پنجشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۸

چیزهايي كه در ايران نياز نداريم

چه چيزهايي در ايران مورد نياز نيست؟ چه وسايل و لوازمي فقط كاربرد تزييني دارد؟ كدام اشيا فقط به درد لاي جرز مي‌خورند؟ بعضي‌هاش اين‌هاست كه ما اين پايين براي‌تان مي‌نويسيم:
*
ساعت: اصولا زمان‌بندي از آن شوخي‌هاي مديريتي مملكت محسوب مي‌شد. در ايران تنها چيزي كه سر موعد و طبق برنامه‌ريزي قبلي انجام مي‌شود به دنيا آمدن نوزادان است كه آن هم نيازي به ساعت ندارد و قابله يا به قول امروزي‌ها ماما مي‌خواهد.
صندوق راي: صندوق چيز «بد باري» است. يك جعبه است كه مزين به يك شكاف در بالاي خود شده است. اين شكاف هم‌اينك باعث ايجاد شكاف بين جامعه و دولت و بين دولت با جناح راست و بين جناح راست با آقا لاريجاني و در كل بين همه با همه شده است. گفته مي‌شود طبق يك سنت قديمي بعد از راي‌گيري، صندوق‌ها را در خرابه‌ها و ساختمان‌هاي نيمه‌ساز شيراز مي‌اندازند.
تعرفه: وقتي صندوق راي نياز نباشد، نيازي هم به تعرفه راي كه چند ميليون بالا و پايين چاپ شود، يا بعد از نوشته شدن و تا شدن و در صندوق انداختن اتو كشيده مانده باشد، نيست. اصولا تمام گرفتاري‌ها از همين بالا و پايين شدن تعرفه است.
تلويزيون: روانكاوها مي‌گويند هر ايراني به دو روش مننژيت مي‌گيرد. اولي در حياط خلوت مملكت كه نياز به آمپول پني‌سيلين قوي و آمپول ضدمننژيت پيدا مي‌كنند. دومي با تماشاي تلويزيون كه منجر به مصرف آرام‌بخش قوي مي‌شود.
خلال دندان: وقتي سازمان محيط زيست با مديريت هوشمندانه خود نسبت به از بين رفتن جنگل‌هاي استان گلستان و باقي جاها اهتمام ورزيده است، چه دليلي دارد با خلال كردن دندان‌هايمان باز هم به درختان آسيب بزنيم؟
صندلي: در كل مملكت به دو سه تا صندلي بيشتر نياز ندارد. يكي براي آقا احمدي‌نژاد كه روي آن بنشيند و رياست‌جمهوري و سرپرستي وزارت و اينا كند. يكي هم براي آقا الهام كه وزارت و رياست و سخنگويي و اينا كند. يكي هم براي آقا مشايي كه در كل بنشيند روي صندلي و خستگي در كند.
دانشگاه: به راستي دانشگاه به چه دردي مي‌خورد؟ وقتي مملكت به جايي رسيده است كه دانشمندان جوان در زيرزمين خانه‌شان به فناوري هسته‌اي دست پيدا مي‌كنند.
مدرك دانشگاهي: ايضا. تا ديروز طرف براي اينكه جايي استخدام شود دست كم بايد مدرك ديپلم داشت. الان مملكت به جايي رسيده كه نخبه‌گرايي و شايسته‌سالاري همه را در برگرفته و براي پست وزارت و مشاورت و دستيار اولي و معاونت و اينا به جاي ديدن مدرك دانشگاهي شما به كف دست‌تان نگاه مي‌كنند.
*
اينها بعضي از چيزهايي بود كه واقعا در مملكت نياز نداريم. خيلي چيزهاي ديگر هم هست كه به آنها هم نياز نداريم اما نمي‌نويسيم چون به سلامت روان و جسم‌مان نياز داريم.
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 8 مرداد 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

چهارشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۸

حل مشكلات و معضلات جاري مملكت

گل و بلبلي دارد از سر و روي مملكت مي‌بارد. مي‌گوييد نه، تلويزيون را روشن كنيد و به صورت زنده گزارش را ببينيد. مي‌گوييد نه روزنامه را باز كنيد و پيام‌هاي خوانندگان روزنامه‌هاي رنگي و سياه و سفيد عصر را بخوانيد. در كل به علت اينكه فضاي سياست و جامعه الان ملتهب است ما امروز سعي مي‌كنيم يك پمادي چيزي به سياست و جامعه بماليم تا التهابش بخوابد.

*

- طبق اخبار رسمي، اصولا در مملكت مشكلي وجود ندارد. پيشنهاد مي‌شود كساني كه مشكل دارند بروند بيرون، توي حياط.

- پيشنهاد مي‌شود چون الان كساني كه مشكل داشتند توي حياط هستند و حياط خلوت مملكت پر است، به صورت طرح زوج و فرد عمل شود، يعني كساني كه سن‌شان زوج است روزهاي زوج و كساني كه سن‌شان فرد است روزهاي فرد به بند عمومي حياط خلوت منتقل شوند.

- پيشنهاد مي‌شود در كل كشور دوگانه‌سوز شود. كساني كه سيب‌زميني‌سوز هستند و انرژي‌شان با نشاسته تامين مي‌شود در ادارات دولتي به كار گماشته شوند. كساني هم كه سبزي‌سوز هستند و به وسيله سبزيجات زندگي مي‌كنند، در خانه‌شان، ترجيحا به صورت حصر خانگي يا گلخانه‌اي سر خودشان را گرم كنند. اين‌طوري اين دو گروه همديگر را در خيابان نمي‌بينند و مشكلي به وجود نمي‌آيد.

- پيشنهاد مي‌شود مملكت به دو بخش شرقي و غربي تقسيم شود. آنهايي كه بيست و سي نگاه مي‌كنند در بخش شرقي و آنها كه بي‌بي‌سي نگاه مي‌كنند در بخش غربي اسكان داده شوند.

- پيشنهاد مي‌شود مملكت به دو بخش شمالي و غيرشمالي تقسيم شود. آنها كه بايد به صورت مستقيم با روسيه در ارتباط باشند و به هم پيام تبريك بدهند، در بخش شمالي مقيم شوند. چون اين دوستان تعدادشان خيلي خيلي زياد است (حدود بيست و‌سه، چهار ميليون نفر) باقي ملت را در كرانه درياي عمان و خليج فارس مستقر مي‌كنيم.

- پيشنهاد مي‌شود مملكت را شبانه‌روزي اداره كنيم. روزها اغتشاشگران و آشوب‌طلبان و در كل خس و خاشاك در خيابان‌ها به حالت سكوت و سايلنت اغتشاش كنند و شب‌ها كه اغتشاشگران خواب هستند، فرصت مناسبي است كه شيشه ماشين‌ها را بشكنيم.

- پيشنهاد مي‌شود مريخي‌ها را كه مسبب اتفاقات اخير هستند، از كشور به اورانوس تبعيد كنيم.

- پيشنهاد مي‌شود، يكسري را دستگير كنيم. اگر اوضاع مملكت به حالت عادي برنگشت يك عده ديگر را مي‌گيريم. و همين‌طوري ادامه مي‌دهيم. كارشناسان برآورد كرده‌اند بعد از 60 سال وقتي ديگر كسي نماند،اوضاع بهبود پيدا مي‌كند.

- پيشنهاد مي‌شود ديگر هزينه اضافه نكرد و انتخابات برگزار نكرد. همين‌كه در سفرها از مردم نظرشان را بپرسيم كافي است. يك راه ديگر هم اين است كه شماره موبايل‌مان را زيرنويس تلويزيون آقا عزت كنيم تا مردم به صورت شفاهي نظرشان را درباره همه‌چيز اعلام كنند. اين شيوه راي‌گيري كه زير نظر كارشناسان چيني و روسي انجام خواهد شد، هر شائبه‌اي را برطرف مي‌كند و مملكت به حالت گل و بلبلش باز مي‌گردد.


*

روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 7 مرداد 1388 - پوريا عالمي

(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

سه‌شنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۸

بدعت‌هاي تاريخي ايران

مملكت ما در كل به «پيش از» و «بعد از» تقسيم مي‌شود. ما قصد داريم به بعضي از اين «پيش از، بعد از»ها‌، اشاره كنيم. گفتني‌ست از نظر ما عيبي ندارد بدعت‌هاي تاريخي را كه نشد ما بنويسيم شما خودتان به اين ستون اضافه كرده و در گوش بغل‌دستي‌تان بگوييد.
*
تاريخ‌ها و بدعت‌هاي ايراني
تاريخ هجري مشايي: به گفته آگاهان و شكاف‌شناسان مقيم مركز، آقا رحيم مشايي مبدا شكاف در مملكت بود. طوري كه تاريخ‌نويسان، تاريخ معاصر ايران را به «پيش از شكاف» و «بعد از شكاف» تقسيم كرده‌اند.
هجري كيهاني: تاريخ ثابت كرده است اگر هر چيزي قبل و بعدي داشته باشد، كيهان خودش قبل و بعدها را تعيين مي‌كند. گفته مي‌شود شخصيت‌هاي سياسي آينده و سرنوشت زندگي و حزب‌شان را در ستون پيام‌هاي خوانندگان كيهان دنبال مي‌كنند. به گفته آگاهان تعدادي از كساني كه در كيهان درباره‌شان نوشته شده، هم‌اينك يا در قيد حيات نيستند و يا الان در حياط هستند تا وقت هواخوري تمام شود!
هجري احمدي‌نژادي: مبدا تاريخ غني‌سازي، نخبه‌گرايي، جوان‌سالاري، الهام‌شناسي و شكوفايي مملكت ايران.
هجري موسوي: مبدا مخالف‌خواندن موافقان و معرفي آنها به صورت قپاني به مراجع ذي‌صلاح! گفته مي‌شود مملكت پيش از آقا ميرحسين موسوي سياه و سفيد بود و بعد از آن رنگي و سبز شد.
هجري كروبي: مبدا اتحاد در اشتقاق. گفته مي‌شود وي هم‌اينك معيار دل و جرات مي‌باشد. مثلا مي‌گويند: فلاني يه كروبي دل داره. يا: فلاني خيلي كروبيه.
هجري ميرسليمي: استثنائا تاريخ فرهنگ و ادب فقط به «پيش از آقا ميرسليم» تقسيم مي‌شود. بعد از او فرهنگ و ادبي عملا در كار نبود.
هجري هرندي: آقا صفار هرندي هم به «پيش از خودش» اعتقادي نداشت و همه توليدات قبلي را پاك كرد. وي همچنين از وزارت فرهنگ و ارشاد، سعي كرد فرهنگ را پاك كند و فقط ارشاد را نگه دارد كه به گفته كارشناسان تقريبا موفق بوده است.
هجري شمقدري: اين هم براي خودش تاريخي‌ست ديگر.
هجري الهامي: آقا غلامحسين الهام مبدا تاريخي ايران در قحط الرجالي مملكت است. او به خاطر همين مجبور شد ششصد شغل همزمان با هم داشته باشد.
هجري يساري: موسيقي اصيل ايراني، به پيش از و بعد از آقا جواد يساري تقسيم شده است. گفته مي‌شود يساريسم نوعي هنر كانسپت است كه صدا توسط تغييرات فيزيكي صورت خواننده به وجود مي‌آيد.
هجري افتخاري: بعد از آقا يساري، به درستي موسيقي اصيل، پاپ، محلي، بندري، رپ و اينا، به پيش از و بعد از آقا افتخاري تقسيم مي‌شود.
هجري هسته‌اي: اين هم نوعي تاريخ است كه مردم در گزارش‌هاي تلويزيون مي‌گويند حق مسلم‌شان است.
هجري علي‌آبادي: ورزش ايران كه قله‌هاي افتخار، جام جهاني، المپيك و اينا را در هم مي‌نورديد با طلوع آفتاب سوزان آقا علي‌آبادي در گنبد نيلگون ورزش، هم‌اينك سوار بر صندلي چرخدار منتظر شروع مسابقات پارا‌لمپيك است.
هجري ضرغامي: پيش از وي، مردم از تلويزيون استفاده ابزاري مي‌كردند، بعد از وي تلويزيون از مردم استفاده ابزاري كرد.
هجري كامران نجف‌زاده‌اي: متخصصان اعصاب و روان با مشورت دانشمندان عقب‌افتاده ‌ذهني و كارشناسان سيم‌ظرفشويي، تاريخ برنامه‌سازي تلويزيوني را به پيش از و بعد از آقا كامران نجف‌زاده تقسيم كرده‌اند. گفته مي‌شود مصرف قرص آرام‌بخش بعد از به منصه ظهور رسيدن وي در ايران بسيار افزايش يافته است.
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 6 مرداد 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

دوشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۸

آموزش برنزه‌كردن در ايران

چون مساله امروز ايران حواشي انتخابات نيست و چون مشكل امروز دولت مهرورز نهم و دهم و اينا، سقوط‌هاي پي‌در پي هواپيماهاي روسي نيست و چون دردسر اقتصاد امروز ايران تحريم‌هاي جورواجور و چندمرحله‌اي و بلوكه‌كردن پول‌هاي ايران در اروپا نيست و چون در كل مملكت كماكان در وضعيت شديد گل و بلبل به سر مي‌برد، ما امروز به مهمترين مشغله ذهني مردم و مسوولان و دلسوزان و اينا پرداخته‌ايم؛ راه‌هاي برنزه كردن در ايران.
*
براي برنزه كردن كم‌هزينه مي‌توانيد؛
- بيست و پنجم هر ماه، ترجيحا خرداد ماه، از ميدان انقلاب تا ميدان آزادي پياده‌روي كنيد. توجه كنيد هر چه تعدادتان بيشتر باشد، يعني بين دو تا سه ميليون نفر، بيشتر و بهتر برنزه مي‌شويد.
- راي بدهيد. راي دادن ارتباط مستقيمي با برنزه شدن پوست دارد. چون از فرداي آن بايد از ساعت 12 ظهر در خيابان‌ها دنبال راي‌تان بياييد.
- لباس‌هاي شخصي‌تان را بپوشيد و با در دست گرفتن جسم سخت، يا گذاشتن كلاه مخصوص، سر چهارراه‌ها و در ميدان‌هاي اصلي شهر تمام ساعات بعدازظهر را آفتاب مستقيم بگيريد. يادتان باشد فقط آفتاب بگيريد و جو نگيردتان. چون ممكن است به طرف باقي شهروندان با جسم سخت حمله كنيد. (در كل اگر دقت كنيد بيشتر اين برادران پوست‌هاي به شدت برنزه شده‌اي دارند)!
- در خيابان به حالت سكوت تجمع كنيد. در اين حالت ماشين‌هايي كه براي رفاه حال عمومي در نظر گرفته شده‌اند به شما آب مي‌پاشند. وقتي پوست‌تان خوب خيس شد، آفتاب پوست‌تان را برنزه مي‌كند.
- در حالت قبلي ممكن است كساني دنبال شما كنند. شما هم مجبور به فرار كردن شويد. اين كار باعث مي‌شود پوست‌تان از همه‌طرف آفتاب بخورد و حسابي برنزه شويد.
- به مدت 20 روز تا يك ماه، به دنبال برادرتان يا فرزندتان از كهريزك به تپه‌هاي دركه و حومه، از آنجا به پزشك قانوني، از آنجا به دادگاه انقلاب، از آنجا به قوه‌قضائيه، و در كل از آنجا به اينجا، از اينجا به اونجا مراجعه كنيد. مهرورزي مسوولان مربوطه باعث مي‌شود شما ساعت‌ها پشت در بمانيد و آفتاب بگيريد. اين سياست كه براي برنزاسيون مردم در پيش گرفته شده است پوست شما را در ابتدا كلفت و سپس برنزه مي‌كند.
- يك راه اين است كه پيه كار سياسي را به تن‌تان بماليد. در اين حالت نه تنها برنزه مي‌شويد، ممكن است از ته بسوزيد.
- مي‌توانيد روبه‌روي پارك ملت همين‌طوري در حالت سكوت بايستيد. اينطوري از چند جهت برنزه مي‌شويد.
- پيشنهاد مي‌شود در زيرزمين خانه‌تان به فناوري هسته‌اي دست پيدا كنيد. قرار گرفتن در تشعشعات هسته‌اي شما را برنزه و قشنگ مي‌كند. و در ضمن يك دانشمند به دانشمندان جوان مملكت اضافه مي‌كند.
- در استقبال‌هاي مردمي و خودجوش، از ساعت 8 نه، از ساعت 9 نه، از ساعت 10 شركت كنيد و زير آفتاب سوزان سفرهاي شهرستاني برنزه و برشته شويد.
- يك راه هم اين است كه با آقا رحيم مشايي براي صله‌رحم به بلاد خارجه سفر كنيد و آفتاب تابان و سوزان آنجا را به پوست و جان بخريد. ايضا سفر به تركيه و اينا با آقا مشايي توصيه مي‌شود.
- يك راه ساده اين است كه اگر پول داريد سولاريوم كنيد و دردسرهاي بالا را نكشيد.
*
اگر اين‌طوري برنزه نشديد شب‌ها برنامه بيست‌و‌سي را ببينيد. با ديدن اين برنامه گر مي‌گيريد و برافروخته مي‌شويد. گر گرفتگي و برافروختگي پوست، روح، روان، اعصاب و اينا را، همه را با هم، يكهو برنزه مي‌كند.
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 5 مرداد 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

یکشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۸

يه توپولف دارم كه روسي يه

امروز جوانگرايي، غني‌سازي و نخبه‌گرايي در مملكت، هيات دولت و باقي جاها را به شما ثابت مي‌كنيم؛ ‌خواهر رجب، 6 ساله، از يكي از شهرهاي داخلي ايران، شعري گفته و براي ما فرستاده است كه آن را براي شما عينا چاپ مي‌كنيم. البته چند توضيح داخل پرانتز را كارشناسان ارشد ما اضافه كرده‌اند.

*
سرود بين‌المللي
يه توپولف دارم كه روسي يه
سرخ و سفيد و آبي يه
[در اينجا مي‌بينيد كه در تاريخ ادبيات عاميانه، رد پاي روس‌ها كاملا مشهود است و در اين شعر به رنگ پرچم روسيه كه سرخ و آبي و سفيد است، اشاره مستقيم شده است.]
هر دفعه مي‌خوره زمين
40، 50 تا ايراني فدا مي‌شن
نمي‌دوني تا كجا مي‌رن
تا سياست‌خارجي بالا مي‌رن

الف- در اينجا شاعر يا همان خواهر رجب، اشاره ظريفي به سقوط هواپيما و عروج ناخواسته ايراني‌ها توسط تلاش شبانه‌روزي برادران دلسوز و زحمتكش روسي مي‌كند. در كل روس‌ها هميشه در فكر رهايي ما از بند ماديات و پيوستن به آرامش ابدي هستند!
ب- شاعر در اين بيت به صورت تخميني به آمار 40، 50 نفره سقوط هواپيما اشاره مي‌كند، كه البته بين دانشمندان و هيات دولت در اين‌باره اختلاف است.
پ- همچنين شاعر اشاره بسيار نازكي كرده است به نزديكي بيش از حد و خارج از عرف روابط ايران و روسيه كه هر دفعه منجر به زمين گرم نشستن ايرانيان و باقي چيزها شده است.
ت- شاعر همچنين اوج موفقيت سياست خارجي مملكت را تا خيلي خيلي بالا در نظر مي‌گيرد. يعني تا جايي كه روح شما، بعد از مرگ، در آنجا به پرواز در مي‌آيد، احتمالا در حريم هوايي روسيه!]
من اين هواپيما رو نداشتم
نفتام رو مفت فروختم

[خواهر رجب، كه 6 سال بيشترش نيست، در اين بيت به صورت رمز و اشاره مي‌گويد: من اين هواپيما رو نداشتم / نفتام رو مفت فروختم! در معناي اين بيت بين شعرشناسان و آقا لاريجاني و آقا ولايتي و آقا متكي و اينا اختلاف شديدي مي‌باشد.]
پوتين بهم عيدي داد
شمارشگر روسي داد
از خزر يه‌عباسي داد

[الف- شاعر در نهايت نتيجه‌گيري مي‌كند كه ما تحريم هستيم و آمريكا و اتحاديه اروپا بد هستند اما روسيه خيلي هم مهربان است كه به ما تبريك مي‌گويد و به ما دست مي‌دهد. براي همين عمو پوتين و آقا مدودف و اينا در كل خيلي قشنگ مي‌زنند.
ب- خواهر رجب در اين بيت، به مسائل اخير ايران، انتخابات، روسيه و شمارش آرا اشاره كرده است.
پ- خواهر رجب همچنين سهم يك‌عباسي ايران از درياي خزر را همين‌طوري الكي پيش كشيده است، كه اين موضوع به ما وباقي ايراني‌ها مربوط نيست!]
*
اين شعر را خواهر رجب براي ما فرستاده بود. آفرين دخترم. شعر خيلي خوب مي‌گويي اما هنوز به وزن‌هاي هجايي زياد آشنايي نداري. بيشتر شعر بگو و كمتر روزنامه بخوان تا بعدا بتواني سخنگوي دولت شوي. اگر دوست داري شعر زياد بخوان و كتاب كم بخوان تا بعدا بتواني وزير كشوري چيزي شوي. در كل خيلي استعداد داري، باز هم شعر بفرست. آفرين.
*

روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 4 مرداد 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۸

فال قهوه آقا بذرپاش



مملکت کماکان در وضعیت گل و بلبل به سر می‌برد. گل و بلبلی مملکت در حدی است که ما مانده‌ایم برای چه کسی فال بگیریم. البته شکر خدا در مملکت قحط الرجال نیست، فراوانی رجال است. مثلا یکی‌اش رجل اعظم فی اکبرالدول فی سی سال الاخیر، آقا رحیم مشایی، و یکی‌ش هم رجل اصغر فیمابین اکبرالرجال فی اکبرالدول فی سی سال الاخیر فی کهکشان راه الشیری، آقا مهرداد بذرپاش که از بزرگترین و کوچکترین رجال این دوره محسوب می‌شوند. آقا مشایی چون نکته انحرافی این‌روزها می‌باشد! ما فال انحرافی نمی‌گیریم و جنبش را از مسیرش منحرف نمی‌کنیم. به جای آن توی فنجان قهوه آقا بذرپاش را نگاه کردیم این‌طوری بود؛

*

آقا بذرپاش! توی فنجانت یک صندلی ریاست می‌بینم که به صورت دست‌گرمی وقتی بیست و چند سال داری روی آن می‌نشینی. البته صندلی‌ات را می‌گذاری در فرهنگسرای جوان. (همونی که بزرگترین فرهنگسرای ایران و حومه است) یک صندلی هم که جایش سفت‌تر است می‌گذاری در کنار آقا محمود احمدی‌نژاد و مشغول مشاوری ایشان می‌شوی. اون‌وقت به پاس تلاش‌های شبانه‌روزی و بدون تعطیلی‌ات و به خاطر شایسته‌سالاری موجود در مملکت و به خاطر این‌که در مملکت قحط الرجال نیست و به خاطر این‌که مدیریت یک استعداد مادرزادی است و ربطی به تجربه و اینا ندارد و به خاطر این‌که داماد آقا وزیر آموزش و پرورش هستی، صندلی‌ات را بغل می‌زنی و می‌بری و می‌گذاری‌اش وسط سایپا. البته یک مدت سختی می‌کشی. چون سایپا رییس دارد سختی عضو هیات مدیره سایپا را به جان می‌خری تا می‌شوی مدیرعامل پارس‌خودرو (که البته در حد و حدود مدیریت تو نیست، اما به هر حال زندگی همین سختی‌ها را دارد دیگر. در کل همین سختی‌هاست که مرد را می‌سازد!) توی طالعت می‌بینم که آن موقع ماشالله دیگر برای خودت مردی شده‌ای و 27 سال سن داری. آفرین.

