتاده است. چون بعید به نظر میرسد با چنین پرونده و چنین رویکردی عمومی و قومی به او، مطبوعهای با او کار داشته باشد و یا به او کار بدهد.
باز گرداندن آرامش به قوم و بازگرداندن آبرو به مانا کار دولت است؛ مانایی مانا در عرصه هنر و مانایی وحدت مقدس مردم ایران در خطر است.
یکشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۸۵
پنجشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۵
درباره مانا نیستانی و کاریکاتورش
قضیه سادهتر از پیچیدگیهای دولتیست
با احترام
به آقای صفارهرندی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی:در برههای از زمان که موجی چنین سهمگین علیه یک کاریکاتوریست مستقل و یک روزنامهی معتبر دولتی برخاسته است، آرامکنندهی این حرکت تفرقهافکن، اگر وزیر فرهنگ نیست، چه کسی میتواند باشد؟ و یا چه کسی جز این مقام، متولی برقراری ثبات و پایدار کردن وحدت ملی مابین اقوامیست که در هر کارزار و حرکت جمعی و اجتماعی - حتا خانوادگی - پشت در پشت هم ایستادهاند؟
آنجا که موضع خانهی ملت، برخورد با خاطی و مباشران خاطی است و دست اجنبی را از آستین کاریکاتوریست نمایان میبیند، که در حرکتی حساب شده و دیکته شده او را به توهین به قومی از این طایفهی بزرگ ایرانیان، هدایت میکند، و نمایندگان نیز تا 10 امضا برای استیضاح وزیر ارشاد جمع کردهاند، عبارت «مسوولیت روزنامه ایران با من نیست» برازندهی سکاندار وزارتخانهی ارشاد نیست. که بیش و کم امنیت تمام آنان که در ایران قلم میزنند به چراغ روشن آن خانه و نهاد است و دلگرم به اینکه پشت اصحاب قلم و فرهنگ اگر به جایی بند نیست لااقل به جایی گرم است.
شاید با تدبیر و رویکردی دیگر به این خبر بد، میشد گزارش بازگرداندن وحدت به ملت را از عملکرد شما، به پای وزارت ارشاد نوشت.
با احترام
به آقای باهنر، نایب رییس مجلس شورای اسلامی:
کشور پهناور ایران، خود هماینک آنقدر درگیر مشکلات ریز و درشتیست که گره بر گرههای آن زدن کار سخت و متهورانهای نیست. ناآرامیهای قومی خوزستان و بلوچستان چنان اخبار بدی را موجب میشود که نیازی به تحریک قومی دیگر در جایی دیگر نیست. آن چه را که میشود زیر سبیلی در کرد، لاخ سبیل کندن و مرد میدان طلبیدن، بوالعجب کاریست.
روزنامهنگاری که توهین کرده عذر خواسته و سردبیری که آن را منتشر کرده رسما به خطای روزنامه اعتراف نموده است. برخلاف عهد سابق که مسوولیت با مدیر مسوول بود، این دو را بازخواست کردن کاری دیگر است و کشاندن چنین مسالهای به مخمصهای قومی، کاری دیگر. تکرار و مرتب تکرار کردن این که به کسی در جایی توهین شده، آستانهی تحمل را بر هر غیوری پایین میآورد و او را وامیدارد تا غیرت نشان دهد. کشور پهناور ایران که درگیر بحرانهای بینالمللی، اقتصادی و امنیت مرزها و برقرارکردن آرامش و ایمنی در شرق و غربش است، در چنین زمان حساسی نیاز مبرم به وحدت ملی دارد نه رویدر رویی قومیتها.
گرفتن و بگیر و ببند با هر کسی که به قومیت و وحدت ملی ایران توهین لفظی یا عملی میکند اگر این قدر سریع و بیدردسر بود که تا به حال میبایست حکم دادگاه تروریست بیست و سه ساله، عبدالمالک ریگی، که شیعه و سنی را در برابر هم قرار داده، گروگان گرفته، قتل نفس انجام داده، امنیت را از بین برده و خوف در دل مردم افکنده، خیلی پیشتر از اینها مشخص میشد و لابد، پیشتر از آن نیز باید خودش را به وزارت اطلاعات معرفی میکرد تا برای روشن شدن تکلیفش بازداشت موقت شود. اما این دو روزنامهنگار چنانجرمی مرتکب نشدهاند و از هموطنان هم طلب بخشش کردهاند و نیتی را که امثال ریگی در سر دارند، در سر نپروراندهاند.
