انگار نه انگار

طنزها و یادداشت‌های مطبوعاتیِ پوریا عالمی

چهارشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۹۳

گیجگاه

›
تیری خطاکار هستم که شلیک شده به گیجگاه گوزن نزدیک شده و دارد خدا خدا می‌کند به خطا برود   + شبانه بی شاملو ...
سه‌شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۳

چنان سياره‌اى كه از مدارش

›
فكر كردن به تو از دست من خارج شده چنان سياره‌اى كه از مدارش كنار پنجره ايستاده‌ام چايم را ترسم را مزه مزه مى‌كنم به در چشم دوخته‌ام...
یکشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۹۳

گرگ و خرگوش

›
دو خرگوش کوچک دستان تو بازیگوش و کنجکاو و ترسان در جیب‌های بارانی‌ات پنهان شده‌اند گرگی باران‌خورده و گرسنه که رد خرگوش‌ها را زده و د...
دوشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۹۳

هر چیزی ارزشش را ندارد، ممد

›
این‌که سیاستمداران ما به صورت تاریخی یک رودروایسی دارند همیشه، یا با خودشان یا با رقبا یا مخالفانشان یا با مردم و حتا با قدرت، تبدیل به رف...
جمعه، مهر ۲۵، ۱۳۹۳

مرکز غم

›
من مرکز دنیا نیستم مرکز غمم اما در شادی مقیم هستم تا دنیا غمگین‌تر نشود    + شبانه بی شاملو
پنجشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۹۳

و البته که این سطور ربطی به کسی ندارد جز کسی که ربطی بین خودش و این سطور پیدا کند

›
همیشه صبر کرده‌ام آب‌ها از آسیاب بیفتد بعد با عینک دودی و کلاه نقاب‌دار در اماکن عمومی و بی‌خطر ظاهر می‌شوم عدل جلوی دوربین عکاسان بین‌...
سه‌شنبه، مهر ۲۲، ۱۳۹۳

دستور زبان تو؛ ویرگول

›
جا دارد از ویرگول تشکر کنم که هر جا به اسم تو در متن می‌رسم فرصت می‌دهذ بی‌آنکه خواننده بفهمد آب دهانم را قورت بدهم و آن‌قدر حوصله دارد که...
پنجشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۳

در قلبم گلوله‌ای پنهان کرده‌ام

›
نیمی از عمرم در لباس خاک‌بازی‌های کودکی‌ام گذشت نیمی دیگر در لباس خاکی پشت خاکریز پیش از آنکه زندگی کنم به خاک سپرده شده بودم و به ...
شنبه، مهر ۰۵، ۱۳۹۳

چرا دوستت می‌دارم

›
چرا دوستت می‌دارم وقتی از مرگ گریزی نیست و همین لحظه، عدل در همین لحظه، موشکی می‌تواند شکوه شعر مرا به سخره بگیرد و از من تکه‌ای گوشت گن...
جمعه، مهر ۰۴، ۱۳۹۳

نیم‌فاصله من و تو

›
یکی از دلایلی که به تو اصرار می‌کنم از نیم‌فاصله در متن استفاده کنی این است که کم‌کم یاد بگیری فاصله‌ات را با من در متن زندگی کمتر کنی.
چهارشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۹۳

آبمیوه‌گیری شبیه‌سازی

›
صبح‌های زود بچه‌ها لباس مدرسه بر تن خندان و شاد منتظر سرویس مدرسه ایستاده‌اند همچون میوه‌هایی که شسته و تمیز لبخندزنان و عطرآگین من...
سه‌شنبه، مهر ۰۱، ۱۳۹۳

من یک شبیه‌سازی‌شده هستم 3

›
از بچگی دوست داشتم بزرگ که شدم یک مدرسه بزنم و هر روز در مدرسه را روی کسی باز نکنم تا بچه‌ها پشت در مدرسه بمانند و برگردند به خانه و خیابا...

من یک شبیه‌سازی‌شده‌ام 2

›
نیم‌ساعت چهل‌دقیقه‌ای هست که پاییز از راه رسیده و عاشقان مشغول شعر سرودن شده‌اند و شاعران مشغول پیدا کردن قافیه‌ی جدید با باران و ابر ...
دوشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۳

من یک شبیه‌سازی شده‌ام

›
من یک شبیه‌سازی شده‌ام. اسم من را هر سال، دوازده سال، به زور و به اجبار در کارخانه شبیه‌سازی نوشتند. پدر و مادرم می‌ترسیدند من شبیه دیگران...
یکشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۹۳

اعترافات مردی گرسنه که داشت از دست می‌رفت

›
شده ساعت‌ها بنشینم و به سفره حضرت سلیمان فکر کنم و خیال‌پردازی کنم که اگر سفره‌ای داشتم و بازش می‌کردم و هر چه دلم می‌خواست توش مهیا می‌شد...
چهارشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۹۳

قرص ناآرام

›
قرص آرام‌بخش با شرم به داروخانه‌چی گفت: داروی آرام‌بخش و ضدافسردگی دارید؟ داروخانه‌چی گفت: تنها راهش این است که خودت را در آب حل کنی.
جمعه، شهریور ۲۱، ۱۳۹۳

به خاطر خودت می‌گویم دوستم داشته باش

›
به خاطر خودت می‌گویم که سردت نشود که دلت نلرزد که ترس برت ندارد که دستت خالی نماند به خاطر خودت می‌گویم دوستم داشته باش که در سالن ان...