آقا مهرداد بذرپاش! فنجانت اصولا نماد غنی‌سازی است. توی فنجانت می‌بینم که وقتی ماشالله دیگر سن و سالی ازت گذشته و بسیار سفر باید تا پخته شود خامی و آن‌چه جوان در آینه بیند پیر در خشت خام بیند و این‌ها را همه را با هم پشت سر گذاشته‌ای و مرد جاافتاده‌ای شده‌ای و گوش شیطان کر، دیگر به آستانه میانسالی نزدیک شده‌ای، (خلاصه‌ش شده 28 سالت تمام!) صندلی‌ات رشد می‌کند و از شادی در پوست خودش نمی‌گنجد و یهویی می‌شوی رییس گروه خودروسازی سایپا. (بچه‌ها بی‌زحمت یه مشت اسفند دود کنن. ممنون.)

آقا بذرپاش! توی طالعت یک روزنامه هم می‌بینم. آیا وقتی روزنامه‌ها را می‌بنند تو روزنامه باز می‌کنی؟ آیا وقتی روزنامه‌ها سفید چاپ می‌شوند تو عکس رنگی در صفحه اول چاپ می‌کنی؟ آیا وقتی روزنامه‌ها نمی‌توانند حرف‌های آقا میرحسین و آقا کروبی را منتشر کنند تو روزی یک گزارش در ژانر علمی – تخیلی منتشر می‌کنی؟ آیا تو در کل چاپ می‌کنی؟

آقا مهرداد! آیا در کل خط قرمز در روزنامه تو، صورتی کم‌رنگ است؟ آیا وطن امروز کپی رنگی کیهان است؟ ما نمی‌دانیم.

آقا بذرپاش! راستی آن روزنامه محترم کلاس‌های گزارش‌نویسی و مقاله‌نویسی و خاطره‌نویسی و انشانویسی و تلفن خوانندگان‌نویسی برگزار نمی‌کند؟ اون‌وقت "گزارش‌نویسی در ژانر هری‌پاترنویسی" چی؟

آقا بذرپاش! تو طالعت افتاده که دنیا همین‌طوری الکی، ارزش‌های مدیریتی تو را در نظر نمی‌گیرد و تو طعم تلخ شکست را هم مزه می‌کنی. کی؟ اون‌وقت که کاندیدای شورای شهر می‌شوی. عیبی ندارد که. گفتم که همین سختی‌هاست که مرد را می‌سازد! اما آیا تو در شورای شهر رای نمی‌آوری؟ آیا تو رییس سایپا می‌شوی چون نیازی به رای‌گیری و انتخابات مردمی نیست؟ آیا اگر قرار بود برای ریاست فرهنگسرای جوان هم از جوانان رای‌گیری می‌کردند تو رای نمی‌آوردی؟ ما نمی‌دانیم. شما می‌دانی؟

*

آقا بذرپاش! پدر جان! پسر جان! (راستی آدم می‌ماند به سن و سال شما نگاه کند یا به سمت‌های شما) خلاصه در کل توی فنجانت می‌بینم که... بی‌خیال پسر. فالت همین بود.


*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 3 مرداد 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)


پنجشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۸

در شهر چه چيزي پخش مي‌كنند؟

از اين طرف فعلا به خاطر تحريم چين، از قهوه چيني استفاده نمي‌كنيم. از اون‌طرف محمدرضا باهنر گفت‌وگويي با روزنامه اعتماد ملي كرده است هلو (با هسته غني‌سازي شده). امروز به اين گفت‌وگو مي‌پردازيم:
*
باهنر گفته است فضا امنيتي است و در فضاي امنيتي نقل و نبات پخش نمي‌كنند.
سوال: در فضاي امنيتي چه چيزي پخش مي‌كنند؟ پرچم چيني پخش مي‌كنند. باتوم چيني پخش مي‌كنند. شوك الكتريكي چيني پخش مي‌كنند. فيلترينگ چيني پخش مي‌كنند. هواپيماي روسي پخش مي‌كنند. شمارشگر روسي پخش مي‌كنند. دانشمند روسي پخش مي‌كنند.
راه‌حل: نقل اروميه و نبات اصفهان و سوهان قم و كيك يزدي پخش مي‌كرديد چه عيبي داشت؟ هم قدرت تقسيم شده بود هم ترك و اصفهاني و لر و كرد و قمي و يزدي و اينا، ‌دركل همه، راضي بودند. باهنر جان! يعني اينقدر جنس چيني خوب جواب داده است؟
باهنر: كشيدن ترمز قطار احمدي‌نژاد، عبارتي براي دو سال پيش بود.
سوال: يعني دانشمندان جوان در اين دو سال به فناوري‌اي دست پيدا كرده‌اند كه قطار احمدي‌نژاد ديگر ترمز نمي‌خواهد؟ ما نمي‌دانيم!
يعني دو سال پيش ترمز قطار احمدي‌نژاد را كشيديد هنوز دارد بوكس باد مي‌كند؟
يعني واقعا روي اين قطار ترمز هم نصب كرده‌اند؟ ما نمي‌دانيم.
باهنر: بنده عرض كردم سياه و سفيد ماجرا را گنده نكنيم.
سوال: يعني اگر رنگي باشد بايد ماجرا را گنده كنيم؟ يعني اگر سياه و سفيد بود بايد ماجرا را كوچك كنيم؟ در كل چطوري بايد؟ اون‌وقت اصلا واژه «گنده» ارزش ادبي دارد يا سياسي؟ ما نمي‌دانيم.
باهنر:... البته بحث بالا بودن آراي منفي احمدي‌نژاد مطرح بود كه مناظره‌ها آراي منفي او را جبران كرد.
حالا هي تقصيرها را فقط بيندازيد گردن آقا عزت‌الله ضرغامي. (عزت جان شرمنده! نگو اين ممدرضا هم در جريان بوده.)
باهنر: احمدي‌نژاد پول نفت را سر سفره‌ها برد، [بحثي كه محقق شد] احمدي‌نژاد بخش عمده‌اي از راي‌اش را اينگونه جمع كرد.
سوال: يعني راي‌ها نفتي بوده است؟ يعني پول‌ها نفتي است؟ ‌يعني راي‌ها را سر سفره جمع كرده‌اند؟
باهنر: مردم مي‌ديدند كه احمدي‌نژاد پول‌ها را داده است و به همين‌خاطر به او راي دادند.
سوال 1: يعني پول را احمدي‌نژاد خودش داده است؟ يعني پول‌توجيبي‌اش را داده است؟ يعني اينقدر پولدار است؟ يعني آقا خاتمي و آقا رفسنجاني پول ملت را نمي‌دادند و مردم مي‌رفتند كميته امداد كه الان دارد جهيزيه دختران خارجي را مي‌دهد پول مي‌گرفتند؟ ما نمي‌دانيم.
سوال 2: يعني احمدي‌نژاد پول داده است؟ يعني مردم به خاطر پول به او راي دادند؟ (محمدرضا جان! نگو اين‌حرف‌ها را برادر.)
باهنر: در راهپيمايي ميدان انقلاب تا ميدان آزادي مردم گل مي‌گفتند و گل مي‌شنفتند.
سوال: يعني شما به اينترنت وصل نمي‌شويد؟! يعني عكس آن آقاهه را نديديد؟ يعني تلويزيون شما بعد از ميدان آزادي را نشان نداد؟ آنتن را بچرخان برادر.
باهنر: ما صداي ضبط شده ايشان را داريم.
يعني فيلترشكن داري؟ يعني راحت اين‌چيزها را دانلود مي‌كني؟ چرا شادي‌هاي‌مان را با هم تقسيم نكنيم؟ آدرس فيلترشكن‌ات چيست؟
*
آقا باهنر! در كل آيا شما هنرمندي؟
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 1 مرداد 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

چهارشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۸

راه‌هاي جلوگيري از چين

ديروز گزارشي در صفحه 22 (همين صفحه بغل شبنامه) چاپ شده بود كه درباره چين و محصولات چيني و اينا بود. چون اين شائبه به وجود آمد كه قهوه‌اي كه ما دم مي‌كنيم و فال ملت را توي آن مي‌بينيم ممكن است چيني باشد، فعلا قهوه‌ چيني را تحريم مي‌كنيم و امروز فال قهوه نمي‌گيريم. به جاي فال قهوه راه‌هاي جلوگيري از چين را خدمت ملت تقديم كنيم.
*
- چون پرچم‌هاي كشورمان ساخت چين است، تا اطلاع ثانوي به خواندن سرود جمهوري اسلامي ايران اكتفا كنيد و از حمل پرچم چيني خودداري كنيد.
- چون باتوم (به قيمت 15 هزار تومان!) و شوك الكتريكي (به قيمت 145 هزار تومان!) كه در بازار موجود است چيني است تا اطلاع ثانوي از استفاده باتوم و شوك الكتريكي هم خودداري كنيد!
دقت كنيد باتوم خوردن و مورد اصابت شوك الكتريكي چيني واقع شدن هم فعلا ممنوع مي‌باشد.
- چون «زنجير» چيني است تا اطلاع‌ثانوي در هيات‌هاي عزاداري سينه‌زني كرده و زنجير‌زني نكنيد.
- چون «مهرهاي ركعت‌شمار» هم چيني است، تا اطلاع‌ثانوي به شيوه مادربزرگ اينجانب از تسبيح استفاده كنيد.
- گويا «شير خشك» و در نتيجه توليد «ماست و پنير و خامه» هم چيني است. به اين موضوع به كرات در ادبيات ما اشاره شده است. تا آنجا كه حتي شاعر شهير حافظ تهران‌آبادي در شعري گفته است:
اتل متل توتوله گاو حسن چه‌جوره / نه شير داره و اينا!
كه مي‌بينيد به صورت خيلي ظريفي به واردات كالاهاي چيني، از جمله «شير» چيني، اشاره منتقدانه كرده است!
- چون قرار است سيگارها هم ساخت چين شود، تا اطلاع‌ثانوي از هرگونه استعمال بپرهيزيد.
- استفاده از كتوني چيني و كفش چيني هم ممنوع است. بهتر است در ادارات و سالن‌هاي ورزشي، به جاي آن از دمپايي كه به صميميت فضا خيلي كمك مي‌كند، استفاده كنيد.

گويا خيلي چيزهاي ديگر هم چيني است، با اين حساب تا اطلاع‌ثانوي از چيزي استفاده نكنيد و به ناچيز بسازيد.

