جمعه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۴

ادبیات تطبیقی با شهیار قنبری

جمعه حرف تازه‌ای برام نداشت
هر چی بود پیش از این‌ها به روم آورده بود.
:|

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ادبیات تطبیقی با شهیار قنبری

اوتیسم خفیف

سكوت
نوعى سكته اجتماعى است كه حرف زدنِ شما را ميان جمع فلج مى كند.

سه‌شنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۴

خوشحال | غمگین

فیس‌بوک | توئیتر | اینستاگرام آدم‌ها را خوشحال‌تر از چیزی که هستند نشان می‌دهد و غمگین‌تر از چیزی که هستند می‌کند.

چهارشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۹۴

poorricha

ظهر همه جمع شيم اينجا
شبا تقسيم بشيم چندجا
صبحا كم شيم بشيم منها
ضرب شيم وسط غمها
اينه چهار عمل اصلى
لباسا فيك خنده ها جعلى
خواستم بحثو بكشم به چشات
تا نشدم ضايع جلو فالوئرات
ديشب نوشتم برات يه شعرى
يه شعر سريع مث قهوه فورى
وايبر كردمش همون موقع واسه يه ناشرى
يه ناشر رده بالا اما اسمش بمونه سرى
گفت اگه بدى هفته اى يه مهمونى
توى بساط نشر من مى مونى
حيوونى
"حيوونى چشات سگ داره نگيره منو
اگه گرفت بگيره
شهردارى نبره از پيشم تو رو"
كتابم الان چاپ سى امه
ناشرمم هم تقريبا ديگه شوهرعمه مه
ديدى؟
تو منو نپسنديدى و
تو جمع به من هى مى ر...دى و
از من دل بريدى و
به چى رسيدى و
من
تو رو با اون يكى ديدم و
مدرس رو برعكس دويدم و
دوربرگردون هفت تير پايين پريدم و
يه بسته كمل خريدم و
تو
يه لعنتى پاپتى اى
كه حتا كتابامو هم نخريدى
پورريچ آ اما نيست عين خيالش
اعتباره سالادشيرازيه به خيارش
چون
نفرين به عصرى كه عشق به تگ كشيده
حس من به تو يه هشتگِ نم كشيده
ديگه عاشقى ته كشيده
مث كارگرى كه اتوبان مدرس رو تى كشيده


#poorricha
#پورريچ_آ

دوشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۴

و البته که این سطور ربطی به کسی ندارد جز کسی که ربطی بین خودش و این سطور پیدا کند

من کرد نبودم
یا هر مردی که دلش پر است
اما دستش خالی است
و دلش پیش کسی گیر کرده است
دستم پر نبود
نه در مشتم مداد بود نه دست تو
نه مشتم را مشت کرده بودم که فریاد کنم
من مشتم باز شده بود
اما تو نمی‌دیدی
تو زیبا بودی
تو پیش از مردنت زیبا بودی

من مرد نبودم
تا سینه‌ام را سپر تو کنم
سینه‌ام پر از تو بود؟ نبود؟
و هوای آزادی 
هوای تو از سرم نمی‌پرید یا می‌پرید؟
اما حسش هم نبود برای به دست آوردنت فریاد کنم
یا برای از دست ندادنت گلوله بخورم

فیلم که نبود
زندگی بود
و در زندگی واقعی من واقعا دردم می‌آید
تو این را هرگز نفهمیدی
تو پیش از آن مرده بودی


تو را از دست داده‌ام
چون در کنج خانه پنهان شده بودم
و تو چیزی برای پنهان کردن نداشتی
و در خیابان شبیه بادبادک به هوا بلند می‌شدی
و من از تو می‌ترسیدم
تو روزی به من نخ دادی
و من می‌خواستم نخ تو دست من باشد
اما تو بادبادک نبودی که به آسمان بلند شوی
تو عطر آزادی بودی که زود می‌پرد از پوست آدم

