یکشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۴

مورد عجیب فیس‌بوک ایرانی

مورد عجیب فیس‌بوک ایرانی این است چیزی را که مساله من نیست مساله‌ی من می‌کند و چیزی را که مساله‌ی من است عادی نشان می‌دهد.

مثال:

[من در سیستم فیس‌بوک فکر می‌کنم حتما] باید در مورد ازدواج همجنسگرایان موضع بگیرم تا به‌روز، نوع‌دوست، طرفدار آزادی حقوق بشر و حقوق برابر و ترقی‌خواه جلوم کنم. چون عملا هزینه‌ای هم ندارد.
_ اما این‌که مساله ما چیز دیگری است را مساله ندانم تا عقب‌افتاده جلوه نکنم. یعنی دستاورد اجتماعی و تاریخی و سیاسی قاره‌ای دیگر سر قانونی بودن یا غیرقانونی بودن مساله ازدواج همجنسگرایان را مساله امروز ایران مطرح کنم و انرژی خود را سر اثبات این موضوع و جای خالی آن در اینجا بگذارم. یعنی صرفا از موضوعاتی که جهان از آن عبور کرده بپرم و یک‌دفعه بحثی را پیش بکشم که بحث عمومی نیست. اما همین موضوع را که مساله من مساله‌ای دیگر است مطرح نکنم چون گفتن این‌که مساله عمومی باید شناخته و بررسی شود و حمایت یا همدردی با دایه مهربان‌تر از مادر شدن فرق دارد، بحثی انحرافی است و توش و توان تولید فکر و بحث را از چیزی که باید سرش بحث شود دور می‌کند. این مساله را نباید به زبان آورد چون گوینده را به سخره می‌گیرند که عقب‌افتاده و مخالف آزادی‌های برابر است، چون همه گویندگان نه بر اساس مسیر فکری و ایجاد سوال، که بر اساس مد روز، هر روز درگیر مساله‌ای می‌شوند که صنعت مد فکر و صعنت پرستیژ روشنفکری و در جریان بودند برای‌شان دیکته می‌کند. در حالی که آزادی‌ها و حقوق اولیه فردی هنوز مساله عمومی است خود را کشتن برای موضوعات بعدی فقط انرژی‌سوزی است. مثل این‌که چون من به تانک نمی‌توانم ایراد بگیرم به رنگ تیره آن ایراد بگیرم و بگویم چرا این رنگ آزارنده که حقوق فردی من را ضایع می‌کند رنگ شاد نمی‌زنید. این حرف به معنی بی‌ارزش یا فاقد اعتبار دانستن مسائل قانونی و اجتماعی همجنسگرایان نیست بلکه به این معنی است که این موضوع نه بنا بر اقتضای اجتماعی بحث جامعه شده که نوعی ژست اجتماعی است بی‌آنکه دغدغه فردی باشد.
مثال 2: [من در سیستم فیس‌بوک فکر می‌کنم حتما] باید در مورد ترجمه موضع بگیرم تا کتاب‌خوان، روشنفکر، فهمیده و تیز جلوه کنم. چون عملا هزینه‌ای هم ندارد. _ اما این‌که چرا انتخاب کتاب برای ترجمه - حتا رمان - با دهه‌ها و دوره‌های مختلف تفاوت اعظم دارد مساله ندانم و حتا به بررسی دلایل آن نپردازم. بررسی کتاب‌های منتخب برای ترجمه امروز و جایگاه و تاثیرگذاری آن در جامعه و بررسی آن با دوره‌های مختلف و کارنامه مترجمان قدیمی‌تر حتما مورد تحقیقی خواندنی‌ای خواهد شد. مثال 3: [من در سیستم فیس‌بوک فکر می‌کنم حتما] این‌که مردم کتاب فارسی نمی‌خوانند مساله ما است که به چرخه صنعت نشر صدمه می‌زند و نشان عقب‌افتادگی فرهنگی ما است. چون عملا هزینه‌ای هم ندارد. _ اما این‌که امروزه در داستان فارسی مگر چه چیزی می‌گذرد که نخواندنش ما را عقب می‌اندازد مساله فرعی است که مطرح کردنش ناشران را عصبانی، نویسندگان را ناراحت و مافیاهای رسانه‌ای را آماده حمله می‌کند. پس به مطرح کردنش نمی‌ارزد. مثال 4: [من در سیستم فیس‌بوک فکر می‌کنم حتما] زنده نگه‌داشتن بحث چپ‌ستزی و دفاع یا حمله به چپ با تعریف‌های مختلف آن باید بحث اصلی فیس‌بوک و نشریات چاپی داخلی و تلویزیون‌های فارسی فرنگی و اولویت تولید فکر ما باشد برای همین یا از در حمایت از چپ یا از در حمله به آن وارد می‌شوم. چون عملا هزینه‌ای هم ندارد.
_ اما این‌که عملا چیزی به اسم تولید فکر و اندیشه در نشریات یا کتاب از بین رفته است و حجم زیادی از نشریات ما ریویونویسی و در محضر استادنویسی و انتشار آخرین مصاحبه از آن مرحوم، است، نباید مطرح شود چون این یک مساله عمومی روشنفکری نیست و یارکشی در دعواهای لایکی راحت‌تر از نوشتن مقاله است و این موضوع اصحاب رسانه را آزرده خواهد کرد. یعنی نوشتن مقاله در نقد جامعه و سیاست و بررسی و تحقیق کار پردردسری است اما طرفداری یا رجز خواندن و نفس‌کش‌طبیذن کار ساده‌ای است. مثل هواداری از تیم فوتبال. اما اگر بپرسی حالا به نظرت کدام سیستم بهتر است و سیستم را چطوری بچینیم طرف توی شیپور بدمد و بگوید مزاحم فعالیت مدنی من نشو.

پنجشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۹۴

من اپلیکیشن تو نیستم

آدم‌هایی هستند که آدم‌های دیگر را مثل یک افزونه یا اپلیکیشن در زندگی‌شان نصب می‌کنند؛ این اپ قدرت، این اپ پول، این اپ مهمانی‌رفتن، این اپ پُز دادن، این اپ آشنا داشتن، این اپ مطلب چاپ کردن، این اپ معاشرت با فلان‌نویسنده، این اپ خوشگذرانی با فلان پولدار، این اپ آشنایی با کیارستمی، این اپ ملاقات با خاتمی، این اپ اسپانسر گرفتن برای کار، این اپ آشنایی با فلان ناشر، این اپ جا توی شمال و کردان داشتن، این اپ آشنا واسه بلیط پرواز گرفتن داشتن، این اپ ترقی، این اپ وام، این اپ شت.
این آدم‌ها بعد از این‌که استفاده‌شان از شما تمام شد به این دلیل که فضای زیادی را اشغال کردید شما را ابتدا آن‌اینستال و سپس پاک می‌کنند. یک مدل کثیف این حذف و اضافه این است که به یکی بگویید دوستش دارید یا می‌‌خواهید باهاش ازدواج کنید یا حتا باهاش ازدواج کنید. شما که کارتان تمام شد و اپ بلااستفاده را پاک می‌کنید آن اپ بدبخت حس می‌کند باگ آفرینش است.
اگر به همه چیز به عنوان یک افزونه‌ی کاربردی و منفعت‌طلبانه نگاه می‌کنید، لطفا به اپلیکیشن‌ها نگویید دوست‌شان دارید. اپلیکیشن‌ها آدمند و بعد از شیفت‌دیلیت‌کردن از دست شما و آن ایام که استفاده‌ی ابزاری ازشان کرده‌اید خودشان را می‌آزارند و ذره‌ذره دق ‌می‌کنند. چون می‌دانند آنان به عنوان یک اپ مصرف‌شده دیگر روی هیچ آدمی درست نصب نمی‌شوند و می‌بینند که شما هر چند وقت یک‌بار ویندوزتان را عوض می‌کنید و به‌روز می‌شوید.
.

[نتیجه گپ زدن و همدردی با دوستی که برای بار دوم در زندگی آن‌اینستالش کرده‌اند.]




#من_افزونه_تو_نیستم #من_اپلیکیشن_تو_نیستم


پنجشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۹۴

و فراموشی

مرگ پيش از رسيدنش
ما را مى‌كشد
در خستگى روزى كه به آخر نمى‌رسد

و فراموشى
كارى از دستش بر نمى‌آيد
مرگ
ذره ذره از چشمان تو دست به كار شده است

شنبه، خرداد ۲۳، ۱۳۹۴

تقدیم به چند اصطلاح عامیانه

چشم‌های تو قاتل زنجیره‌ای است و
همه‌ی ما را به کشتن خواهد داد

جمعه، خرداد ۱۵، ۱۳۹۴

شعر اینطوری

چشمهاش طورى بود كه آدم خيال مي‌كرد
طورى نيست اما معلوم بود يك طورى شده است
كه اين طورى مي‌كرد تا من هم يك طورى بشوم
چشمهاش آن طور بود و
خودش اين طور اين طور مي‌كرد

پنجشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۴

ترانه مگس

زنبورهای کارگر
همچون زنبورهای کارگر
گل به گل سر می‌زنند
شهد شیرین و اعلا را برمی‌گزینند
از گل‌های صدتومنی چشم می‌پوشند
گل‌های دست‌پرورده را دستچین می‌کنند
به کندو بازمی‌گردند
همچون زنبورهای کارگر

زنبورهای بی‌بیمه
زنبورهای بی‌خانه
زنبورهای بی‌زنبور
زنبورهای تنهای کارگر در میان خیل زنبورهای تنهای کارگر دیگر
زنبورهای بی‌عشق
زنبورهای بی‌بوسه
زنبورهای بی‌لب
زنبورهای نر
زنبورهای بی‌زنبور ماده
زنبورهای بی‌زن
زنبورهای بی‌آلت لذت
زنبورهای اخته

زنبورهای با نیش
نیش‌های اعتراض
که در دفاع از کندو
از نیام بیرون می‌آید
در دفاع از کندو
در دفاع از کندوی عسل
در دفاع از عسل ملکه
نیش می‌زنند
و می‌میرند
زنبورهای  پیش‌مرگ‌شونده
پیش‌مرگه‌های کارگر

زنبورهای کارگر
همچون زنبورهای کارگر
وقتی به کندو بازمی‌گردید
با شهد شیرین دست‌چین‌شده از گل‌های معتبر
به کندوی خورشید نمی‌نگرید؟
به مگس‌های خیابان‌خواب نمی‌نگرید
که همچون ملکه شما وقت زیادی برای کشتن دارند
و با لذت زیر کندوی خورشید آفتاب می‌گیرند

آه ای زنبورهای پیش‌مرگ‌شونده
زنبورهای کم‌شونده
به ترانه این مگس آوازه‌خوان با صدای بلند بخندید
این مگس
مست است از عسل کندوی شما
تا به حال مست کرده‌اید؟
ای زنبورهای کارگر عسل‌ساز
ای زنبورهای عسل بی عسل
ای زنبورهای عسل شیرین ای زنبورهای تلخ

زنبورهای کارگر نمی‌شنوند
گوش‌شان بدهکار ترانه مگسی مست نیست
وز وز بال بال زدنشان دشت را پر کرده
و مگسی که مست کرده باشد و ترانه بخواند چیز چندشی است...