*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 31 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

یکشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۸

اصلاح اعلاميه جهاني حقوق بشر

امروز به اصلاح بعضي از مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر مي‌پردازيم، تا نصف مشكلات حقوق بشر و نصف مشكلات مردم و مسوولان را با هم حل كنيم:
ماده ۱: تمام افراد بشر اگر صلاحيت‌شان تاييد شود مي‌توانند آزاد به دنيا بيايند در غير اين صورت بايد با پرداخت وثيقه در سطح شهر تردد كنند. در ضمن از لحاظ حیثیت و حقوق بعضي‌ها از بعضي‌ها برابرترند.
ماده۲: هر کس می‌تواند بدون هیچ گونه تمایز ، خصوصا از حیث نژاد، جنسيت، مذهب و عقیده سیاسی از تمام حقوقي که در اين اعلامیه ذکر شده است، بهره‌مند گردد، البته در زمان انتخابات‌ و قبل از شمارش آرا. طبيعي‌ست كه بعد از هر انتخابات يك‌خرده اين اعلاميه تغيير مي‌كند.
ماده ۳: هر کس حق زندگی ، آزادی و امنیت شخصی دارد، به شرطي كه از خانه‌اش خارج نشود يا اصولا در قيد حيات نباشد يا در كل در جناح رقيب فعاليت نكرده باشد.
ماده ۴: احدی را نمی‌توان در بردگی نگه داشت، مگر اين‌كه خيلي خوب براي‌مان كار كند يا خيلي خوب ما را تشويق كنند يا خيلي خوب براي‌مان هورا بكشند.
ماده ۵: هيچکس را نبايد مورد ظلم و شكنجه و رفتار خلاف شان بشر قرار داد، مگر اين‌كه آدم بدي باشد يا از قيافه‌اش خوش‌مان نيايد يا در كل دل‌مان اين‌طوري خواسته باشد.
ماده ۶: هر کس حق دارد که شخصیت او در همه جا به عنوان یک انسان در مقابل قانون شناخته شود، مگر اين‌كه طرف مقابلش لباس شخصي بر تن و يك جسم سخت در دست داشته باشد.
ماده ۷: همه در برابر قانون مساوی هستند البته به شرطي كه قانون‌گذار روبروي آن‌ها قرار نگيرد. يا طرف مقابل با شما در تعريف مفهوم "مساوي" اختلاف‌نظر خانوادگي داشته باشد.
ماده ۸: هر کس حق رجوع به محاکم ملی صالحه دارد. به شرط اين‌كه بتواند خودش را صحيح و سالم تا دادگاه برساند.
ماده ۹: احدی را نمی‌توان خود سرانه توقیف، حبس یا تبعید نمود. مگر اين‌كه اسمش را در پيام‌هاي تلفني روزنامه‌هاي روز قبلش خوانده باشيم.
ماده ۱۰: هرکس حق دارد که دعوي‌اش به وسیله دادگاه، منصفانه و علني رسیدگی بشود. مگر اين‌كه قبلا اين حق را از او گرفته باشيم!
ماده ۱۲: احدی در زندگی خصوصی، امور خانوادگی، اقامتگاه یا مکاتبات خود نباید مورد مداخله‌های خودسرانه واقع شود. هر کس حق دارد که در مقابل این گونه مداخلات و حملات، مورد حمایت قانون قرار گیرد. مگر اين‌كه قانون راسا دست به كار شده باشد!
ماده ۱۳: الف) هر کس حق دارد که در داخل هر کشوری آزادانه عبور و مرور کند مگر اين‌كه به آينه ماشينش دستمال سبز بسته باشد.
ب) هر کسی حق دارد هر کشوری و از جمله کشور خود را ترک کند یا به کشور خود باز گردد مگر اين‌كه در فرودگاه جلويش را بگيرند.
ماده ۱۶: الف) هر زن و مرد بالغی حق دارد موقع ازدواج طرف مربوطه را فقط يك نظر ببيند. اگر به تفاهم نرسند بايد دندان به جگر بگذارند و يك عمر بسوزند و بسازند. موقع طلاق هم هر كسي زورش بيشتر باشد صاحب بچه و پول و ماشين و خانه مي‌شود.
ماده ۱۷: هر شخص، حق مالکیت دارد البته اگر چيزي براي مالك شدن نصيبش شود.
ماده ۱۸: هر کس حق دارد که از آزادی فکر و مذهب بهره‌مند شود به شرطي كه خانوم شيرين عبادي را به عنوان وكيل انتخاب نكند و يا با آقا عمادالدين باقي مشورت نكرده باشد يا وبلاگ ننوشته باشد.
ماده ۱۹: هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد (اين قضيه كاملا تخيلي است و ربطي به حقوق بشر ندارد.)
ماده ۲۰: الف) هرکس حق دارد آزادانه جمعیت‌های مسالمت‌آمیز تشکیل دهد. (مگر اين‌كه به وسيله فشار آب گرم جمع‌شان متفرق شود.)
ب) هیچ کس را نمی‌توان مجبور به شرکت در اجتماعی کرد. (مگر اين‌كه براي استقبال خودجوش و مردمي باشد يا سيب‌زميني گرفته باشد.)
ماده ۲۱: هر کس حق دارد که در اداره امور عمومی کشور خود شرکت جوید البته نبايد بعد از انتخابات در خيابان آفتابي شود.
ماده ۲۲: اساس و منشا قدرت حکومت، اراده مردم است. این اراده باید به وسیله انتخاباتی ابراز گردد که از روی صداقت و به طور ادواری، صورت پذیرد. انتخابات باید عمومی و با رعایت مساوات باشد و با رای مخفی انجام گیرد که آزادی رای را تامین نماید. (آفرين! از روي اين جمله لطفا 70 ميليون بار بنويسيد.)
ماده ۲۳: كارگر عزيز! شما نشنيده بگير! اما در بعضي جاها ممكن است بعضي‌ها حق داشته باشند اتحادیه و سنديكا تشکیل دهند.
ماده ۲۷: هر کس حق دارد در زندگی فرهنگی اجتماع شرکت کند به شرطي‌كه جزو جوايز خصوصي محسوب نشود! و در كل بهتر است كه در جشنواره شعر فجر، جايزه كتاب سال يا جايزه پروين اعتصامي شركت كند كه خطرش كمتر است!
ماده ۳۰: بامزه‌اش اين‌جاست كه هیچ یک از مقررات اعلامیه حاضر نباید طوری تفسیر شود که به موجب آن بتوان هر یک از حقوق و آزادی های مندرج در اعلامیه را ازبین ببرد. چه دهن خيال‌پردازي داشته اون‌كه اين بيانيه را نوشته!
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 28 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۸

فال قهوه آقا محمدعلي ابطحي

دو كلام خصوصي با اختراع روسي؛ توپولوف
توپولوف جان، مرد حسابي، تحريم هستيم كه باشيم. مشكلات روابط بين‌الملل داريم كه داشته باشيم. هواپيماي نو به ما نمي‌فروشند، قطعات يدكي و تكنسين به ما نمي‌دهند كه ندهند، آقا توپولوف! ملت ايران چه گناهي كرده‌اند كه تلپ و تولوپ هي تو مثل بختك مي‌افتي روي‌شان؟ مي‌افتي و بلند نمي‌شوي. آقا جان! هواپيمايي كه باش، روسي هستي كه باش، اما آدم باش پدر جان. خسته شديم از بس خبرآور مرگ بودي. 168 زندگي ايراني را باز هم مي‌نويسيم در چوب‌خط تو كه پر شده از جان ايراني‌ها.
فال قهوه
امروز فنجان قهوه آقا محمدعلي ابطحي را نگاه كرديم. البته وقتي به قول روزنامه "جوان"، به خاطر مراقبت ويژه و امكانات زياد برادران در هتل، آقا سعيد حجاريان دلش نمي‌آيد برگردد خانه و دو دستي ميله‌ها را چسبيده و مي‌گويد «منو نبرين خونه. منو پيش خودتون نگه دارين برادرا!»، پس اين امكان را هم باور مي‌كنيد كه ما با آقا ابطحي رفته باشيم كافي‌شاپ هتل و يك قهوه سفارش داده باشيم و بعد فالش را گرفته باشيم. اين هم از فال؛
آقا ابطحي! توي فنجانت يك وبلاگ مي‌بينم. اين يعني تو اولين روحاني‌اي هستي كه مردم رويت كليك مي‌كنند. مردم اين‌قدر كليك مي‌كنند تا تو معروف‌ترين آدم جهان، بعد از بيل گيتس مي‌شوي. مي‌گويند همان‌قدر كه بيل گيتس پول دارد مردم براي تو كليك كرده‌اند.
آقا محمدعلي! توي طالعت مي‌بينم كه يك شتري دور و بر و تو هي مي‌چرخد. اين همان شتري است كه دور هر كسي چرخيده، يارو نياز به وكيل و 500 ميليون وثيقه پيدا كرده. البته الان در وضعيتي هستيم كه وكلاي دادگستري، خودشان به تهيه وثيقه و گرفتن وكيل نياز دارند! حالا شما صبر كن. اگر يك وكيل ديديم مي‌گوييم كوفتگي بدنش كه خوب شد، وكالت تو را به عهده بگيرد.
آقا ابطحي! توي فنجانت مي‌بينم هر وقت آقا شتره به يكي از چهره‌هاي اصلاحات، يا منتقدين دولت يا به وبلاگ‌نويس‌ها حضور به هم رساند، تو در وبلاگت از آن طرف كلي حمايت كردي. اما حالا آن شتر با تو چه رابطه‌اي برقرار كرده ما نمي‌دانيم. مراقب خودت باش. آمدي بيرون جاي گعده، براي ملت حبسيه بنويس پدر جان.
آقا محمدعلي! توي فنجانت مي‌بينم كه گاهي گردش به چپ مي‌كني گاهي گردش به راست ممنوع را هم مي‌پيچي. اين نوع رانندگي به مذاق مامور راهنمايي و رانندگي خوش نمي‌آيد. الان اگر ماشين داشتي، ماشينت را مي‌خواباندند اما چون ماشين نداشتي خودت را برده‌اند پاركينگ!
آقا ابطحي! آقا خاتمي سلام رساند و گفت من اين‌جا ايستاده‌ام مثل شمع مترسان ز آتشم. البته در اين مدت كه شما نبوديد اين آتش به پر همه گرفت. ببين قضيه چقدر بزرگ بوده كه آقا خاتمي يك بيانيه تند داد. (باورت مي‌شود؟) البته نصف بيانيه تند بود، نصف ديگرش را تند تند نوشته بود.
آقا محمدعلي! در فالت مي‌بينم كه قرار است فيلمت بيايد. نگران نباش پدر جان! فيلم خيلي‌ها تا حالا آمده! اما در كل خيالت راحت! جز كساني كه اين فيلم‌ها را مي‌سازند، باقي ايراني‌ها از فيلم‌هاي تخيلي خوش‌شان نمي‌آيد.
آقا محمدعلي ابطحي! توي فنجانت رابطه با آمريكا و انگليس و صهيونيسم و آب‌شنگولي و مسائل اخلاقي و جاسوسي هسته‌اي و قتل و دزدي و اين‌ها هم بود كه به خاطر سنگين‌تر نشدن پرونده‌ات آن‌ها را اينجا نمي‌نويسم. به باقي بچه‌ها سلام برسان و بهشان بگو: اين‌طوري پيش برود، كم كم تهران خلوت مي‌شود و مشكل آلودگي هوا و ترافيك رفع مي‌شود!»
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 27 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

چهارشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۸

بررسي وضعيت مملكت

الان مملكت در وضعيتي از گل و بلبلي به سر مي‌برد كه آدم همين‌طوري يهويي احساس مي‌كند دارد به مملكت ضرر مي‌زند و در كل فال قهوه هر كسي را مي‌گيري شوراي سردبيري و آقا حق‌شناس دستي به سر و گوشش مي‌كشند تا وضعيت مملكت از اين خراب‌تر نشود! ما هم براي همين امروز دو وضعيت با ربط و بي‌ربط را با هم بررسي مي‌كنيم، كه به جايي هم برنخورد.

