من تنها آسانسورچی دنیا هستم که قصهی بالا و پایینرفتنهام رو براتون تعریف میکنم
طبقهی همکف
طبقهی همکف
در باز شد و افتخاری وارد آسانسور شد. من هدفون تو گوشم بود و داشتم سرم را به حالت هد زدن، همچین ریتمیک و تند تند بالا و پایین میبردم. افتخاری گفت: «دادا دارین آلبوم تازه منو گوش میکونین؟»
داد زدم: «چی؟»
گفت: «هیچی...»
گفتم: «چی؟»
گفت: «اسم من استاد افتخارییس.»
گوشی را از گوشم در آوردم و گفتم: «به روح اعتقاد داری؟»
گفت: «مگه چی چی شدهس؟»
گفتم: «داشتم موسیقی گوشی میدادم. روحم یه طور باحالی شده بود. ضدحال زدی... به روحم که اعتقاد نداری... خب، حالا گوشم با شماست.»
گفت: «میگما بنده افتخاریام.»
گفتم: «یعنی افتخاری به دنیا اومدی؟ یا افتخاری من هستی؟ یا در کل افتخاریای؟ جریان چییه؟»
نوک انگشت شست و اشارهاش را – خیلی حکیمانه - با زبان تر کرد. بعد دم سبیلش را گرفت و به یه حالت ظریفی – البته خیلی ددمنشانه - تاب داد. بعد گفت: «اهم... اهم..» یعنی گلویی صاف نمودند – صافکارانه – و ادامه داد: «من استاد استادان، گنده الاساتید، حنجره طلایی دوران، قناری باغان، بلبل گلستان، نادره دوران هستم. شناختی؟»
گفتم: «بله. شما نادرهای.»
گفت: «من... من... اسمم استاد علیرضا افتخاریس.»
گفتم: «اِ استاد افتخاری... استاد افتخاری... استاد خودتون هستین؟»
خوشحال شد. گفت: «بله... ما استادی بیش نمیباشیم...»
تا فهمیدم طرف چه کسی است، گوشی را دوباره گذاشتم توی گوشهام. افتخاری جا خورد. پرسید: «چه کار میکنی دادا؟»
گفتم: «حالا که مطمئن شدم افتخاری هستی، همون [...] گوش بدم بهتره!»
طبقه اول
داد زدم: «چی؟»
گفت: «هیچی...»
گفتم: «چی؟»
گفت: «اسم من استاد افتخارییس.»
گوشی را از گوشم در آوردم و گفتم: «به روح اعتقاد داری؟»
گفت: «مگه چی چی شدهس؟»
گفتم: «داشتم موسیقی گوشی میدادم. روحم یه طور باحالی شده بود. ضدحال زدی... به روحم که اعتقاد نداری... خب، حالا گوشم با شماست.»
گفت: «میگما بنده افتخاریام.»
گفتم: «یعنی افتخاری به دنیا اومدی؟ یا افتخاری من هستی؟ یا در کل افتخاریای؟ جریان چییه؟»
نوک انگشت شست و اشارهاش را – خیلی حکیمانه - با زبان تر کرد. بعد دم سبیلش را گرفت و به یه حالت ظریفی – البته خیلی ددمنشانه - تاب داد. بعد گفت: «اهم... اهم..» یعنی گلویی صاف نمودند – صافکارانه – و ادامه داد: «من استاد استادان، گنده الاساتید، حنجره طلایی دوران، قناری باغان، بلبل گلستان، نادره دوران هستم. شناختی؟»
گفتم: «بله. شما نادرهای.»
گفت: «من... من... اسمم استاد علیرضا افتخاریس.»
گفتم: «اِ استاد افتخاری... استاد افتخاری... استاد خودتون هستین؟»
خوشحال شد. گفت: «بله... ما استادی بیش نمیباشیم...»
تا فهمیدم طرف چه کسی است، گوشی را دوباره گذاشتم توی گوشهام. افتخاری جا خورد. پرسید: «چه کار میکنی دادا؟»
گفتم: «حالا که مطمئن شدم افتخاری هستی، همون [...] گوش بدم بهتره!»