باید از متن بکاهم که متن بیش از این از من نکاهد

›
باید از متن بکاهم که متن بیش از این از من نکاهد باید این جمله را بسابم تنم را به متن بسایم که متن مغزم را نساید باید متن را دربیاورم ا...
شنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۳

بوی اسفند شده‌ام سر چهارراه

›
بوی اسفند شده‌ام لابه‌لای دود سیگار لای انگشت مردی بالا سر مرده گِز گِز جای سیلی روی گونه ‌ی  پسرک وقت آب ‌بازی ظهر جمعه مرداد شلپ شلپ پی...
جمعه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۳

رابطه تی و مهمان

›
یک‌عده معتقدند هر وقت ماشین‌شان را ببرند کارواش، باران می‌آید. من ایمان دارم هر وقت کف خانه را تی می‌کشیم، مهمان می‌آید. بدبختی اینجاست ک...
شنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۳

آفرین صدآفرین

›
مشتش را گرفتی، آفرین مشتش را جلوی همه باز کن دستش را رو کن دستفروش است این حرف را به گوشش فرو کن، آفرین فقرش را بکوب توی صورتش، صدآفری...
سه‌شنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۹۳

زن در آينه به زن بيرون آينه نگاه نمى‌كند

›
+

-

›
شبیه مردى كه با پاى خودش رفته و به قتلى نكرده اعتراف كرده و حالا رضايت نمى‌دهد كه خودش خودش را قصاص نكند   + شبانه بی شاملو
جمعه، مرداد ۲۴، ۱۳۹۳

عصرهای جمعه - 3

›
به یک نجات غریق برای عصرهای جمعه نیازمندیم. + عصرهای جمعه
چهارشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۹۳

اصفهانی که گم شد

›
بچه که بودیم سالی یکی دوبار، هر بار هفت هشت روز می‌رفتیم اصفهان، فولادشهر، فاز یک. محله‌ی 22 بهمن. نشانی را از برم چون بچه که بودیم ماهی د...
سه‌شنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۹۳

نفت می‌ریزم

›
موریانه به خانه افتاده است تو به ذهن من خانه از ایستادن بازایستاده است من از رفتن نفت می‌ریزم پای این خانه پای این ذهن در سوراخ‌های...
شنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۹۳

همان چشم‌ها...

›
چشم‌هاش... چشم‌هاش وقتى مى‌خندد... چشم‌هاش وقتى خوشحال است... چشم‌هاش وقتى دوستم دارد... چشم‌هاش وقتى راه مى‌افتد... چشم‌هاش وقتى ازم چشم ...
چهارشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۳

گیلاس‌های تو تکه‌های تبر

›
نسبت تو با من نسبت بهار و درخت سالخورده است یک بار دستی به سرم می‌کشی من صدبار می‌شکفم نسبت من با تو نسبت پاییز و درخت گیلاس است تو ...
سه‌شنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۳

جایزه‌ی گلشیری

›
1- سال 84 اولین کتابم منتشر شد و همچون همه‌ی شاهکارهای ادبیات درست دیده نشد! حتا اسمش توی فهرست اولیه جایزه‌ی مهم و ارزشمند هوشنگ گلشیری ه...
شنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۳

من دوستت دارم اما موشکی در چشم‌هات

›
خاورمیانه نیست دیوانه‌خانه است ما دیوانه‌ایم که گل در برابر گلوله می‌کاریم ما دیوانه‌ایم که شعر در برابر شعار می‌خوانیم ما دیوانه‌ایم ک...
چهارشنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۳

گزارشی از زیرزمین

›
پهلوى چهارراه وليعصر شكافته شده خون فواره زده روبانى قيچى می‌شود شهر زير مى‌شود زير و رو مى‌شود زير و زبر مى‌شود پياده‌روها ...
دوشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۹۳

کنج تخت تو

›
امن‌ترين جاى دنيا كنج تخت توست بايد به خنده‌هاى تو مهاجرت كنم شهر من را بغض برداشته و من شنا بلد نيستم
دوشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۹۳

منفی در مثبت

›
نبودنت اتفاق مهمی نیست تنها، خط کوچکی انداخته روی ذهنم خط کوچکی پشت اسم‌ها، پشت آدم‌ها، پشت جاها، پشت روزها، پشت خنده‌ها نبودنت اتفا...
شنبه، تیر ۱۴، ۱۳۹۳

شبانه بی شاملو - 44

›
دريا دخترى است تنها چشم انتظار كوهى كه براى به آغوش كشيدنش، سالهاست قدم از قدم برنداشته است...  + شبانه بی شاملو

