سه‌شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۳

اون اینترنت موبلوند...

یک‌روز وقتی خانه نیستم کتابخانه‌ام می‌آید و کامپیوترم را می‌اندازد از پنجره بیرون و وقتی برگشتم خانه می‌بینم که کتاب‌نوهایش را پوشیده و صفحه‌هاش را از هم برام باز می‌کند و با عشوه می‌گوید: بیا عزیزم. بیا بغلم. اون اینترنت موبلوند رو،‌ اون لعنتی رو از خونه انداختم بیرون. بیا مثل قدیم تا صبح توی گوشت قصه بخوونم. :)
من هم کتابخانه‌ام را بوس می‌کنم و می‌گویم: خوب کردی. با موبایل وصل می‌شوم. :|


زندگی پُشْتِ عینکِ من و تو... از فاضل ترکمن




[برای پوریا عالمی]

تو شبیه پرنده‌ای هستی
که همیشه رها و آزاد است
من ولی یک هوای آلوده
که امیدش همیشه بر باد است
تو شبیه ستاره‌ای در شب
من ولی یک چراغِ خاموشم
همه‌جا سرد و تار و تاریک است
روشنی‌ها شده فراموشم
تو زمین را سپید می‌بینی
من زمین را سیاه می‌بینم
تو به دنیا همیشه می‌خندی
من ولی تا همیشه غمگینم
تو پُرْ از خواب‌های شیرینی
من ولی در مسیرِ کابوسم
تو از این دیوها نمی‌ترسی
من ولی مثل بچه‌ای لوسم
تو سفر کرده‌‌ای به رویاها
من سفر کرده‌ام به یک ای کاش
تو رسیدی به شهر رویایت
خواهشاً فکرِ دوستت هم باش
[ فاضل ترکمن ]
۹۲/۳/۶
سه‌شنبه. ساعت ۴: ۴ ظهر

شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۳

چیزی شبیه غم

چیزی شبیه خاک روی خنده‌ها
چیزی شبیه اشک روی پنجره
چیزی شبیه شک روی ملحفه
چیزی شبیه درد روی ماه تو
چیزی شبیه گرد روی دلهره
چیزی شبیه مرد روی تخت

چیزی شبیه غم روی چیزی شبیه همه چیزها

پنجشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۹۳

روایت

دریا دارد آرام می‌گیرد
کوه دارد کوتاه می‌آید
دشت دارد بساطش را جمع می‌کند
زمان به دور خودش می‌پیچد و قدم از قدم برنمی‌دارد
چیزی را که از چشم هم نمی‌خوانند
در روزنامه می‌جویند
خبر چنان بود که زمین تاب نیاورد
و دست در خودش برد
و شبیه مردی که به جان خالکوبی قدیمی‌اش افتاده باشد
با چاقو سعی کرد مرزها را پاک کند

خون صفحه تلویزیون را برداشته
و زمین از درد پاهاش را در خودش جمع کرده
همچون جنینی خارج از رحم


یکشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۳

میکروفون به من نمی‌آید

یک کتاب می‌نویسم به این اسم. و توش نشان می‌دهم چطوری بعضی‌ها آدم نوشتن هستند و موقع حرف زدن هم باید از روی نوشته بخوانند. و اگر بدون نوشته میکروفون بدهی دست‌شان از خجالت آب می‌شوند و کل حرف‌شان را در سه کلمه می‌گویند: «سلام. مبارکه. خیلی ممنون.» و بعد می‌روند می‌نشینند سر جاشان و فکر می‌کنند یک کتاب بنویسند به نام «میکروفون به من نمی‌آید» و توش نشان بدهند چطوری بعضی‌ها آدم نوشتن هستند و موفع حرف‌زدن هم باید از روی نوشته بخوانند.


یکشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۹۳

ادبيات تطبيقى ما و شهيار قنبرى


خوردنى ها كم نيست
من و تو كم خورديم...

+ ادبيات تطبيقى ما و دیگران