سهشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۵
دانستنيهاي ايران
- كار سياسي ميكنند چون در آن نان است.
-كار اقتصادي ميكنند چون ميخواهند وارد عرصههاي سياسي شوند.
-كار توليدي ميكنند چون ميخواهند برجسازي كنند.
-برجسازي ميكنند تا بتوانند شكر وارد كنند.
-شكر وارد ميكنند تا صنعت نساجي را هم به تصرف خود درآورند.
-براي اين كه به خارج سفر كنند، نماينده مجلس ميشوند.
-براي اينكه گاهي به ايران سفر كنند، رييسجمهور ميشوند.
-براي اينكه مسجد بسازند، شهردار ميشوند.
-براي اينكه شهر را اداره كنند، باجناق ميشوند.
و در نهايت براي اينكه در هيات دولت باشند، عضو شوراي شهر ميشوند.
یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۵
برنامه هفتگي مردم اعلام شد
يكشنبهها: اختراع يا كشف يك چيز محيرالعقول توسط دانشمندان جوان و نوباوه.
دوشنبهها: مفسدين اقتصادي به ترتيب قد يا دور كمر يا دور گردن اسامي خود را با صداي بلند معرفي ميكنند.
سهشنبهها: پختن كيك زرد.
چهارشنبهها: پرتاب گوجهفرنگي و تخممرغ گنديده به سفارت خانهها.
پنجشنبهها: فعاليت براي اين كه دو بچه كافي نيست!
جمعهها: بدرقه يا استقبال پرشور و مردمي از رييسجمهور احمدينژاد.
(چون به هر حال يا دارد به سفر ميرود يا از سفر ميآيد.)
جمعه، آبان ۰۵، ۱۳۸۵
سر گرم و دست بند
هر کسی دستش بند شده و کار دارد. مشکل بیکاری هم یکجورهایی دارد حل میشود. اوقات فراغت جوانان هم دارد پر میشود. هر کسی انگار به حق مسلمش رسیده یا نفت را سر سفرهشان بردهاند که همه در حال بشکن زدن هستند.
تحریم اقتصادی ایران مثل این که مالیده . کسی نگران دونرخی شدن پول بنزین نیست یا تورم گردن کلفت این روزها.
خدا را شکر! چه میشود ... تمام این همه مشکل را رییسجمهور گلمان حل کرده است. فرمودهاند: «دو بچه کافی نیست.» و سر ملت را گرم و دستشان را بند کردهاند.
پنجشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۵
جن تلویزیون
خواندن کامل این داستان در مسابقه ی ادبی صادق هدایت (سایت سخن)
می توانید در رای گیری خوانندگان این مسابقه شرکت کنید.
جمعه، مهر ۲۸، ۱۳۸۵
10 نكته براي اينكه توقيف نشويم
روزنامهنگاران عزيز با توجه به حساسيتها، موانع و محدوديتهاي پيش رو 10 نكته را براي توقيف نشدن مطبوعات تبيين ميكنيم:
1- چون نسبت به صفحات سياسي روزنامهها حساسيت وجود دارد، بهتر است خودمان صفحات سياسي را تعطيل كنيم؛ در عوض، گزارش فعاليت اقتصادي، نفتي، شكري، پارچهاي و غيره آدمهاي سياسي را در صفحهي اقتصاد مينويسيم؛ بلكه اين طوري مفسدان اقتصادي هم معرفي شوند!
2- چون حساسيت زيادي نسبت به پوشش خبري هر نوع انتخابات در ايران وجود دارد، روزنامهها براي عدم جلوگيري از توقيف، به جاي انتشار صفحات سياسي، رنگآميزي كودكان چاپ كنند.
3- يك حساسيت هم به حمايت از هاشمي رفسنجاني و پوشش اخبار وي در برابر جريان مصباح يزدي وجود دارد. در اين رابطه ميتوان عكس بزرگ آقاي مصباح را به صورت تمام صفحه چاپ كرد اما به صورت پاصفحه توضيح داد كه گويا آقاي هاشمي هم كانديدا تشريف دارند!