طبقه اول
آسانسور داشت آرام آرام میرفت بالا. افتخاری گفت: « دوستون میدارم.»
من را میگویی، هول برم داشت، این طرف را نگاه کردم آن طرف را نگاه کردم دیدم کسی نسیت. شروع کردم به سوت زدن. دوباره گفت: «دوستون میدارم.»
گفت: «استاد من رو با محمد صالح علای جان اشتباه گرفتی. اصولا آخر وقت و دو قدم مانده به صبح این حرفها رو به هم میزنند، الان که سر ظهره، آسانسور هم که یه مکان عمومییه...»
استاد افتخاری گفت: «هه... هه... بابا جان من دارم این دیالوگها رو تست میکنم... [...] !»
طبقه دوم
من را میگویی، هول برم داشت، این طرف را نگاه کردم آن طرف را نگاه کردم دیدم کسی نسیت. شروع کردم به سوت زدن. دوباره گفت: «دوستون میدارم.»
گفت: «استاد من رو با محمد صالح علای جان اشتباه گرفتی. اصولا آخر وقت و دو قدم مانده به صبح این حرفها رو به هم میزنند، الان که سر ظهره، آسانسور هم که یه مکان عمومییه...»
استاد افتخاری گفت: «هه... هه... بابا جان من دارم این دیالوگها رو تست میکنم... [...] !»
طبقه دوم
افتخاری گفت: «این آهنگی که گوش میکردی چی چی بودس؟»
گفتم: «ساسی مانکن.»
گفت: «بازارش چطورس؟»
گفتم: «ترکونده بابا. مردم همه جا گوش میکنند. اگه میتونست کنسرت بذاره فکر کنم غوغا میشد.»
گفت: «بذار من یه کمیش رو گوش بدم... بعد تکسش رو بدم علی معلم دامغانی بنویسه... اصلا شاید یه بند هم راه بندازیم... پلی کن ببینم چی چی میخونِد... بعد میگوم علیرضا عصار هم بیاد رپ بخوونه اون وسط...»
گفتم: «اصلا لازم بود شما وارد رپ شی... جات خالی بود. البته به نظرم یک بندری هم بخوونی بد نیست...»
گفت: «مگه بندری هم بازارش خوبه؟ اون هم تا آخر هفته...»
طبقه سوم
گفتم: «ساسی مانکن.»
گفت: «بازارش چطورس؟»
گفتم: «ترکونده بابا. مردم همه جا گوش میکنند. اگه میتونست کنسرت بذاره فکر کنم غوغا میشد.»
گفت: «بذار من یه کمیش رو گوش بدم... بعد تکسش رو بدم علی معلم دامغانی بنویسه... اصلا شاید یه بند هم راه بندازیم... پلی کن ببینم چی چی میخونِد... بعد میگوم علیرضا عصار هم بیاد رپ بخوونه اون وسط...»
گفتم: «اصلا لازم بود شما وارد رپ شی... جات خالی بود. البته به نظرم یک بندری هم بخوونی بد نیست...»
گفت: «مگه بندری هم بازارش خوبه؟ اون هم تا آخر هفته...»
طبقه سوم
افتخاری گفت: «این رو گوش کن.»
بعد شروع کرد به خواندن: «نه نه... ایصفهون رو ال.ای کن... برو به دی.جی بوگو علیرضا افتخاری پیلی کن... شیش و نه رو افتخاری آوردهس بتهوون کم آوردهس... وکی وه بی بی ماها... با یه قر و چندتا آها... کاری کردهس که بیاد و اصفهونی حرف بزنه اوباما... ای اِ آ او اِ اِ اِ ، اِ آ اُ ای او آ»
بعدش گفت: «دقت کردی؟ هم سیاسی بودس یعنی برای گفتوگو با آمریکا پیشنهاد مذاکره داده بودم، هم یه طورایی یاد استاد هم بود... برای همین شیش و نه استاد [...] رو بازخوونی کرده بودم... در ضمن آخرش هم آواز داشت.»