وضعيت ملت به چه فكر مي‌كنند

وقتي يك نفر آشغال‌ها را مي‌برد سر كوچه و داخل سطل مي‌ريزد، با خودش فكر مي‌كند اگر مثل شب‌هاي گذشته و دست بر قضا، آشغال‌هايش آتش بگيرد، مجرم است؟ و آيا جرمش محرز است؟ و آيا اين برهم زدن نظم عمومي است؟ و آيا فردا دور كله‌اش در برنامه بيست و سي خط قرمز نمي‌كشند؟ بعد به خودش پاسخ مي‌دهد: «ما نمي‌دانيم!»

وقتي يك نفر در خيابان، بخواهد چراغ اتومبيلش را روشن كند، فكر مي‌كند دارد براندازي نرم مي‌كند.

اگر كسي بخواهد ساعت 10 شب، از پنجره، بچه‌اش را صدا بزند كه توپ‌بازي را بس كند و برود نوشابه بخرد، فكر مي‌كند دارد اعتراض مدني مي‌كند!

يا اگر تولد بچه‌اش بادكنك باد كند و همين‌طوري الله‌بختكي بادكنك‌ها، رنگ‌شان سبز باشد، فكر مي‌كند با مملكت در افتاده است.

يا اگر زنگ بزند به آقا اميرقاسمي و بخواهد برايش يك آقا كامران و هومن پخش كنند، احساس مي‌كند وارد مسائل امنيتي كشور شده است!

خلاصه مملكت در وضعيتي از گل و بلبلي به سر مي‌برد كه ملت دچار «جاسوسيوفوبيا» شده‌اند. يعني دائم احساس مي‌كنند مشغول جاسوسي كردن براي انگليس و آمريكا (و اين جديدها هم آلمان!) هستند.

وضعيت چند پيام اخلاقي

پيشنهاد مي‌شود بين مكالمات تلفني‌تان اين جملات را بگوييد!

برادرا خسته نباشند!

آقايون يه لحظه گوشي،‌من مي‌رم آب بخورم و بيام!

برادرا ببخشين الان ساعت چنده؟

داداش ما حرف‌مون طول مي‌كشه يه وقت مزاحم شما نباشيم!

برادرا يه لحظه گوش نكنن، مساله ناموسيه.

آقايون! شما قضاوت كنين، من درست مي‌گم يا رفيقم؟!

برادرا دقت كنن ما الان مي‌خوايم مسير جنبش رو اعلام كنيم!

داداشا شما كه قبض تلفن براتون نمياد، يه زنگ به آقا نتانياهو بزنين، بگين برنامه فردا چيه؟!

برادر من مي‌رم بخوابم، موبايل رو براي صبح زود رو زنگ مي‌ذارم، يه وقت از خواب نپرين!

داداش من ساعت 12 بايد قرص بخورم، اگه يادم رفت بين مكالمات من و رفقا، يادآوري كن!

داداش‌ها سرفه مي‌كنن، جلوي دهن‌شون رو بگيرن.

برادرا خيلي خوشحال شدم. تا فردا!

وضعيت نتيجه‌گيري

اين مطلب فاقد هرگونه نتيجه‌گيري است. لطفا به گيرنده‌هاي خود دست نزنيد.

*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 24 تیر 1388 - پوريا عالمي(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

سه‌شنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۸

نامه به ممدآقا بقال سر كوچه

ممد آقا جان سلام!
الان مملكت در وضعيتي به سر مي‌برد كه همه دارند براي هم نامه مي‌نويسند. البته فرقش با نامه‌نگاري دوران جواني و شباب من و شما اين است كه الان اصولا نامه‌ها را آقايان براي آقايان مي‌نويسند. يادش بخير آن موقع‌ها ادبيات زنانه‌تر بود. كلا دوران ما مخاطب اصلي ادبيات خانوم‌ها بودند. شايد براي همين است كه الان در ادبيات مردان اين همه بازي‌هاي زباني مي‌بينيم! ممد آقا جان! من در اين نامه سعي مي‌كنم برايت بگويم كه اوضاع چي شد كه اينطوري شد.
آقاي من! بقال سر كوچه من! ممد! چند هفته پيش بود كه بنده براي خريد چند عدد تخم‌مرغ نزد شما آمدم. شما گفتيد مرغ‌ها بلاتكليف مانده‌اند و تخم نمي‌كنند. گفتيد سخنگوي مرغ‌ها اعلام كرده به نشانه اعتراض ديگر تخم نمي‌كنند. از آن‌طرف رئيس مرغ‌ها گفته كارشناس‌ها و مشاوران گفته‌اند مرغ اگر تخم نكند دلش مي‌گيرد و بر اثر گرفتگي مي‌ميرد. خلاصه گويا مرغ‌ها به اجماع رسيده بودند جاي اينكه مثل چند سال پيش تخم‌شان را تحريم كنند، با حضور حداكثري تخم كنند، بلكه اوضاع عوض شود.
ممد آقا! ديدي و همه ديديم كه يك دفعه يك موجي ايجاد شد و موج تخم‌مرغ رنگي شهر را برداشت. ديگر طوري شده بود كه تخم‌مرغ را كه در ماهيتابه مي‌شكستي، زرده تخم‌مرغ رنگش زرد نبود. خلاصه مرغ‌ها تصميم خودشان را گرفته بودند و هر روز به تعدادشان اضافه مي‌شد.
آقا ممد! بقال من! همسايه من! مرغ‌ها تصميم گرفتند با خروس‌ها به تعامل برسند. كم‌كم هر خروسي هم كه تاجي بر سر داشت تحت تاثير جنبش مرغي قرار گرفت و يك تخم‌مرغ رنگي به گردنش انداخت يا به آيينه ماشينش آويزان كرد.
ممد من! سالار من! آنها در آن روز همگي رفتند و تخم‌هايشان را در يك سبد گذاشتند اما كساني كه سبد تخم‌مرغ‌ها را شمردند اعلام كردند داخل سبد تخم‌مرغ‌ها يك تخم‌مرغ شانسي پيدا كرده‌اند. خودت حق بده كه باز كردن تخم‌مرغ شانسي از شكستن تخم‌مرغ كه مي‌داني درونش چيست، كيفش بيشتر است. خلاصه به صورت رسمي اعلام شد كه مرغ‌ها از فردا جاي تخم‌مرغ بايد تخم‌مرغ شانسي بگذارند و از اينجا شد كه اون‌طوري شد كه الان اوضاع اين‌طوريه.
مملي جان! عشق من! ملوس من! از فرداي آن روز مرغ‌ها كه هر كاري كردند ديدند هر چقدر هم زور بزنند و دوا درمان كنند نمي‌توانند جاي تخم‌مرغ، تخم‌مرغ شانسي بگذارند، آمدند و بدون آنكه قد قد كنند، در سكوت روبه‌روي اداره مرغداري تجمع كردند «نترسين نترسين ما همه تخم‌مرغ‌رنگي هستيم.» و اين‌طوري هي تعدادشان بيشتر و بيشتر شد. آقا مرغ‌بانه كه فكر مي‌كرد «نترسين نترسين» يك نوع توهين محسوب مي‌شود ترسيد و ناراحت شد و از آن بالا با سطل آب داغ ريخت پايين. نصف مرغ‌ها كه داشتند آب‌پز مي‌شدند در رفتند. آقا مرغ‌بانه يك منجنيق آورد و خطاب به جمعيت گفت «برين لونه‌هاتون. مرغ‌ها بايد زود برن تو لونه.» مرغ‌ها گفتند «كي گفته بايد مرغ‌ها تاريك نشده برن جا؟ اصلا اگه ما وقتي هوا تاريك شده بود نمي‌رفتيم جا و نمي‌خوابيديم، كار به اينجا نمي‌رسيد.» آقا مرغ‌بانه گفت «زود متفرق شين مرغ‌هاي فرنگي‌مآب. اين مدني‌بازي‌ها به شما نيومده.»
آقا ممد! ممد آقا! خلاصه مرغ‌ها رفتند توي لانه‌هاشان اما نصفه‌شب ديدند يكي دارد در مي‌زند. در را كه باز كردند يكي گرفت و انداخت‌شان توي يك گوني خالي كه بوي سيب‌زميني مي‌داد.
ممدم! بقالم! كاسب محل من! حالا كل حرف مرغ‌ها چي بود؟ هيچي، مي‌گفتند اگر تخم‌مرغ ما را نمي‌خواهيد چرا پس خودمان نمي‌دهيد. اما از آن طرف اداره مرغداري كه با دقت نظر خاصي مرغ‌ها را كنترل و بررسي مي‌كند (حتما مهر «كنترل شد»شان را روي ران مرغ‌ها ديده بودي.) فهميد اين قضيه مشكوك است و پاي سيمرغ در ميان است. حالا سيمرغ كجا بود؟ سيمرغ پشت كوه قاف بود. چطوري پايش وسط بود را ما هنوز هم نفهميديم. البته كارشناس‌ها مي‌گويند سيمرغ خبرش را توسط باد مخابره مي‌كند. امين محل! ريش‌سفيد محل! ممد! خلاصه اينقدر فشار به مرغ‌ها آمد كه نصفي‌شان زير اين فشار تبديل به شنيتسل شدند،‌نصفي‌شان چنان دل‌شان كباب شد كه جوجه‌كباب شدند.
آقاي محل! معتمد محل! ممدآقا بقال سر كوچه من! اين‌طوريا شد كه اين‌طوريه اوضاع. مرغ‌ها ديگر دست‌شان به تخم كردن نمي‌رود. بچه‌هاي محل هم ديگر تخم‌مرغ شانسي نمي‌خرند. شنيدم مرغ‌ها دارند مي‌روند جاي ديگر لانه كنند. اين‌طوري پيش برود، آخرش فقط من مي‌مانم و تو. تو مي‌ماني و من. آن‌وقت يا بايد مرغ منجمد وارد كنيم يا به گوشت كلاغ بسازيم.
ممد آقا! قربانت بروم. ديگر حرفي ندارم. بوس.
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 23 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

دوشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۸

فال قهوه آقا سعيد حجاريان

بعضي فنجان‌ها را فالگير كه بخواهد ببيند دستش مي‌لرزد، دستش نمي‌رود. بعضي فنجان‌ها را كه ببيند دلش مي‌لرزد، دلش نمي‌آيد. امروز فال آقا سعيد حجاريان را گرفتيم. ما مواظبيم دست‌مان نلرزد شما مواظب باشيد دل‌تان نلرزد. البته با توجه به حجم اخبار خجسته‌اي كه اين روزها از در و ديوار مي‌شنويم كلا دل‌تان را از ويبره خارج كنيد بهتر است.
*
آقا حجاريان! توي فنجان قهوه‌ات مي‌بينم كه همزمان با تو، در جامعه بشري چند سعيد به منصه ظهور مي‌رسند و هر كدام در كاري مي‌كوشند. يكي از آنها كه آقا سعيد - الف (و شركا!) نام دارد يك بنگاه زودبازده افتتاح مي‌كند و در آن بنگاه مشغول سرويس‌دهي به نويسندگان و دگرانديشان و آقا فروهر و آقا مختاري و آقا پوينده و اينا مي‌شود. شيوه كار اين بنگاه دلي‌وري است! يعني خدماتش را در محل و در خانه ارائه مي‌كند. خدمات آقا سعيد الف و شركا هم اين قدر خوب ارائه مي‌شود كه هر كسي كه مشتري‌شان بشود ديگر از خانه خارج نمي‌شود. در كل فال هر كسي از اهالي اصلاحات را كه نگاه كنيم، مي‌بينيم اين آقا سعيد - الف و شركا، آن جا يك شعبه زده‌اند. در ضمن آقا سعيد - الف روي اختراع كردن يك فناوري زودبازده ديگر هم كار مي‌كند؛ داروي نظافت كه اگر آمريكا و انگليس و اينا بفهمند اين فناوري چقدر خطرناك است ديگر بي‌خيال بمب هسته‌اي و اينا مي‌شوند. (اين از آقا سعيد – الف)
آقا حجاريان! از آن طرف يك آقا سعيد - ع ديگر هم هست كه جاي پسر تو است. اما دل شير دارد! آن قدر دلش شير است كه وقتي 20 سال دارد و تو 45 سال داري با اسلحه واقعي مي‌خواهد از تو امضا بگيرد. اما چون سوار موتور است، دستش مي‌لغزد و تيرش در مي‌رود و مي‌خورد توي گردنت. ميزان علاقه او به تو آن قدر زياد بوده كه تو از آن موقع تا به حال روي صندلي چرخدار مي‌نشيني. (در كل عشق رو ببين چه مي‌كنه.)
همين آقا سعيد - ع چند سال بعد از آشنايي با تو در صدر هيات بلندپايه‌اي! كه حدود 250 نفر بودند و همگي لباس‌هاي خودشان را پوشيده بودند تا كاملا شخصي به نظر برسند! از خوابگاه دانشجويان بازديد كردند و عشق‌شان را به تك تك دانشجويان ابراز كردند. (اينم از اون يكي آقا سعيد.)
خلاصه در فنجانت مي‌بينم كه هر كسي در اين مملكت در هر كاري باشد يك كاري هم دست تو مي‌دهد. يا هر طرفي كه برود يك جفت‌پا هم به تو مي‌اندازد. در كل اين طور كه معلوم است برادران تو را خيلي دوست دارند. مثلا همين الان برداشته‌اند تو را برده‌اند سانفرانسيسكو كه كمي آب و هوا عوض كني. اصلا يك جورهايي سر عيادت كردن از تو دعواست بين برادران. هي اين برادر و هي اون برادر مي‌خواهند از نزديك با تو عيادت كنند منتها چون اتاقي كه تو را در آن نگه مي‌دارند، تنگ و كوچك است مي‌روي توي كما.
آقا حجاريان! در فنجانت مي‌بينم كه تو مغز اصلاحات مي‌شوي. براي همين، براي اينكه تو از كشور خارج نشوي و فرار مغزها نشوي، تو را سر جايت مي‌نشانند. البته طوري تو را سر جايت مي‌نشانند كه از آن بعد اگر بخواهي حركت كني بايد دو سه نفر زير دست و بالت را بگيرند.
آقا حجاريان! توي فالت مي‌بينم كه داري تمارض مي‌كني و خودت را زده‌اي به كما! تا سياهنمايي كني و مردم و مسوولان و بين‌الملل و صهيونيسم و آقا اوباما و خانوم مركل را فريب بدهي. پدر جان! مثل اينكه طبابت برادران را دست‌كم گرفته‌اي؟ يادت باشد همين برادران هفته پيش به دفع پيروزمندانه يك سنگ كليه كمك‌هاي اوليه و ثانويه كردند. از آن طرف يكي دو هفته از يك خانم باردار مراقبت‌هاي ويژه به عمل آوردند. آيا ما نوبل پزشكي را براي طبابت در فضاي تنگ و تاريك از آن خود خواهيم كرد؟ ما نمي‌دانيم!
آقا حجاريان! توي طالعت مي‌بينم كه تو را دستگير مي‌كنند. ناراحت نباش پدر جان! در كل اگر بيرون هم مي‌ماندي خطر تهديدت مي‌كرد. الان خدا را شكر كن فقط رفته‌اي به كما و حالت خوب است!
آقا حجاريان! اين از فال قهوه تو. فنجانت مثل اخبار اين روزها، جسته گريخته و پراكنده مخابره شد.
*

روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 22 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۸

چطور امور فرهنگي کشور را اداره کنيم؟

مشاغل مزاحم را از سطح شهر جمع مي‌کنيم و به بازپروري مي‌فرستيم. مشاغل مزاحم يعني گدايي، تکدي‌گري، دست‌فروشي و احتمالا روزنامه‌نگاري که براي جامعه ايجاد ناامني مي‌کنند!
گفتني ا‌ست مددجويان و روزنامه‌نگاران در بازپروري با مشاغل شريفي چون استفاده از وردنه و شلنگ و زنجير و اينا براي ايجاد فضاي امن و صميمانه در کشور و ... آشنا مي‌شوند.
روزنامه‌ها را بسته و به رونق صنعت بسته‌بندي در کشور کمک مي‌کنيم.
سايت‌ها را فيلتر مي‌کنيم تا دانشمندان جوان مغزشان را به کار بيندازند و به فناوري ساخت فيلترشکن (در زيرزمين خانه‌شان) دست پيدا کنند.
مجوز تجديد چاپ کتاب‌ها را (مثلا چاپ شونزدهم، هيفدهم کتاب آقا حسين سناپور را) لغو مي‌کنيم تا نويسندگان از کرختي خارج شوند و به توليد آثار تازه رو بياورند. با اين کار هم بررس‌هاي اداره کتاب بيکار نمي‌مانند و هم آمار توليد کتاب آقاي وزير بالا مي‌رود.
- در راستاي خصوصي‌سازي در کشور، به جوايز خصوصي ادبي مجوز نمي‌دهيم اما جوايز ادبي مهم و تاثيرگذاري مثل جايزه خانوم پروين اعتصامي و جايزه آقا جلال آل احمد و ... را راه مي‌اندازيم. تا هم مشتي به دهان استکبار جهاني زده باشيم و هم دور هم جشن گرفته باشيم.
- سينماي مستقل و سينماي مفهومي و سينماي مولف و سينماي جشنواره‌پسند و اينا را در کل بي‌خيال مي‌شويم و به توليد آثار فاخر، تاثيرگذار، جهانشمول و عميق همچون اخراجي‌هاي يك، 2 الي آخر، دلشکسته و ... مي‌پردازيم. اين کار به سينماي ايران در جهان يک حال اساسي مي‌دهد.
- در راستاي فرهنگ‌سازي عمومي در جامعه و به منظور رقابت با سريال‌هاي مزخرفي همچون لاست، فرار از زندان، 24، فرندز و ... به ساخت سريال‌هايي که استاندارد سريال‌سازي در جهان را بالا مي‌برد مانند يوزارسيف، سفر به زمان، پس از سال‌ها و اينا مي‌پردازيم.
- شعرهاي به اصطلاح شاعراني همچون و ... را حذف، تعديل و محو مي‌کنيم، تا جامعه از جميع بلايا مصون بماند! از اون طرف با راه‌اندازي يک جشنواره خودموني، بين برادران، دوستان و باقي بر و بچز به عنوان شاعر تعداد زيادي سکه تقسيم مي‌کنيم.
- نمايشگاه کتاب را در مصلي برگزار مي‌کنيم و چون فضا کم است به تعدادي از به اصطلاح ناشران مثل و... اينا مجوز شرکت در نمايشگاه نمي‌دهيم يا کلا مجوزشان را پاره پوره مي‌کنيم. با اين کار فضا هم براي ناشران خودي باز مي‌شود و هم براي مردم تا بتوانند براي استراحت کردن، روي موکت‌هاي داخل حياط بنشينند و پايشان را دراز کنند.
- فيس‌بوک، اس‌ام‌اس و ... را فيلتر مي‌کنيم تا ملت به خبرگزاري‌هاي مهمي مثل فارس، ايرنا، رجانيوز و اينا رو بياورند.
- ماهواره را در کل پارازيت مي‌اندازيم تا ملت به تحليل‌هاي عميق و کارشناسي آقا‌حيدري، آقا حداد، آقا ولايتي و اينا، و همچنين به برنامه هميشه و در همه حال گل و بلبل جان آقا محمد صالح‌علاء و در نهايت به برنامه اعصاب و روان آقا کامران نجف‌زاده رو بياورند.
- روزنامه‌هاي هم‌ميهن، شرق، ياس نو، کلمه سبز و ... را مي‌فرستيم قاطي باقالي‌ها، تا ملت به روزنامه‌هاي مستقل و حقيقت‌يابي همچون برادرمون آقا کيهان و وطن امروز رو بياورند.
- مجوز برگزاري کنسرت موسيقي پاپ را دو روزه مي‌دهيم تا ملت و خوانندگان وقت داشته باشند در باقي ايام هفته به فعاليت‌هاي مدني، حضور در خيابان، برخورد با جسم سخت و ... بپردازند!
- در کل تعطيلات نوروزي را از 25 خرداد تا 18 تير هر سال اعلام مي‌کنيم تا دور هم خوش باشيم.

اينجورياست که اوضاع فرهنگي کشور را مي‌توانيم تاکسيدرمي کنيم تا از بين نرود!

*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 20 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

پنجشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۸

فال قهوه آقا جعفري

هر چه جلوگيري كردم كه نشود نشد. آخرش اينقدر دوست و دشمن گفتند براي آقا فرهاد جعفري* فال قهوه بگير، كه يكدفعه ديدم دارم برايش مي‌گيرم.
*
آقا فرهاد! در طالعت مي‌بينم كه در ابتدا روزنامه‌نگار مي‌شوي تا وارد مجلس شوي اما چون هر چه در مي‌زني كسي در را برايت باز نمي‌كند. تبديل به يك نويسنده مي‌شوي تا وارد سياست شوي. الان هم در حال وارد شدن و دخول به سياست هستي. احتمالا اگر در اين مرحله هم شكست بخوري مي‌روي مربي فوتبال مي‌شوي يا مي‌روي شهرام جزايري مي‌شوي يا مي‌روي به خودت نارنجك مي‌بندي شايد اين طوري پوسترت را چاپ كنند يا مجسمه‌ات را جاي مجسمه فردوسي در طوس بگذارند. خيلي دقت كن پدر جان! فردوسي درست است كه مثل تو مشهدي بود ولي علت ديده شدنش اين بود كه شاهنامه نوشت نه نامه به رئيس‌جمهور.
آقا جعفري! در فنجان قهوه‌ات تصوير يك نردبان مي‌بينم. آيا تو روي نردباني؟ آيا نردبان دوست داري؟ آيا خوانندگان كتابت را نردبان كردي؟ آيا 24 بار تجديد چاپ كتابت را چيده‌اي روي هم تا نردباني بسازي و به قله‌هاي رفيع سياست (كه هميشه خوابش را مي‌بيني و به قول دوستان هميشه سياسي‌بازي درآورده‌اي) دست بيازي پدر جان؟ آيا مشاوري وزارت دوست داري؟ آيا وزارت دوست داري؟ آيا تو تنها هنرمندي هستي كه توانسته از ماده اوليه كتاب، نردبان بسازد؟‌آيا تو در كل «كانسپت نردبان آرت بوك» هستي؟ آيا تو جزو مبتكران دولت نهم هستي كه در زيرزمين خانه‌ات به فناوري ساخت نردبان دست پيدا كرده‌اي؟ ما نمي‌دانيم.
آقا فرهاد! توي فالت مي‌بينم كه مشهور مي‌شوي. وقتي مشهور مي‌شوي از توي وبلاگت براي جوانان پيام مي‌فرستي و آنان را به راه راست افراطي دعوت مي‌كني. كمي دقت كن، اگر قرار بود هر كسي كه مشهور مي‌شود پيام بدهد الان همه بايد رهروان راه آقا علي پروين و آقا فردين و آقا حسين رضازاده و آقا بيجه و آقا علي كريمي و آقا محمدرضا گلزار و خانم هديه تهراني و خانم گلشيفته فراهاني و اينا بوديم. پدر جان شما كه از اينها مشهورتر نيستيد؟ هستيد؟ ما نمي‌دانيم.
آقا فرهاد جعفري! توي فالت يك چيز بزرگ مي‌بينم. آيا اين يعني دوست داري بزرگ شوي؟ آيا بزرگ شدن را دوست داري؟ آيا نويسنده بزرگي هستي كه در فنجان قهوه هم جا نمي‌شوي؟ آيا داري روز به روز بزرگ‌تر مي‌شوي؟ آيا تو بزرگي مرد؟ آيا تو بزرگ‌تريني مرد؟ آيا تو آقا فرهاد، داستايوفسكي زماني؟ آيا تو آقا مارسل پروست جعفري اصل هستي؟ ما نمي‌دانيم. آقا فرهاد! توي فالت مي‌بينم فقط حال تو خوب است. خوش به حالت.
آقا جعفري! آفرين بر شما! مثل اينكه به آرزوهاي‌تان رسيده‌ايد و داريد بيشتر و بيشتر ديده مي‌شويد. راستش در اين ستون فقط فال آدم‌هايي را مي‌گيريم كه به چشم بيايند يا جلوي چشم ما را بگيرند يا كسي چشم نداشته باشد تا آنها را ببيند! راستي چرا فال قهوه شما را گرفتيم؟ ما نمي‌دانيم! شما مي‌دانيد؟
* نويسنده‌ي كتاب كافه پيانو
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 18 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

چهارشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۸

چه كار كنيم در كشور گرد و غبار بلند نشود؟

آقا احمدي‌نژاد هم در مناظره‌ها و هم در تبليغات انتخاباتي و هم در ميدان وليعصر از دانشمندان جوان، محققان، منتقدان و ديگر علما دعوت كرد به دولت يه حالي بدهند و نظرات كارشناسي‌شان را با آقا محمود مطرح كنند. ما هم امروز راه‌هاي جلوگيري ورود خس و خاشاك و گرد و غبار را به دولت و كشور بررسي مي‌كنيم.
*
1- راحت‌ترين راه اين است كه خس و خاشاك را آتش بزنيم. البته براي اين‌كار بايد به صورت كامل كشور را بسوزانيم. هر خس و خاشاكي كه آتش نگرفت با داس، تبر و يا چماق، به صورت مردمي و خودجوش ريشه‌كن‌اش مي‌كنيم.
2- روي خس و خاشاك و گرد و غباري كه سر چهارراه‌ها جمع مي‌شود، آب فشار قوي مي‌پاشيم تا متفرق شود. اگر نشدند به صورت خودجوش و مردمي از خودمان گازي منتشر مي‌كنيم تا اشك‌شان درآيد.
3- از خس و خاشاك خواهش مي‌كنيم خودشان بروند و تجمع نكنند. اگر نرفتند با نشانه‌گيري دقيق، بنگ بنگ.
4- در تلويزيون آقا كامران نجف‌زاده را نشان مي‌دهيم كه دارد انگليس را نشان مي‌دهد كه با فوت كردن، باعث بلند شدن خاك و ايجاد غبار در كشور مي‌شود. براي خالي نبودن عريضه، يك خبرنگار بي‌بي‌سي را هم در حال خاك‌بازي دستگير مي‌كنيم.
5- يك بار ديگر آقا نجف‌زاده را نشان مي‌دهيم كه آمريكا را در حال توليد باد مصنوعي براي مه‌آلود كردن فضاي انتخاباتي و سياسي كشور نشان مي‌دهد. سپس براي اين‌كه حال آمريكا را گرفته باشيم، به صورت مردمي پرچمش را آتش مي‌زنيم و به صورت خودجوش جلوي دوربين شعار مي‌دهيم: خاك تو سرت آمريكا. خاك تو سرت آمريكا.
6- از يك نفر مي‌خواهيم اعتراف كند كه بعد از مصرف شيشه، توهم زده است و آمده است در خيابان و گرد و خاك راه انداخته است. سپس تصوير معتاد مذكور را در حال خاك تو سري از تلويزيون پخش مي‌كنيم.
7- اگر پخش تصوير زنده خاك تو سري كافي نبود، آدم ديگري را نشان مي‌دهيم كه شصتش را به صورت نمادين به ديگران نشان مي‌دهد. (سپس از آقا ضرغامي به خاطر اين آزادي مطلق بيان در ايران و آزادي نشان دادن شصت دست در تلويزيون در سي سال اخير، تشكر مي‌كنيم. يادمان باشد كه حتي آقا مرتضي عقيلي و آقا صمد هم در سينماي قبل از انقلاب، از اين آزادي مطلق برخورداد نبودند!)
8- گرد و خاك و خس و خاشاك را به فضاهاي بسته منتقل مي‌كنيم. نگهداري خس و خاشاك در فضاي بسته منجر به دفع سنگ كليه مي‌شود. (دفع سنگ كليه در فضاي بسته از ابتكارهاي پزشكي دانشمندان جوان مي‌باشد كه جهان را انگشت به دهان كرده است.)
9- براي بلند نشدن گرد و غبار و خس و خاشاك در ايران، گزارش‌هاي در كانال يك و دو و شبكه خبر از سيل، آتش‌سوزي، آدم‌كشي، اسهال خوني و غيره در باقي كشورها ، خصوصا آمريكا و آلمان و انگليس پخش مي‌كنيم. با اين‌كار مردم يادشان مي‌رود كه گرد و خاك در كشور وجود دارد.
10- اعلام نمي‌كنيم كه در ايلام، كرمانشاه، شيراز، كردستان و جاهاي ديگر تا بيست برابر شاخص آلودگي محيط زيست هوا آلوده است، اما تهران و قم را كه سه برابر شاخص جهاني، آلوده مي‌شوند تعطيل مي‌كنيم تا مردم از خانه بيرون نيايند و در همان درون خانه معتكف شوند.
11- البته بهترين راه اين است كه خس و خاشاك در خانه بمانند و به خيابان نيايند. همچنين كافي است تلويزيون اعلام كند در كشور گرد و غبار وجود ندارد. دولت فخيمه خدوم هم آماري در تلويزيون ارائه كند كه وجود گرد و غبار را در دوران آقا موسوي و آقا رفسنجاني ششصد برابر دوران آقا آحمدي‌نژاد نشان مي‌دهد.
*
با توجه به اين كه هوا پس است، با اين راهكارها حال همه‌مان بهتر مي‌شود.


*

روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 17 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

سه‌شنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۸

راه‌هاي برقراري ارتباط با خارج و بالعکس

راه‌هاي برقراري ارتباط با خارج را با هم بررسي مي‌کنيم.

راه اول- کوبيدن مشت محکم به دهان خارج.
راه دوم- تهديد خارج.
راه سوم- نشانه‌گيري موشک‌هايمان به مواضع خارج.
راه چهارم- دستگيري جهانگرداني که آمده‌اند از خارج.
راه پنجم- کمک مالي به دشمنان خارج.
راه ششم- در نطق‌هاي رسمي، يا سرمقاله‌هاي عصر، مسخره کردن مقامات خارج.
راه هفتم- از داخل قلقلک دادن خارج.
راه هشتم- دستگيري کارمندان سفارتخانه‌هاي خارج.
راه نهم- در ابتدا دستگيري سربازان خارج در خليج فارس و پوشاندن کت و شلوار‌هاکوپيان بر تن آنها و دود کردن اسفند براي‌شان و در آخر با دعا و صلوات فرستادن آنها به خارج.
راه دهم- آتش زدن پرچم خارج.
راه يازدهم- بالا رفتن از ديوار خارج.
راه دوازدهم- پرتاب تخم‌مرغ و گوجه‌فرنگي به خارج.
راه 1+12- نوشتن نامه به خارج.
راه چهاردهم- هفته‌اي هفت بار و از هفت جهت، گفتن مرگ بر خارج.
راه پانزدهم- پاک کردن نقشه از خارج.
راه شانزدهم- سفر به کشورهايي که با چشم غيرمسلح در نقشه ديده نمي‌شوند، به دليل گسترش روابط با خارج.
راه هفدهم- فيلتر خارج.
راه هجدم- پارازيت انداختن روي خارج.
راه نوزدهم- دستگيري يا اخراج خبرنگار خارج.
راه بيستم- قاتل ناميدن خبرنگار خارج و کشف ردپا در همه امور داخل از خارج.

اين راه‌ها براي گسترش با خارج است و هيچ کاربرد سياسي ديگري ندارد. رونوشت متعاقبا براي وزارت امور خارجه، سفراي ايران در خارج، سفراي خارج در ايران و باقي جاها ارسال مي‌گردد.

*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 16 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

یکشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۸

پیش‌بینی تغییرات چهار سال آینده

امروز و فردا، تغییرات احتمالی اداره امور کشور را در چهار سال آینده بررسی می‌کنیم.

*

- به دلیل خودکفایی در صنعت بسته‌بندیِ روزنامه‌ها و مطبوعات، وزارت ارشاد به نام وزارت بسته‌بندی تغییرنام خواهد داد.

- جلوی تولید و واردات هرگونه عینک دودی به دلیل ترویج سیاه‌نمایی گرفته می‌شود.

- مردم موظف می‌شوند عینک ابتکاری دانشمندان جوان را به چشم بزنند که قیمت‌ها را ارزان و شهر را در امن و امان نشان می‌دهد.

- ونزوئلا استان ایران اعلام می‌شود و آقا چاوز هم می‌شود فرماندار آنجا.

- رنگ سبز از طبیعت حذف و به جای آن رنگ الاپلنگی جایگزین می‌شود.

- دانشجویان ستاره‌دار سر صف تشویق می‌شوند.

- در کلاس‌های روزنامه‌نگاری، دفع سنگ کلیه، زیر نظر اساتید به خصوص آقا محمد قوچانی آموزش داده می‌شود.

- وزارت صنایع و معادن (که کاربرد خاصی ندارد) تعطیل می‌شود و به جای آن وزارت بازیافت افتتاح می‌شود تا پوسترها و پارچه‌ها و بنرها و بیلبردهای تبلیغاتی و شبنامه‌های علیه آقا موسوی و آقا هاشمی و اینا را که در یک ماه اخیر (و به صورت کاملا خودجوش و با هزینه کاملا مردمی!) چاپ شده بود، در چهار سال آینده بازیافت کند.

- چرخ مملکت که قرار بود بچرخد، به دلیل جلوگیری از فساد دیگر نمی‌چرخد و حرکات موزون نمی‌کند.

- صنعت نساجی از تولید انواع مخمل (به دلیل احتمال انقلاب مخملین) و هر گونه پنبه (به دلیل احتمال براندازی نرم) پاکسازی خواهد شد.