(البته ممكن است در اين حالت تبصرهي چاپ پاصفحه و پاورقي در روزنامهها هم، به دلايل لغو مجوز اضافه شود.)
4- يك راه جلوگيري از توقيف هم اين است كه شما روزنامهيكيهان منتشر كنيد. در اين حالت از جميع بلايا و سوانح طبيعي و غيرطبيعي در امانيد.
5- در اجراي بند 4 اين مقاله ممكن است آقاي شريعتمداري از شما به خاطر حق كپي رايت شكايت كند. خود دانيد.
6- در حالت كلي، بهترين راه مصونيت اين است كه همه برويم و كارمند كيهان شويم. حسن كيهان اين است كه اگر در آن سلام يا شرق هم منتشر شود اتفاقي نميافتد.
7- وزارت ارشاد هم ميتواند از اين به بعد با بررسي و تاييد هر روزه صلاحيت مدير مسوول و دستاندركاران روزنامه، با همكاري سازمان طرح ترافيك، اقدام به انتشار مجوز يك روزه چاپ جريده و مطبوعه كنند. (اين روش رد خور ندارد آقاي ارشاد! مطمئن باشيد.)
8- وزارت ارشاد ميتواند براي جلوگيري از خطر، به هر شمارهي روزنامه مانند پروسه - مجوز كتاب- مجوز پيش از چاپ بدهد. در اين حالت با توجه به عملكرد ارشاد دولت نهم، هر مجوزي دست كم 2 سال در نوبت ميماند. پس 2 سال روزنامه بيروزنامه!
9- در اجراي بند 8 ممكن است پس از چاپ يك شماره از روزنامهاي كه بعد از 2 سال مجوز چاپ گرفته (مثلا شمارهي امروز ما در سال 87 مجوز چاپ بگيرد) اخبار مندرج در آن افشاي اسناد محرمانه تلقي شود! و اين جرم شوخي بردار نيست. پس بهتر است پس از 2 سال مجوز پيش از چاپ كذايي را به شوراي امنيت ملي بفرستيم! اگر در آنجا چاپ روزنامهي دو سال پيش تاييد شد، يك نسخه از آن را هم براي مجلس ميفرستيم. بديهي است اگر هيات رييسه و آقاي حداد اينا با چاپ آن موافقت كنند، بايد كار به مجمع تشخيص مصلحت نظام برود!
در اين مرحله با اصلاح مواردي كه معاند نظام است و مجمع، تشخيص ميدهد، بالاخره روزنامهي «دو سال پيشنامه» چاپ ميشود. و البته ناگفته نماند كه هيچ بعيد نيست پس از چاپ مدعيالعموم، مدعي شود.
10- روزنامهنگاران عزيز! با توجه به 9 بندي كه ذكرش رفت و 90 بندي كه نميشود ذكر كرد، بهتر نيست همگي برويد و در سازمان تربيت بدني اخبار آقاي عليآبادي را پوشش دهيد.
سهشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۵
آينه به دستان
خاتمي: ماشاءا... !
احمدينژاد: عين عدالت!
حداد عادل: يادت باشد اعتراض كني، ميكروفونت را قطع ميكنم.
الهام: تصوير آقاي احمدينژاد در آينه را تكذيب ميكنيم.
لاريجاني: اين كه صدا و سيماي زمان خودمونه ... همش داره عكس منو پخش ميكنه.
صفار هرندي: ابتدا پشت جلد آينه را نگاه ميكند، سپس ميگويد:
چون در دورهي ما مجوز چاپ نگرفته، مجوزش لغو ميشود.
قاضي مرتضوي: اين رسانه به جرم سياهنمايي توقيف ميشود!
اسدا... بادامچيان: آخيش! آخرش پوستر مرا هم چاپ كردند!
اعلمي: واي! اين چقدر شبيه منه ... همش تصويره، اصلاً نطق نميكنه!