با احترام
به هموطنان آذری زبان:
مانا نیستانی یک ایرانی است و میتواند ترک، لر، کرد، بلوچ و... و فارس باشد. به قصد توهین کاری کردن، کاری نیست که او انجام داده است. اول کاریکاتورش را ببینید و پس از آن به قضاوت بنشینید. یک صفحهی تمام، سوسک فارسی زبان است و در یک فریم به زبان فارسی خندیده و حرف زده است، در فریمی دیگر تکیهکلام آذریها را به کار برده است. توهینی در کار نیست. کار مانا بخشودنیست. او انسان است و ایران نیاز به وحدت دارد. سوسک او فارسی هم حرف زده، قضیه سادهتر از پیچیدگیهای دولتیست. به غیر از جداییطلبها چه کسانی از این رو در روییها سود میبرند؟ ما قرار است تا آخر دنیا در کنار هم زندگی کنیم نه در برابر هم. صبور باشیم.
در همین زمینه و برای حمایت از مانا نیستانی بخوانید:
سایتی برای پیگیری اخبار مرتبط با مانا
http://freemana.blogfa.com/
بیانیه کاریکاتوریست ها
http://www.haditoons.com/news.php?news_uid=1448
یادداشت بزرگمهر حسین پور برای مانا
http://www.haditoons.com/news.php?news_uid=1449
یاداشت پوپک صابری فومنی پیرامون این ماجراhttp://www.golagha.ir/news/2006/May/22/247.php
یادداشت فواد خاک نژاد
http://foaaad.com/2006/05/post_10.html#comments
یادداشت سایت ایران کارتون، مسعود شجاعی طباطبایی
http://irancartoon.ir/news/archives/2006/05/post_277.php
کاریکاتور حمیدرضا پورنصیری برای بامزه
http://www.haditoons.com/news.php?news_uid=1451
یادداشت من برای ماناhttp://www.haditoons.com/news.php?news_uid=1450
با احترام
به آقای صفارهرندی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی:در برههای از زمان که موجی چنین سهمگین علیه یک کاریکاتوریست مستقل و یک روزنامهی معتبر دولتی برخاسته است، آرامکنندهی این حرکت تفرقهافکن، اگر وزیر فرهنگ نیست، چه کسی میتواند باشد؟ و یا چه کسی جز این مقام، متولی برقراری ثبات و پایدار کردن وحدت ملی مابین اقوامیست که در هر کارزار و حرکت جمعی و اجتماعی - حتا خانوادگی - پشت در پشت هم ایستادهاند؟
آنجا که موضع خانهی ملت، برخورد با خاطی و مباشران خاطی است و دست اجنبی را از آستین کاریکاتوریست نمایان میبیند، که در حرکتی حساب شده و دیکته شده او را به توهین به قومی از این طایفهی بزرگ ایرانیان، هدایت میکند، و نمایندگان نیز تا 10 امضا برای استیضاح وزیر ارشاد جمع کردهاند، عبارت «مسوولیت روزنامه ایران با من نیست» برازندهی سکاندار وزارتخانهی ارشاد نیست. که بیش و کم امنیت تمام آنان که در ایران قلم میزنند به چراغ روشن آن خانه و نهاد است و دلگرم به اینکه پشت اصحاب قلم و فرهنگ اگر به جایی بند نیست لااقل به جایی گرم است.
شاید با تدبیر و رویکردی دیگر به این خبر بد، میشد گزارش بازگرداندن وحدت به ملت را از عملکرد شما، به پای وزارت ارشاد نوشت.