شبانه بی شاملو - 43

›
روبه‌روی هم نشسته بودند انگار مردی طرفدار پرسپولیس این سوی ورزشگاه زنی طرفدار استقلال آن سوی ورزشگاه و مردی منتظر قطار کرج در ایستگاه مت...
چهارشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۹۳

جای خالی

›
از تو می‌بُرم و می‌گویم عین خیالم نیست همچون مردی که پایش را بُریده‌اند و هر بار جای خالی پایش می‌خارد کلافه می‌شود و خیالات برش می‌د...
سه‌شنبه، تیر ۱۰، ۱۳۹۳

شعری برای شلنگی که زیر آفتاب ظهر سه‌شنبه‌ی کیش کش آمده است

›
هر روز تابستان کش می‌آید تنهایی مثل یک کش قیطانی است هر قدر بکشی کش می‌آید، کوتاه نمی‌آید من شلنگ از یادرفته‌ای در حیاط صلات ظهرم، که ...
یکشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۳

کیش‌نویسی / کش‌نویسی

›
- در واقع کیش همان کش است که از بس زیر آفتاب کش آمده شده کیش. یعنی خود کش هم توی کیش کش می‌آید. - تابستان‌ها توی کیش همه‌چیز کش می‌آید؛ ...

ادبیات تطبیقی ما و عبید زاکانی

›
قزوینی تابستان از بغداد می‌آمد. گفتند: آنجا چه می‌کردی؟ گفت: عرق. :) عالمی تابستان به کیش رفته بود. گفتند: آنجا چه می‌کنی؟ گفت: عرق. :...
جمعه، تیر ۰۶، ۱۳۹۳

چمدان یعنی زندگی

›
صدتا کار دارم. صدتا قول دادم. صدتا قرار دارم. الان ولی یک بلیت یک‌طرفه دستم است. بلکه بادی بخورد کله.  تهران و زندگی شهری و این همه خبر ...
سه‌شنبه، تیر ۰۳، ۱۳۹۳

شبانه بی شاملو - 42

›
بهار امسال بهار نبود تبانی صدها پاییز بود تا درخت قدیمی را از پای درآورد درخت پیر به جان خودش افتاده دارد شاخه‌اش را می‌بُرد تا تبری ...
سه‌شنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۹۳

دارم بلند فکر می‌کنم - 20

›
فکر می‌کنم نسبت ما کاربران اینترنت، به زندگی و جامعه و مشکلات و معضلات آن - تا حدودی - شبیه نسبت من به فوتبال به‌خصوص بازی فوتبال ایران است...
چهارشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۹۳

ادبیات تطبیقی ما و ایرج میرزا

›
دستم بگرفت و پا به پا خورد :| از: ما دستم بگرفت و پا به پا برد از: ایرج میرزا ادبيات تطبيقى ما و دیگران
دوشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۹۳

شبانه بی شاملو - 41

›
از فکر تو بیرون نمی‌آیم همچون کرم ابریشمی که از پیله‌اش بیرون نمی‌آید کرم ابریشمی که از فکر تو بیرون نمی‌آید در فکر تو تمام می‌شود و پی...
جمعه، خرداد ۱۶، ۱۳۹۳

عصر جمعه

›
عصر جمعه شعور ندارد که ساعت را یک ساعت جلو یا عقب می‌کشیم. او کارش را به زمان خودش شروع می‌کند. 

جست‌وجو

›
دنبال چیزی حقیقی در دنیای مجازی گشتن، وقتی که در دنیای حقیقی مجازی است؛ مثل عشق.
دوشنبه، خرداد ۱۲، ۱۳۹۳

تهران همسایه ما بود

›
تهران همسایه‌ی ما بود می‌گویند کمر همتش را می‌خواست ببندد اما هر شب خواب خمپاره می‌دید و با صدای جیغ گربه‌ای که زیر چرخ ماشینی هم‌ارز د...
سه‌شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۳

اون اینترنت موبلوند...

›
یک‌روز وقتی خانه نیستم کتابخانه‌ام می‌آید و کامپیوترم را می‌اندازد از پنجره بیرون و وقتی برگشتم خانه می‌بینم که کتاب‌نوهایش را پوشیده و صفح...

زندگی پُشْتِ عینکِ من و تو... از فاضل ترکمن

›
[برای پوریا عالمی] تو شبیه پرنده‌ای هستی که همیشه رها و آزاد است من ولی یک هوای آلوده که امیدش همیشه بر باد است تو شبیه...
شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۹۳

چیزی شبیه غم

›
چیزی شبیه خاک روی خنده‌ها چیزی شبیه اشک روی پنجره چیزی شبیه شک روی ملحفه چیزی شبیه درد روی ماه تو چیزی شبیه گرد روی دلهره چیزی شبیه مر...
پنجشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۹۳

روایت

›
دریا دارد آرام می‌گیرد کوه دارد کوتاه می‌آید دشت دارد بساطش را جمع می‌کند زمان به دور خودش می‌پیچد و قدم از قدم برنمی‌دارد چیزی را که ا...
‹
›
صفحهٔ اصلی
مشاهده نسخه وب
با پشتیبانی Blogger.