خیابان فاصله ما بود
من در خانه مانده بودم
تو در خیابان بودی
و از دست من رفتی
از دست رفتی
و تمام شدی تاریخ شدی تمام تاریخ شدی

همیشه بزدل بوده‌ام
و همیشه صبر کرده‌ام آب‌ها از آسیاب بیفتد
بعد با عینک دودی و کلاه نقاب‌دار
در اماکن عمومی و بی‌خطر
ظاهر می‌شوم
عدل جلوی دوربین عکاسان بین‌المللی و محلی
بعد با حالتی متفکر و دردآلود
سیگار بهمن دود می‌کنم
آه بلند می‌کشم
- تا رزومه شود -
و فریاد کوتاه می‌کشم
- تا مساله نشود -
همه‌چیز را گردن دیگران
و دیگران را گردن خودشان
و خودم را گردن تو می‌اندازم
آدرنالین ترشح می‌کنم و بعد
زیر لب و پنهانی می‌گویم آزادی آزادی

تا نام تو را فراموش کنم
تا فراموش کنم تصویر تو را
تا از خودم تصویر بهتری بسازم

و بعد

با طمانینه به سمت سفارتخانه قدم برمی‌دارم
تا تصویر آخرم را ضمیمه پرونده‌ام کنم


عکس آخرت که ضمیمه پرونده سفارتخانه من است
مخدوش شده
صورتت در عکس از آزادی خسته است
بر عکس من که در همان عکس چشم‌هام از شادی برق می‌زند


و البته جای تو خالی
در عکس‌های ضمیمه پرونده سفارتخانه هستی و
در عکس‌های پرسنلی پاسپورت نیستی


در عکس آخر چشم تو خسته است
و خون تو را در برگرفته
و چشم‌های من را خون گرفته
که دست‌های من در خون فرو رفته
و پرونده سفارتخانه من در خون فرو رفته
و چقدر با زبان شکسته بسته سخت بود به منشی کمپ مهاجرین توضیح بدهم تو در عکست که ضمیمه پرونده سفارتخانه کرده‌ام من را دوست داشته‌ای
و با مردن تو من آسیب شدید روحی خورده‌ام و این آسیب باید یک امتیاز محسوب شود


در عکس آخر شبیه مردنت افتادی
شبیه‌تر از بازی پانتومیم که ادای مردن را در می‌آوردی

از دست دادن تو
از دست دادن یک امتیاز است
پس با اشکی در چشم
تاکید کردم
مستر، درست است که او مرده اما
اما هنوز در قلب من زنده است
و البته این آسیب روحی چیزی از قابلیت‌های من
و چیزی از امتیازهای من نباید کم کند
و من اگر مهر این پرونده را بزنی از حقوق او در مرزهای شما دفاع خواهم کرد
و اگر لازم است
درگوشی به من بگویید
بروم و برای جلسه بعد عکسش را - عکس تو را می‌گویم - روی بدنم تاتو کنم


منشی کمپ مهاجرین زل زده به چشم‌هام
چشم‌های من را خون گرفته
و تمام اقیانوس‌ها و دریاهای جهان خون من را پس می‌زنند
و نفس کشیدن برایم سخت شده
و چشم‌های تو در عکس خوابش می‌آید


مرگ کسب و کار من نیست
مرگ رزومه من است
من معتقد به دورکاری‌ام
می‌گذارم مرگ از من دور شود
کیلومترها دورتر
ترس از من دور شود
کیلومترها دورتر
بعد از راه می‌رسم
با لباس کارم
با پرونده سفارتخانه زیر بغلم
با زمزمه کردن چیزی زیر لب
مثل وردی برای من جادویی، برای تو به قیمت نابودی؛ چیزی شبیه آزادی آزادی
چیزی که نام تو را فراموشم کند


زیر لب می‌گویم آزادی آزادی
تا نام تو را فراموش کنم
تا فراموش کنم تصویر تو را
تا از خودم تصویر بهتری بسازم

شنبه، تیر ۱۳، ۱۳۹۴

واقعا

طرف ميره خواستگارى، دختر كه چايى مياره، ميگه: خيلى ممنون، ما بريم به دور بزنيم بياييم. :) انگار رفته تنبون بخره!
حالا فكر كن واقعا يارو بره يه دور بزنه و چندجا ديگه قيمت كنه و سبك سنگين كنه كه مى ارزه يا نه، بعد برگرده همون جاى اول بگه اون تنبونتون چند بود؟
طرف بخنده و بگه اول اينكه اون تنبون واسه شما گشاد بود، دوم اينكه مشترى اومد بردش!