با احترام
به آقای باهنر، نایب رییس مجلس شورای اسلامی:
کشور پهناور ایران، خود هماینک آنقدر درگیر مشکلات ریز و درشتیست که گره بر گرههای آن زدن کار سخت و متهورانهای نیست. ناآرامیهای قومی خوزستان و بلوچستان چنان اخبار بدی را موجب میشود که نیازی به تحریک قومی دیگر در جایی دیگر نیست. آن چه را که میشود زیر سبیلی در کرد، لاخ سبیل کندن و مرد میدان طلبیدن، بوالعجب کاریست.
روزنامهنگاری که توهین کرده عذر خواسته و سردبیری که آن را منتشر کرده رسما به خطای روزنامه اعتراف نموده است. برخلاف عهد سابق که مسوولیت با مدیر مسوول بود، این دو را بازخواست کردن کاری دیگر است و کشاندن چنین مسالهای به مخمصهای قومی، کاری دیگر. تکرار و مرتب تکرار کردن این که به کسی در جایی توهین شده، آستانهی تحمل را بر هر غیوری پایین میآورد و او را وامیدارد تا غیرت نشان دهد. کشور پهناور ایران که درگیر بحرانهای بینالمللی، اقتصادی و امنیت مرزها و برقرارکردن آرامش و ایمنی در شرق و غربش است، در چنین زمان حساسی نیاز مبرم به وحدت ملی دارد نه رویدر رویی قومیتها.
گرفتن و بگیر و ببند با هر کسی که به قومیت و وحدت ملی ایران توهین لفظی یا عملی میکند اگر این قدر سریع و بیدردسر بود که تا به حال میبایست حکم دادگاه تروریست بیست و سه ساله، عبدالمالک ریگی، که شیعه و سنی را در برابر هم قرار داده، گروگان گرفته، قتل نفس انجام داده، امنیت را از بین برده و خوف در دل مردم افکنده، خیلی پیشتر از اینها مشخص میشد و لابد، پیشتر از آن نیز باید خودش را به وزارت اطلاعات معرفی میکرد تا برای روشن شدن تکلیفش بازداشت موقت شود. اما این دو روزنامهنگار چنانجرمی مرتکب نشدهاند و از هموطنان هم طلب بخشش کردهاند و نیتی را که امثال ریگی در سر دارند، در سر نپروراندهاند.
با احترام
به هموطنان آذری زبان:
مانا نیستانی یک ایرانی است و میتواند ترک، لر، کرد، بلوچ و... و فارس باشد. به قصد توهین کاری کردن، کاری نیست که او انجام داده است. اول کاریکاتورش را ببینید و پس از آن به قضاوت بنشینید. یک صفحهی تمام، سوسک فارسی زبان است و در یک فریم به زبان فارسی خندیده و حرف زده است، در فریمی دیگر تکیهکلام آذریها را به کار برده است. توهینی در کار نیست. کار مانا بخشودنیست. او انسان است و ایران نیاز به وحدت دارد. سوسک او فارسی هم حرف زده، قضیه سادهتر از پیچیدگیهای دولتیست. به غیر از جداییطلبها چه کسانی از این رو در روییها سود میبرند؟ ما قرار است تا آخر دنیا در کنار هم زندگی کنیم نه در برابر هم. صبور باشیم.
در همین زمینه و برای حمایت از مانا نیستانی بخوانید:
سایتی برای پیگیری اخبار مرتبط با مانا
http://freemana.blogfa.com/
بیانیه کاریکاتوریست ها
http://www.haditoons.com/news.php?news_uid=1448
یادداشت بزرگمهر حسین پور برای مانا
http://www.haditoons.com/news.php?news_uid=1449
یاداشت پوپک صابری فومنی پیرامون این ماجراhttp://www.golagha.ir/news/2006/May/22/247.php
یادداشت فواد خاک نژاد
http://foaaad.com/2006/05/post_10.html#comments
یادداشت سایت ایران کارتون، مسعود شجاعی طباطبایی
http://irancartoon.ir/news/archives/2006/05/post_277.php
کاریکاتور حمیدرضا پورنصیری برای بامزه
http://www.haditoons.com/news.php?news_uid=1451
یادداشت من برای ماناhttp://www.haditoons.com/news.php?news_uid=1450
انگار نه انگار
شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۳۸۵
نامه تو خوندم خوب من
متن کامل پاسخ بوش به زبان فارسی
از آنجا که دولت پاسخگو و محترم هفتاد میلیونی، متن نامهی آقای احمدینژاد را برای ملت منتشر نکردهاند و لوموند آن را منتشر کرده است، در نتیجه ملت هفتاد میلیونی محترم اقدام به ترجمهی متن منتشر شدهی آن از زبان فرانسه کرده است، ما هم متن پاسخ آقای بوش را به زبان فارسی و برای اولین بار منتشر میکنیم تا ملت آمریکا هم آن را برای خودشان به زبان انگلیسی یا فرانسوی ترجمه کنند!
