مورد عجیب فیسبوک ایرانی این است چیزی را که مساله من نیست مسالهی من میکند و چیزی را که مسالهی من است عادی نشان میدهد.
مثال:
[من در سیستم فیسبوک فکر میکنم حتما] باید در مورد ازدواج همجنسگرایان موضع بگیرم تا بهروز، نوعدوست، طرفدار آزادی حقوق بشر و حقوق برابر و ترقیخواه جلوم کنم. چون عملا هزینهای هم ندارد.
_ اما اینکه مساله ما چیز دیگری است را مساله ندانم تا عقبافتاده جلوه نکنم. یعنی دستاورد اجتماعی و تاریخی و سیاسی قارهای دیگر سر قانونی بودن یا غیرقانونی بودن مساله ازدواج همجنسگرایان را مساله امروز ایران مطرح کنم و انرژی خود را سر اثبات این موضوع و جای خالی آن در اینجا بگذارم. یعنی صرفا از موضوعاتی که جهان از آن عبور کرده بپرم و یکدفعه بحثی را پیش بکشم که بحث عمومی نیست. اما همین موضوع را که مساله من مسالهای دیگر است مطرح نکنم چون گفتن اینکه مساله عمومی باید شناخته و بررسی شود و حمایت یا همدردی با دایه مهربانتر از مادر شدن فرق دارد، بحثی انحرافی است و توش و توان تولید فکر و بحث را از چیزی که باید سرش بحث شود دور میکند. این مساله را نباید به زبان آورد چون گوینده را به سخره میگیرند که عقبافتاده و مخالف آزادیهای برابر است، چون همه گویندگان نه بر اساس مسیر فکری و ایجاد سوال، که بر اساس مد روز، هر روز درگیر مسالهای میشوند که صنعت مد فکر و صعنت پرستیژ روشنفکری و در جریان بودند برایشان دیکته میکند. در حالی که آزادیها و حقوق اولیه فردی هنوز مساله عمومی است خود را کشتن برای موضوعات بعدی فقط انرژیسوزی است. مثل اینکه چون من به تانک نمیتوانم ایراد بگیرم به رنگ تیره آن ایراد بگیرم و بگویم چرا این رنگ آزارنده که حقوق فردی من را ضایع میکند رنگ شاد نمیزنید. این حرف به معنی بیارزش یا فاقد اعتبار دانستن مسائل قانونی و اجتماعی همجنسگرایان نیست بلکه به این معنی است که این موضوع نه بنا بر اقتضای اجتماعی بحث جامعه شده که نوعی ژست اجتماعی است بیآنکه دغدغه فردی باشد.
مثال 2:
[من در سیستم فیسبوک فکر میکنم حتما] باید در مورد ترجمه موضع بگیرم تا کتابخوان، روشنفکر، فهمیده و تیز جلوه کنم. چون عملا هزینهای هم ندارد.
_ اما اینکه چرا انتخاب کتاب برای ترجمه - حتا رمان - با دههها و دورههای مختلف تفاوت اعظم دارد مساله ندانم و حتا به بررسی دلایل آن نپردازم. بررسی کتابهای منتخب برای ترجمه امروز و جایگاه و تاثیرگذاری آن در جامعه و بررسی آن با دورههای مختلف و کارنامه مترجمان قدیمیتر حتما مورد تحقیقی خواندنیای خواهد شد.
مثال 3:
[من در سیستم فیسبوک فکر میکنم حتما] اینکه مردم کتاب فارسی نمیخوانند مساله ما است که به چرخه صنعت نشر صدمه میزند و نشان عقبافتادگی فرهنگی ما است. چون عملا هزینهای هم ندارد.
_ اما اینکه امروزه در داستان فارسی مگر چه چیزی میگذرد که نخواندنش ما را عقب میاندازد مساله فرعی است که مطرح کردنش ناشران را عصبانی، نویسندگان را ناراحت و مافیاهای رسانهای را آماده حمله میکند. پس به مطرح کردنش نمیارزد.
مثال 4:
[من در سیستم فیسبوک فکر میکنم حتما] زنده نگهداشتن بحث چپستزی و دفاع یا حمله به چپ با تعریفهای مختلف آن باید بحث اصلی فیسبوک و نشریات چاپی داخلی و تلویزیونهای فارسی فرنگی و اولویت تولید فکر ما باشد برای همین یا از در حمایت از چپ یا از در حمله به آن وارد میشوم. چون عملا هزینهای هم ندارد.
_ اما اینکه عملا چیزی به اسم تولید فکر و اندیشه در نشریات یا کتاب از بین رفته است و حجم زیادی از نشریات ما ریویونویسی و در محضر استادنویسی و انتشار آخرین مصاحبه از آن مرحوم، است، نباید مطرح شود چون این یک مساله عمومی روشنفکری نیست و یارکشی در دعواهای لایکی راحتتر از نوشتن مقاله است و این موضوع اصحاب رسانه را آزرده خواهد کرد. یعنی نوشتن مقاله در نقد جامعه و سیاست و بررسی و تحقیق کار پردردسری است اما طرفداری یا رجز خواندن و نفسکشطبیذن کار سادهای است. مثل هواداری از تیم فوتبال. اما اگر بپرسی حالا به نظرت کدام سیستم بهتر است و سیستم را چطوری بچینیم طرف توی شیپور بدمد و بگوید مزاحم فعالیت مدنی من نشو.