دوشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۹۲

شبانه بی شاملو - 25

وقتی دلش گیر کرده
می‌گوید دلش گرفته
وقتی خاطر یکی را می‌خواهد
می‌گوید خاطرم نیست
وقتی دستش تو را کم می‌آورد
می‌گوید نمی‌توانم حتا کمکی به خودم کنم. دستم خالی است
وقتی می‌خواهد بگوید لعنتی. عوضی. عوضی
می‌گوید باید خاک گلدان‌ها را عوض کنم
توی عکس به هوا می‌پرد که صورتش تار شود و معلوم نشود که گریسته است تا بعد بگوید عکس را بی‌هوا گرفته‌اند
نرسیده به فرودگاه دلقک تمام‌عیاری است که یک ماشین را می‌خنداند
در راه برگشت سوار نعش‌کش است
شیشه را پایین می‌کشد که خاک مرده از ماشین بپرد
تا سرش باد بخورد
و باد، این دروغگوی لعنتی، هیچ کس را با خود نبرد
همه را همین فرودگاه بلعیده است
باید این موضوع را به ناشر کتاب‌های فروغ بگویم
همین مرد ساده‌لوح
وقتی دلش گیر کرده
می‌گوید دلش گرفته
وقتی خاطر یکی را می‌خواهد
می‌گوید خاطرم نیست
وقتی می‌خواهد بمانی خودش می‌رود
وقتی می‌خواهد برود باز می‌گردد
وقتی می‌خواهد برسی تو را می‌رساند
وقتی می‌خواهد برسد حرکت نمی‌کند که جا بماند
وقتی می‌خواهد بمیرد زندگی می‌کند
وقتی می‌خندد غمگین است
وقتی حرف دارد
می‌گوید چه خبر
نه. خبری نیست
بیا همین را تیتر یک کنیم
مردی که جای کلمه‌ها را عوض می‌کند تا تو را با دنیا عوض نکرده باشد
مردی که از خیر اصول خبرنویسی می‌گذرد
و خبری را که باید در صفحه حوادث منتشر کند
پله پله زیر هم می‌نویسد
تا تو را سرگرم کند و بعد
این هم سوتیتر
با نتیجه‌گیری سیاسی که همه چیز زیر سر دولت است
خواننده را فریب می‌دهد
که با یادداشتی تحلیلی روبه‌روست
که نفهمند نویسنده تحلیل رفته است

حرفش را در دهان پیرمردی سالخورده در آسایشگاه می‌گذارد که در گزارشی برای صفحه اجتماعی می‌گوید دلش به قرص‌های آرام‌بخش قرص است

نه. این‌ها همه دست انداختن تو نیست
مردی که دستش به جایی بند نیست
فقط با کلمات بازی می‌کند
و جای کلمه‌ها را عوض می‌کند
که ایهام این حرف‌ها
تیتر یک بی‌بی‌سی را تحت الشعاع قرار دهد
و تحلیل‌گران خیال کنند با متنی پیچیده رو به رو هستند
و ماست‌ها را کیسه  کنند
این هم تیتر صفحه اقتصادی
و با چاپ عکسی از کیسه‌خواب دونفره‌ای که شبیه سرطان پستان خالی‌اش کرده‌اند
جای خالی تو را به مردم نشان دهد
که مردم بترسند اگر مهاجرت کنند
بعد از این‌که مطمئن شوند آن‌ها کمربندها را بسته‌اند
کسانی را که برای بدرقه به فرودگاه می‌آیند
به دیوانه‌خانه می‌برند
و این شایعه نیست
وگرنه در ستون شنیده‌ها و اخبار غیر موثق منتشر می‌شد
مثلا یکی‌ش همان مردی که اول گزارش گفتیم
وقتی دلش گیر کرده
می‌گوید دلش گرفته
وقتی می‌خواهد بگوید لعنتی. عوضی. عوضی
می‌گوید باید خاک گلدان‌ها را عوض کنم
وقتی می‌خواهد بگوید تو با هواپیما پریده‌ای
می‌گوید زیاده‌روی کرده‌ام باید شیشه را پایین بکشم باد به سرم بخورد بلکه بپری
و این اشتباه لفظی نیست
چون مقصود نویسنده نامشخص است
و دانستیم که وقتی می‌خواهد حرفی را بزند نمی‌زند