فعلا برین اینجا تا بعدا بگم برین کجا!
یکشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۵
جمعه، دی ۲۲، ۱۳۸۵
بالارفتن ازخورشيد
داشتم همین طور در اینترنت میچرخیدم که لینک این گزارش را که 9 مرداد 83 در ایران جمعه منتشر کرده بودم به چشمم خورد. آن صفحه حکایتی داشت... با کلی برو بیا، مرا دعوت کردند که یک صفحهی طنز آنجا راه بیندازم. من هم با چندتا از بچهها صحبت کردم و به خیلی از بزرگان طنز هم اطلاع دادم. خلاصه کلی مایه گذاشتم.
یک شماره که منتشر شد، رفتم دیدم مسوولین ایران جمعه نشستهاند و عزا گرفتهاند. گویا قرار بود سردبیری کار را بدهند به گروه دیگری. و طبیعتا آن سردبیر هم اکیپ خودش را میآورد.
نفهمیدم این اتفاق یکباره افتاد یا نه، و سردبیر سابق ایران جمعه از این موضوع خبر داشت یا نه، اما این موضوع بگویی نگویی کمی برای من گران تمام شد. تلفن زدن به خیلیها که قرار بود کار بدهند برایم سخت بود. دلیلی که باید میآوردم هم به نظرم مسخره میآمد.
ولی خداوکیلی، ایران جمعه با این تغییر جان تازهای گرفت. گروه قویشان واقعا ترکاند و درنهایت هم متاسفانه با یک سوسک بسته شد.
۱عصرپاييزى يكى دوسال پيش، اگر اشتباه نكنم، طبقه همكف دفتر مجله گل آقا، پاييزى تر ازهمه عصرهاى اين چندسال بود. از سالن كتابخانه كه مى گذشتى در تاشويى بود كه هميشه بازبود و درآستانه پنجره تمام قد آن دوميز قرارداشت. ميزى كه من پشت آن مى نشستم و كارى نمى كردم و ميزى كه كسى كه پشتش مى نشست هركارى مى كرد.ميز من كه بين دركشويى و پنجره ها قرار داشت خوب به خاطر دارد كه كدام روز را مى گويم. هرچند حالا تمام قصه عوض شده و ميزها از آنجا رفته اند ـ نمى دانم كجا ـ و ازتمام آن سالن بزرگ، با اين كه حتى كتاب ها خانه شان را به طبقه اى ديگر برده اند، پنجره ها هنوز كه هنوز اگر به چشمشان خوب خيره شوى، تصوير دوكس را نشانت مى دهند كه پشت دو ميز ـ كه از آنجا رفته اند ـ نشسته اند و گرم صحبتند.گاهى خنده اى و گاهى غصه اى. گاهى نوشتن و يادداشت كردن نكته اى يا ريختن و استواركردن طرحى. ميزها ـ كه از آنجا رفته اند ـ خوب به خاطر دارند، بپرسيد حتماً از آنها. اگر جايى به چشمتان خوردند، سلام دوكس را حتماً به آنها برسانيد، دوكس را كه از آنجارفته اند، اما هنوز در فضاى پنجره، تصويرشان مانده است.يكى از آن نكته ها كه پشت ميز من نوشته شد و پشت ميزكس ديگر خلق شد طرحى است كه درسفيدى اين كاغذ نقش بسته است.به رسم ادب و حق كپى رايت(!) اسم بزرگمهر حسين پور را ذكرمى كنم و تمام حقوق مادى و معنوى اثر را به او دايورت مى كنم!
انگار نه انگار
پنجشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۵
چه کسی در دوران اوج گلآقا روی جلدهایش را میکشید
گفت و گویی که پنجشنبه پیش از رادیو تهران به نویسندگی من و اجرای هادی حیدری پخش شد.
هفتهنامهی گلآقا مجلهای بود که به راحتی توانست اعتماد مردم را جلب کند. کشیدن تصاویر و کاریکاتور وزرا و مسوولین تابویی بود که در آن زمان شکسته شد. هنوز روی جلدهای هفتهنامهی گلآقا را خیلیها با کاریکاتور بانمک دکتر حبیبی، که روزگاری نماد دولت بود، به یاد دارند. موضوعات اجتماعی و اقتصادی و معاش مردم با پهلو زدن به رویکرد مسوولان، ابتدا روی جلد گلآقا و سپس دهان به دهان مردم کوچه و بازار میگشت.در این میان تصویرگر مهمترین کاریکاتورهای دوران طلایی گلآقا، که این روزها از دنیای کاریکاتور به انیمیشن گذر کرده است و تاثیرش بر کاریکاتوریستهای نسل پس از او غیرقابل کتمان است، کسی نیست جز احمد عربانی. احمد عربانی را با 60 سال سن، بیشتر از هر کسی خود کاریکاتوریستها میشناسند چرا که گزاف نیست اگر بگوییم معروفترین کاریکاتوریستهای مطبوعاتی این دوره، با کپی کردن از دسنهای او وارد میدان شدهاند•
انگار نه انگار