عشرت شايق: اِوا ... خاك عالم.
فاطمه رجبي: فتوكپي برابر اصل.
چهارشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۵
چطور از خیابان رد شویم؟
برای عبور از خیابان، نیاز داریم که از خانه خارج شویم. برای خروج از خانه نیاز به رعایت و حفظ شووناتی داریم که عرف جامعه است در غیر این صورت، جرممان که تجاوز حریم خصوصیمان به حریم عمومی دیگران است، محرز میشود. پس با پوشاندن چیزهایی که بیرون آمدنشان، دیگران را به رعشه میاندازد، از خانه خارج میشویم؛ مثل مو، گردن، بناگوش و چیزهای دیگر.
پس از عبور از فیلترهای فوق، صلاحیت رد شدن از خیابان را به دست میآوریم؛
اول- به سمت چپ نگاه میکنیم:
اگر دوران آقای خاتمی بود، در همان حالت میماندیم تا یک ماشین ضدگلوله از سمت راست از رویمان رد شود.
اگر دورهی آقای احمدینژاد باشد نیازی نیست به سمت چپ نگاه کنیم. چون مطمئنیم راه بسته شده و از چپ ماشینی نمیآید. پس راست شکممان را میگیریم و چشمهایمان را میبندیم و تند تند از خیابان عبور میکنیم. منتها چون هزینهی ساخت و تعمیر بلوار و چاله چولههای خیابان از دورهی شهرداری سابق، خرج ازدواج جوانان کوچههای چند خیابان آن طرفتر شده است، میافتیم در چاله و پایمان میشکند. در نتیجه از خیابان رد نمیشویم.
دوم - فرض را بر این میگیریم که با عنایات خداوندی صحیح و سالم خودمان را به میانهی خیابان رساندهایم. در این حالت باید به سمت راست نگاه کنیم:
اگر دورهی آقای خاتمی بود به راست نگاه نمیکردیم. سرمان را مثل بچهی آدم میانداختیم پایین و با ترس و لرز وارد خیابان میشدیم به این امید که ماشینی، چیزی، تانکی بهمان نزند. منتها چون تصویرمان در فیلمبرداریهای 18 تیر در دوربینهای مداربسته و هندیکم، ضبط شده بود پیش از آنکه به آن سوی خیابان برسیم به مکان امن و نامعلومی منتقل میشدیم. پس به آن طرف خیابان نمیرسیدیم.
اگر دوره، دورهی آقای احمدینژاد باشد، باید خیلی احتیاط کنیم. چون تمام ماشینها نه تنها از سمت راست میآیند، بلکه پایشان را هم گذاشتهاند روی گاز و به خطوط عابر پیاده دقتی نمیکنند. پس عبور از خیابان کار خطرناکیست. باید مدتی، شاید 4 سال، صبر کنیم تا چراغ سوارهها قرمز و چراغ پیادهها سبز شود.
راهکار اصلاحاتی: عبور از خیابان را تحریم میکنیم و همین طرف خیابان کارمان را انجام میدهیم.
راهکار مخملین: به صورت سر و ته، از خیابان رد شویم.
راهکار دکتر سروشی: بر دانشجویان و محیطهای فرهنگی سرمایهگذاری میکنیم، تا زمانی که برای عبور از خیابان، در جامعه احساس نیاز شود. خواه اگر چهل سال طول بکشد و ما همین طرف خیابان ایستاده باشیم.
راهکار کیهانی: عناصر خودفروختهای که برای عبور از عرض خیابان، عملیات گسترده و هدایتشدهای را از خارج مرزها پیاده میکردند، به وجود کانالهایی در مطبوعات، اعتراف مکتوب کردند که فیلمش هم تا آخر هفته میآید بیرون.
انگار نه انگار در روزنامه اسرار منتشر می شود.
شنبه، مهر ۱۵، ۱۳۸۵
اشتباه بزرگ، تکرار اشتباهست
شعری را که خبرگزاری مهر از عمران صلاحی آورد، با شوخی سادهی تایپیست آن منتشر شده بود. تایپست در نیمههای شعر «بچهی جوادیه» مینویسد: «بقیهاش را وقت ندارم بتایپم.» و تمام.