- استفاده از اساماس جرم محسوب می‌شود مگر این‌که برای گفت‌وگوی ویژه خبری و آقا حیدری اینا فرستاده شود.

- برنامه بیست و سی به صورت بیست و چهار ساعته (با امکان پخش زنده اغتشاشات و خط کشیدن دور کله اغتشاش‌گران) پخش می‌شود.

- آقا دکتر پورحسین، نماد زمان‌سنجی، به عنوان مدیرکل تایمر چراغ‌های راهنمایی و رانندگی منصوب می‌شود.

- وزارت نفت تعطیل می‌شود. و کارهای مربوط به آن را وزارت کشور انجام می‌دهد. گفتنی‌ست تحویل نفت سر سفره مردم به پست یا به پیک بادپا محول خواهد شد.

- وازرت کشاورزی به وزارت سیب‌زمینی تغییر نام خواهد داد.

- سازمان صنایع دستی اولین کنگره مجسمه‌های سیب‌زمینی‌ای را در جهان برگزار خواهد کرد.

- سازمان گردشگری با جلب نظر آقا چمران در شورای شهر، مونوریل تهران – داکار – کاراکاس را راه‌اندازی و آن را جایگزین جاده ابریشم خواهد کرد.

- اداره کتاب وزارت ارشاد زیر نظر اتحادیه نانوایان کشور می‌رود تا نویسندگان نان به نرخ روز خور، از خدمات آن بهره‌مند شوند.

- آن سخنرانی قشنگه در کتاب‌های درسی گنجانده می‌شود.

- آقا حداد عادل و آقا جواد لاریجانی و آقا ولایتی و ... همگی در چهار سال آینده همان کاری را می‌کنند که الان می‌کنند.

- آقا هاشمی رفسنجانی دنبال یک پارتی برای گرفتن سهام عدالت می‌گردد.

- دو خیابان به نام آقا میرحسین موسوی و آقا مهدی کروبی نام‌گذاری می‌شود.

- شیرین خانوم عبادی در چهار سال آینده کاری نمی‌کند، او کلا هر چهار سال یک‌بار یادش می‌افتد برنده جایزه صلح نوبل است و می‌تواند یک کاری بکند.

*

این از امروز. فردا باقی‌ش رو براتون می‌گم. خدافظ.


پیش‌بینی تغییرات چهار سال آینده (قسمت دوم)

دیروز تغییرات احتمالی اداره امور کشور را در چهار سال آینده بررسی کردیم. امروز باقی‌ش رو می‌گیم.

*

- برای همیشه سالن‌های سینما به اکران همیشگی اخراجی‌ها و همه کانال‌های تلویزیون به پخش سریال موفق یوزارسیف اختصاص داده می‌شوند.

- در راستای اشتغال‌سازی، شغل "دیده‌بان حقوق دولت" سر چهارراه‌ها به صورت رسمی در می‌آید و شاغلین از بیمه شخص ثالث بهره‌مند می‌شوند.

- از طرف ایران جایزه نوبل "دیده‌بان حقوق دولت‌ها" طراحی و به سران کشورهای کوبا، سوریه، ونزوئلا و دیگر دوستان اهدا می‌شود.

- با توجه به تمرینات خیابانی، ایران در مسابقات بیس‌بال (از اینا که با چوب سفت توپ گرد رو توی هوا می‌زنن.) و در مسابقات راگبی (از اینا که با کلاه و زره و ساقبند واینا به طرف جلو می‌دوند.) شرکت می‌کند و برنده مدال طلا می‌شود. منتها دیگر جایزه اخلاق را بهش نمی‌دهند.

- در المپیک، مردم ایران در دو سرعتی و دو استقامت مدالآور می‌شوند.

- جایزه نوبل اقتصاد به خاطر ارائه تعریف جدید از آمار و ارقام به دولت ایران می‌رسد.

- ارسال و دریافت اساماس زیر نظر پیک بادپا و با موتور انجام می‌شود.

- اگر پارازیت جواب نداد، روی هر پشت بام یک نفر مقام مسوول به صورت شبانه‌روزی جلوی ال.ان.بی‌ها می‌ایستد و اختلال ایجاد می‌کند.

- تماشای روزانه حداقل نیم‌ساعت کامران نجف‌زاده اجباری می‌شود. شهروندانی که از قانون فوق عدول کنند باید به عنوان جریمه یک‌ساعت گفت‌وگوی ویژه خبری را نگاه کنند.

- آقا محمد صالح‌علا، چهار سال دیگر به صورت قشنگ از گل و بلبل و اینا (که همگی جان هستند.) در هر شرایطی با مردم رفت‌وآمد رسانه‌ای کرده و تاختی می‌رود و تاختی می‌آید.

- ایران در مناسبات اقتصادی، از دلار و یورو استفاده نمی‌کند و به جایش از ریال عربستان و بولیوار ونزوئلا استفاده می‌کند. احتمال زیادی دارد ریال و تومان ایران همچنان داخل کشور مصرف خواهد شد.

- تعداد وزرای کابینه به تعداد استان‌های کشور زیاد می‌شود. در نتیجه هر وزارتخانه به یک استان مستقل می‌شود. هیات دولت ماهی دو دفهه در یکی از استان‌ها دور هم جمع شده و جلسه می‌گذارند. مصوبه‌های هیات دولت در شهرستان‌ها لازم‌الاجرا بوده و در دوره بعد احتمال زیادی دارد که دولت‌های بعدی آن را اجرا کنند.

- نویسندگان، سینماگران و دیگر هنرمندان مستقل به کمک وزارت کار، شغلی درخور پیدا کرده و بنگاه زودبازده می‌زنند. هر سال طی مراسم باشکوهی به هر هنرمندی که زودتر بازده داشته باشد جایزه داده می‌شود.

- به جای شغل بی‌مصرفی مثل روزنامه‌نگاری، روزنامه‌نگاران به ریاست روزنامه‌نگاران برجسته آقا شمقدری، آقا هرندی و غیره به سفرهای تشویقی و استانی (احتمالا به مناطق محروم) فرستاده می‌شوند. البته روسای این هیات خیلی زود به تهران باز می‌گردند و روزنامه‌نگاران در آن مناطق به کشاورزی (به خصوص کاشت سیب‌زمینی) می‌پردازند.

- گفت‌وگو با بی‌بی‌سی و وی‌اوای جرم محسوب می‌شود. مگر این‌که طرف در ستاد انتخاباتی آقا محمود احمدی‌نژاد کار کند.

*

اینا پیش‌بینی‌های چار سال آینده ما بود. طبیعتا باز هم می‌تونستیم پیش‌بینی کنیم که نتونستیم یا جرات نکردیم اونا رو براتون بنویسیم


*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 11 و 12 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)

چهارشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۸

از فال قهوه به نهاد ریاست‌جمهوری

روزنامه امروز منتشر و پخش نشده است.



ديروز پيروزي آقا محمود احمدي‌نژاد رسما اعلام شد. امروز ما اين جشن بين‌المللي را (که حتي همين الان در روستاهاي ونزوئلا به همين مناسبت دارند شربت آبليمو پخش مي‌کنند) به ايشان تبريک مي‌گوييم و منتظر پاسخ ايشان به ستون فال قهوه مي‌مانيم.


به شما تبريك مي‌گوييم چون؛
1- چهار سال پيش خيلي‌ها براي اينکه آقاي ‌هاشمي راي نياورد، راي ندادند که شما راي آورديد. احتمالا امسال هم مردم براي اينکه آقا ميرحسين و آقا کروبي راي نياورند! به شما راي دادند که باز شما راي آورديد. (يعني در مملكت شايسته‌سالاري است.)
2- امسال آن‌چيزي را که در اين سال‌ها مردم درباره ثروت بعضي‌ها مي‌گفتند و دليلي هم برايش نداشتند، شما در يک برنامه زنده تلويزيوني گفتيد و دليلي هم برايش نداشتيد. (يعني شما مردمي هستيد و فرقي با ما مردم عادي نداريد.)
3- شما در چهار سال اول کاري کرديد که جهان فقط راجع به شما حرف بزند. اين طور که مشخص است در چهار سال دوم قرار است کاري کنيد که جهان فقط راجع به مردم ايران حرف بزند. (در حالي‌که مي‌توانستيد کاري کنيد که جهان باز هم راجع به شما حرف بزند.)
4- شما کاري کرديد که مردم چهار سال راجع به كارهاي شما فکر کنند و حرف نزنند. (يعني ارتقاي سطح فکري جامعه، که آقا دكتر سروش فقط حرفش را مي‌زند!)
5- شما کاري کرديد که مردم دو هفته گذشته را فقط راجع به شما حرف بزنند. (يعني ايجاد جامعه چندصدايي، که آقا خاتمي فقط شعارش را داد!)
6- شما در اين چهار سال کاري کرديد که مردم مرتب به همديگر اس‌ام‌اس و اينا بزنند. (يعني گسترش ادبيات عاميانه به وسيله تکنولوژي، که نوعي ابتکار دولت نهم محسوب مي‌شود.)
7- به خاطر حضور شما مردم لبخند مي‌زنند و هميشه شاد هستند.
8- شما جوانان ما را دانشمند و مخترع و مبتکر کرديد. (نمونه‌اش همان دخترخانومه كه يك كشف هسته‌اي در زيرزمين خانه‌شان كرده بود. )
9- به هر حال روساي مهم‌ترين كشورهاي جهان مثل ونزوئلا و سنگال روابط شان با ما خوب شد و مرتب به شما تبريك گفتند.
10- در يك برنامه آموزنده تلويزيوني به ما اسم سبزي‌ها را ياد داديد و گفتيد بعضي سبزها هرزند و ما متوجه يكسري آدم هرز در اطراف‌مان شديم!
11- ما را از جهل مدرك‌گرايي رهانيديد. (مثلا همين حمايت‌تان از آقا كردان كه جوانان ما را به عدم ادامه تحصيل و پيدا كردن پست مديريتي و وزارتي تشويق كرد.)
12- آدم شجاعي بود. انصافا!
13- آدمي خاكي هستيد و به شهرها و روستاهايي از كشور سفر كرديد كه جز با هلي‌كوپتر دولتي نمي‌شد به آنجا رفت.
14- براي نماد ستاد انتخاباتي‌تان پرچم ايران را انتخاب كرديد. كه هم تويش سبز آقا موسوي باشد و هم قرمز تغيير آقا كروبي. (يعني همه‌اش به فكر ما بوديد.)
15- به دوستان ما سيب‌زميني رايگان داديد. (و اين همه‌اش به خاطر اين بود كه مازاد سيب‌زميني‌ها در انبار خراب نشود.)
16- تعريف جهانيان را از رياضيات، تاريخ، آمار، اقتصاد و... عوض كرديد. (و به نظرم اگر رئيس‌جمهور ايران نبوديد و اروپا اينقدر نسبت به ايران دشمني نداشت، جايزه نوبل را به شما مي‌دادند.)
17- با ارسال نامه كشورهاي جهان را موعظه كرديد.
18- به پاكسازي نقشه پرداختيد.
19- با دقت نظر خاصي تكذيب كرديد.

آقا محمود احمدي‌نژاد به خاطر همه دلايل فوق، گفتيم حالا كه دور هم نشسته‌ايم و مشغول برگزاري اين جشن ملي هستيم رياست جمهوري دهم را به شما تبريك بگوييم. عيدتان مبارك.


*
این مطلب با عنوان "از فال قهوه براي آقاي پيروز" در روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 10 تیر 1388 - پوريا عالمي چاپ شده است
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)