نامه تو خوندم خوب من اشک چکوندم خوب من
یه لحظه بردم خودمو جای تو نشوندم خوب من
(من چون در سفر بودم، پس خانم رایس نامهی شما را برایم فکس کرد و یکجورایی هم ناراحت بود که چرا اسمش در نامه نبوده است. مختصر این که چون 18 صفحهاش طول میکشید، یک صفحه درمیان فرستاد. ادبیات و ترجمهی جالبی داشت که من مجبور شدم خودم را ببرم جای شما بنشانم تا بفهمم قضیه از چه قرار است. آن را خواندم و به حالت دونه دونه اشک چکاندم.)
نوشته بودی غمته غصه خوری عادته
عشق به دادت برسه یه قلب عاشق بسته
(از ظلم و جور من و کشور متبوع این جانب نوشته بودید که موجبات غم و غصهی شما را فراهم کرده است. اما عشق چه کارهایی که نمیکند آقا.)
نوشته بودی زندگی چنگی به دل نمیزنهتو آسمون زندگی پرنده پر نمیزنه
(نوشته بودید کسی به دلتان چنگ نمیزند که من متوجه منظورتان نشدم. خواهش میکنم در مکاتبات رسمی از فولکلوریک یا ادبیات عامه استفاده نکنید.)
نوشته بودی تنهایی رفیق ماه و سالتهنوشته بودی روز و شب غم از تو دل نمیکنه
(نوشته بودید معلم هستید و تمام اهالی خاورمیانه با شما در ارتباط مستقیم هستند و کسی از شما دل نمیکند. و شما مجبورید مرتب پاسخ دانشجوهایتان را بدهید. راستش همانطور که گفتید من نمیدانستم شما معلم هستید وگرنه روز معلم را به شما تبریک میگفتم.) چرا گله داری از همه؟ چرا توی شهر عاشقا فاصله داری از همه؟
(همانطور که اشاره کردهاید دروغ در همهی فرهنگها نکوهیده شده است. پس چرا گله دارید از همه...)
چرا درو بستی رو خودت؟ چرا که شکستی تو خودت؟ چرا که شکستی تو خودت؟
(چرا در را بستی رو خودت؟ چرا عهد را شکستی و نامه دادی؟ چرا دل اهالی را شکستی؟ در را باز کن لطفا چون - زبانم لال - شورای امنیت خیلی دوست دارد در را ببندد و تحریمهایی را اعمال کند.)
در خونه عشقو بزن همدل عاشقا بخونتو قلب پاکی لونه کن همسایه خدا بمون
(از این که در نظر دارید بنده به راه راست بیایم خیلی ممنون. احتمال زیادی دارد وقتی از سفر برگردم در خانه را بزنم و عشقی کنم. و به درستی که من یک مسیحی با ایمان هستم. مرسی که یادم انداختید.)
نمیمونه اینجور روزگار باز دوباره بهار میاددوباره این چرخ فلک با من و تو کنار میاد
(البته از دوران ریاست جمهوری من که دیگر چیز زیادی نمانده است. اما چشم رو هم بگذاری انتخابات بعدی از راه میرسد و چرخ فلک خیلی کارش درست است که با من و شما کنار میآید و آبش با هر دوی ما در یک جو میرود.)