البته فکر میکنم خبرگزاری مهر تا به حال شعر را اصلاح کرده باشد. اما بدتر از این اتفاق این است که دو روزنامه شعر را عینا کپی پیس کردهاند! و ناگفته پیداست که زحمت خواندن و در نتیجه اصلاح آن را نیز به خود ندادهاند. (عمق فاجعه اینجاست که مسوولان صفحه، شعر را خوانده باشند و متوجه غلط فاحشش نشده باشند!)
این دو روزنامهی وزین! یکی حضرت همشهری است! دیگری آقای آیندهی نو!
جا دارد برای دبیران سرویس ادبیات این دو روزنامه تشکر و خسته نباشی تکهپاره کنیم!
نکتهی جالب همشهری این بود که در انتهای شعر - یعنی بعد از «بقیهاش را وقت ندارم بتایپم.» - اضافه شده است:
«گفتنیست شعر فوق سالها قبل از انقلاب اسلامی سروده شده است.»
نکتهی قابل تاملیست که تحلیلش را به خودتان میسپارم.
چهارشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۵
تخت عمران صلاحی سبک تر شده است
عمران دست مرا در شعر و داستان گرفته بود و پا به پا جلو می برد. دوست ندارم فعلا چیزی بیشتر از او بنویسم. فقط فکر می کنم او رفته است. تلخ ترین طنزش را نوشته است و رفته است. و دوست دارم فردا که پیشش می روم بلند شود و با همان حجب و حیا لبخند بزند و بگوید حالا حکایت ماست....
پرنده پرنده است
پرنده اما در قفس هم، زندگی میکند و نغمه سر میدهد
شیر شیر است
شیر اما در قفس هم، زندگی میکند و نعره سر میدهد
انسان انسان است
انسان اما در قفس، پرنده نیست تا نغمه سر دهد، مرثیه میخواند و مویه میکند.
انسان اما در قفس، شیر نیست تا نعره سر دهد، در خود فرو میرود و فرو میریزد.
انسان انسان است.
گناهیش نیست.
انسان در قفس است.
گناه این است.
8 اردیبهشت 1384
تقدیم می شود به عمران صلاحی
دوشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۵
صف
در دوران انقلاب: در صف تظاهرات.
در دوران جنگ: در صف نبرد.
در دوران هاشمی رفسنجانی: بعضیها در صف تیرآهن. چند نفری هم در صف استخدام. باقی مردم هم در صف کوپن.
در دوران سیدمحمد خاتمی: بعضیها در صف اعتراض. بعضیها در صف جنبش مدنی. دانشجویان هم در کوی دانشگاه به صف ایستاده بودند. خیلیها هم در صف نبودند، با موتور برای خودشان جلوی صف مردم و دانشجوها پرسه میزدند.
در دوران محمود احمدینژاد: اکثرا ته صف هستند چون سر صفیها چند تا سمت و پست مختلف دارند. جوانها هم در صف وام ازدواجند. کارگران در صف اعتصابند. دانشجویان هم در سه صف یک ستارهها، دو ستارهها و سه ستارهها، به ترتیب قد ایستادهاند. مردم هم نامه به دست صف کشیدهاند تا هواپیمای رییسجمهور به زمین بنشیند.
شعر فولکلوریک نو: اگر دیدی جوانی در صفی تکیه کرده، بدان عاشق شده، وام ازدواج گرفته، حالا تو پول رهن و اجاره خانه و خرج و برج زندگی مثل چیچی توی گل مانده، در نتیجه از ناچاری گریه کرده!
نتیجهگیری: جامعهی ایرانی مثل یک صف بزرگ است؛
1- مهم این است که تو کجای صف ایستادهای.
2- مهمتر از آن، این است که جلویی تو برای باجناقهایش جا نگرفته باشد.