بعد خواند: «ای الهی بیماری بیگیرم هي... دکترا بم اصرار کُننِد و بگم ام.آر.آی نمیرِم... آخه میخوام واست بمیرمو بگو پیشه منی، ها... من همون روانیم آره که آهنگام قِریه...»
بعد گفت: «این رو همین الان با واکمن ضبط کردم، تا یه ساعت دیگه شبکه یک روی تصویر گل و بلبل پخش میکنِد، تا فردا صبح هم توی مارکتینگ توزیع میشِد... یه کلیپ هم میسازم پی.ام.سی پخش کنِد.»
یک نگاه به من کرد، نوک سبیل تاب داد و گفت: «من استاد افتخاریام، اینجا آسانسورِس... آی لاو پی.ام.سی...» و کف دستش را کوبوند به دیوار.
طبقه چهارم
بعد شروع کرد به خواندن: «نه نه... ایصفهون رو ال.ای کن... برو به دی.جی بوگو علیرضا افتخاری پیلی کن... شیش و نه رو افتخاری آوردهس بتهوون کم آوردهس... وکی وه بی بی ماها... با یه قر و چندتا آها... کاری کردهس که بیاد و اصفهونی حرف بزنه اوباما... ای اِ آ او اِ اِ اِ ، اِ آ اُ ای او آ»
بعدش گفت: «دقت کردی؟ هم سیاسی بودس یعنی برای گفتوگو با آمریکا پیشنهاد مذاکره داده بودم، هم یه طورایی یاد استاد هم بود... برای همین شیش و نه استاد [...] رو بازخوونی کرده بودم... در ضمن آخرش هم آواز داشت.»
بعد خواند: «ای الهی بیماری بیگیرم هي... دکترا بم اصرار کُننِد و بگم ام.آر.آی نمیرِم... آخه میخوام واست بمیرمو بگو پیشه منی، ها... من همون روانیم آره که آهنگام قِریه...»
بعد گفت: «این رو همین الان با واکمن ضبط کردم، تا یه ساعت دیگه شبکه یک روی تصویر گل و بلبل پخش میکنِد، تا فردا صبح هم توی مارکتینگ توزیع میشِد... یه کلیپ هم میسازم پی.ام.سی پخش کنِد.»
یک نگاه به من کرد، نوک سبیل تاب داد و گفت: «من استاد افتخاریام، اینجا آسانسورِس... آی لاو پی.ام.سی...» و کف دستش را کوبوند به دیوار.
طبقه چهارم
افتخاری گفت: «حوصلهم سر رفتهس... تا برسیم یک جوک جدیدی تعریف کن جگرمون حال بیاد و بخندیم...»
گفتم: «باشه. میگن یه افتخارییه گفته شجریان گفته اگه من صدای افتخاری رو داشتم دنیا رو فتح میکردم. غش... غش... قاه... قاه...»
نگاه کردم دیدم اصلا نمیخندد. توی خودش رفته بود و مغموم بود. یک آه کشید و گفت: «مگه نگفتهس؟ من تا الان خیال میکردم گفتهس... نگو جوک بودهس... آه...» آهش را در دستگاه دشتی اجرا کرد، تقریبا دو طبقه طول کشید تمام شود.
گفتم: «باشه. میگن یه افتخارییه گفته شجریان گفته اگه من صدای افتخاری رو داشتم دنیا رو فتح میکردم. غش... غش... قاه... قاه...»
نگاه کردم دیدم اصلا نمیخندد. توی خودش رفته بود و مغموم بود. یک آه کشید و گفت: «مگه نگفتهس؟ من تا الان خیال میکردم گفتهس... نگو جوک بودهس... آه...» آهش را در دستگاه دشتی اجرا کرد، تقریبا دو طبقه طول کشید تمام شود.
منتشرشده در هفتهنامهی چلچراغ، ستون آسانسورچی، شمارهی 399
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر میکنم.)