جورج دبلیو بوش پسر
مطابق با رییسجمهور آمریکا
برابر با شیطان بزرگ
مصادف با آمریکای جهانخوار
از آنجا که دولت پاسخگو و محترم هفتاد میلیونی، متن نامهی آقای احمدینژاد را برای ملت منتشر نکردهاند و لوموند آن را منتشر کرده است، در نتیجه ملت هفتاد میلیونی محترم اقدام به ترجمهی متن منتشر شدهی آن از زبان فرانسه کرده است، ما هم متن پاسخ آقای بوش را به زبان فارسی و برای اولین بار منتشر میکنیم تا ملت آمریکا هم آن را برای خودشان به زبان انگلیسی یا فرانسوی ترجمه کنند!
نامه تو خوندم خوب من اشک چکوندم خوب من
یه لحظه بردم خودمو جای تو نشوندم خوب من
(من چون در سفر بودم، پس خانم رایس نامهی شما را برایم فکس کرد و یکجورایی هم ناراحت بود که چرا اسمش در نامه نبوده است. مختصر این که چون 18 صفحهاش طول میکشید، یک صفحه درمیان فرستاد. ادبیات و ترجمهی جالبی داشت که من مجبور شدم خودم را ببرم جای شما بنشانم تا بفهمم قضیه از چه قرار است. آن را خواندم و به حالت دونه دونه اشک چکاندم.)
نوشته بودی غمته غصه خوری عادته
عشق به دادت برسه یه قلب عاشق بسته
(از ظلم و جور من و کشور متبوع این جانب نوشته بودید که موجبات غم و غصهی شما را فراهم کرده است. اما عشق چه کارهایی که نمیکند آقا.)
نوشته بودی زندگی چنگی به دل نمیزنهتو آسمون زندگی پرنده پر نمیزنه
(نوشته بودید کسی به دلتان چنگ نمیزند که من متوجه منظورتان نشدم. خواهش میکنم در مکاتبات رسمی از فولکلوریک یا ادبیات عامه استفاده نکنید.)
نوشته بودی تنهایی رفیق ماه و سالتهنوشته بودی روز و شب غم از تو دل نمیکنه
(نوشته بودید معلم هستید و تمام اهالی خاورمیانه با شما در ارتباط مستقیم هستند و کسی از شما دل نمیکند. و شما مجبورید مرتب پاسخ دانشجوهایتان را بدهید. راستش همانطور که گفتید من نمیدانستم شما معلم هستید وگرنه روز معلم را به شما تبریک میگفتم.) چرا گله داری از همه؟ چرا توی شهر عاشقا فاصله داری از همه؟
(همانطور که اشاره کردهاید دروغ در همهی فرهنگها نکوهیده شده است. پس چرا گله دارید از همه...)
چرا درو بستی رو خودت؟ چرا که شکستی تو خودت؟ چرا که شکستی تو خودت؟
(چرا در را بستی رو خودت؟ چرا عهد را شکستی و نامه دادی؟ چرا دل اهالی را شکستی؟ در را باز کن لطفا چون - زبانم لال - شورای امنیت خیلی دوست دارد در را ببندد و تحریمهایی را اعمال کند.)
در خونه عشقو بزن همدل عاشقا بخونتو قلب پاکی لونه کن همسایه خدا بمون
(از این که در نظر دارید بنده به راه راست بیایم خیلی ممنون. احتمال زیادی دارد وقتی از سفر برگردم در خانه را بزنم و عشقی کنم. و به درستی که من یک مسیحی با ایمان هستم. مرسی که یادم انداختید.)
نمیمونه اینجور روزگار باز دوباره بهار میاددوباره این چرخ فلک با من و تو کنار میاد
(البته از دوران ریاست جمهوری من که دیگر چیز زیادی نمانده است. اما چشم رو هم بگذاری انتخابات بعدی از راه میرسد و چرخ فلک خیلی کارش درست است که با من و شما کنار میآید و آبش با هر دوی ما در یک جو میرود.)
جورج دبلیو بوش پسر
مطابق با رییسجمهور آمریکا
برابر با شیطان بزرگ
مصادف با آمریکای جهانخوار
انگار نه انگار