آگهی املاک 8

: بابت آگهى خونه تماس گرفتم. بى ادبى نباشه، اين كه نوشتيد وسط كريمخان شصت و پنج متره، درسته؟
- بله.
: پس دم كريمخان گرم. شما چه اطلاعات تاريخى عجيبى داريد.

آگهی املاک 7


آگهی املاک 5


آگهی املاک 5

آگهی املاک 4


آگهی املاک 3


فقط مجردها غلط می‌کنند؟

- : درباره‌ی آگهی این خانه حیاط دار زنگ زدم که نوشتید پنجره‌های بزرگی دارد...
- مجردید؟
: شما چی؟
- یعنی چی آقای محترم؟ شما مجردید یا نه؟
: سوال من هم همین است. شما مجردید یا نه؟
- به شما چه ربطی دارد؟
: شما اول پرسیدی من مجردم یا نه.
- خب من برای خانه پرسیدم که شما مجردی یا نه.
: خب من هم برای خانه پرسیدم شما مجردی یا نه.
- ببینید آقای عزیز من خانه را به مجرد نمی‌دهم.
: یعنی می‌گویید برای این‌که خانه را به من اجاره بدهید باید قبلش با شما ازدواج کنم؟
- من قصد ازدواج ندارم آقا.
: من هم از شما درخواست ازدواج نکردم.
- چی؟ همین الان گفتی با هم ازدواج کنیم.
: من فقط می‌خواهم قرار بگذاریم...
- من اصلا با شما قرار نمی‌گذارم.
: من با شما نخواستم قرار بگذارم گفتم قرار بگذاریم خانه را ببینم...
- ببین آقای عزیز شما مجردی فردا معلوم نیست توی این خانه می‌خواهی چه غلطی کنی.
: آهان. یعنی اگر ازدواج کرده باشم و همسرم را بفرستم دنبال نخود سیاه و هر غلطی خواستم بکنم اوکی است؟ فقط مجردها غلط کنند غلط است و غلط متاهل‌ها درست است؟
- اصلا شغل شما چیست؟
: من آچارکشی می‌کنم.
- چی رو؟ کجا؟
: همه‌چی رو. توی روزنامه.
- خیلی بی‌نمکی. هم بی‌نمکی هم روت زیاد است. اصلا دیگه زنگ نزن. اساماس هم نده. وایبر هم شکلک برام نفرست. فهمیدی؟ بوق بوق بوق...
بعضی‌ها موقع آچارکشی بدون خداحافظی گوشی را قطع می‌کنند. 

آگهی املاک 1

 من به شما گفتم خانه‌ای می‌خواهم که پنجره‌های بزرگی داشته باشد و طوری نباشد که آدم مجبور باشد همیشه پرده را بسته نگه دارد. یعنی مشرف نداشته باشد. یعنی طوری نباشد که یکی همه‌اش زل زده باشد توی خانه تو و تو مجبور شوی پرده را بکشی.
- آها. این هم یک خانه ردیف با پنجره‌های گنده که نیازی به پرده نداره.
: استاد ببخشید، ولی پنجره‌ها که رو به دیوار باز می‌شود.
- بهتر. دیگه چی می‌خوای؟ مشرف هم نداری. راحت باش.
: ولی من منظورم این بود که پنجره یا رو به آسمان باز شود یا رو به حیاط.
- شما هم سوسولی ها. :| :( .