(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
پنجشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۸
چیزهايي كه در ايران نياز نداريم
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
چهارشنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۸۸
حل مشكلات و معضلات جاري مملكت
سهشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۸
بدعتهاي تاريخي ايران
تاريخها و بدعتهاي ايراني
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
دوشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۸
آموزش برنزهكردن در ايران
یکشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۸
يه توپولف دارم كه روسي يه
*
سرخ و سفيد و آبي يه
[در اينجا ميبينيد كه در تاريخ ادبيات عاميانه، رد پاي روسها كاملا مشهود است و در اين شعر به رنگ پرچم روسيه كه سرخ و آبي و سفيد است، اشاره مستقيم شده است.]
هر دفعه ميخوره زمين
40، 50 تا ايراني فدا ميشن
نميدوني تا كجا ميرن
تا سياستخارجي بالا ميرن
الف- در اينجا شاعر يا همان خواهر رجب، اشاره ظريفي به سقوط هواپيما و عروج ناخواسته ايرانيها توسط تلاش شبانهروزي برادران دلسوز و زحمتكش روسي ميكند. در كل روسها هميشه در فكر رهايي ما از بند ماديات و پيوستن به آرامش ابدي هستند!
ب- شاعر در اين بيت به صورت تخميني به آمار 40، 50 نفره سقوط هواپيما اشاره ميكند، كه البته بين دانشمندان و هيات دولت در اينباره اختلاف است.
پ- همچنين شاعر اشاره بسيار نازكي كرده است به نزديكي بيش از حد و خارج از عرف روابط ايران و روسيه كه هر دفعه منجر به زمين گرم نشستن ايرانيان و باقي چيزها شده است.
ت- شاعر همچنين اوج موفقيت سياست خارجي مملكت را تا خيلي خيلي بالا در نظر ميگيرد. يعني تا جايي كه روح شما، بعد از مرگ، در آنجا به پرواز در ميآيد، احتمالا در حريم هوايي روسيه!]
من اين هواپيما رو نداشتم
نفتام رو مفت فروختم
[خواهر رجب، كه 6 سال بيشترش نيست، در اين بيت به صورت رمز و اشاره ميگويد: من اين هواپيما رو نداشتم / نفتام رو مفت فروختم! در معناي اين بيت بين شعرشناسان و آقا لاريجاني و آقا ولايتي و آقا متكي و اينا اختلاف شديدي ميباشد.]
پوتين بهم عيدي داد
شمارشگر روسي داد
از خزر يهعباسي داد
[الف- شاعر در نهايت نتيجهگيري ميكند كه ما تحريم هستيم و آمريكا و اتحاديه اروپا بد هستند اما روسيه خيلي هم مهربان است كه به ما تبريك ميگويد و به ما دست ميدهد. براي همين عمو پوتين و آقا مدودف و اينا در كل خيلي قشنگ ميزنند.
ب- خواهر رجب در اين بيت، به مسائل اخير ايران، انتخابات، روسيه و شمارش آرا اشاره كرده است.
پ- خواهر رجب همچنين سهم يكعباسي ايران از درياي خزر را همينطوري الكي پيش كشيده است، كه اين موضوع به ما وباقي ايرانيها مربوط نيست!]
*
اين شعر را خواهر رجب براي ما فرستاده بود. آفرين دخترم. شعر خيلي خوب ميگويي اما هنوز به وزنهاي هجايي زياد آشنايي نداري. بيشتر شعر بگو و كمتر روزنامه بخوان تا بعدا بتواني سخنگوي دولت شوي. اگر دوست داري شعر زياد بخوان و كتاب كم بخوان تا بعدا بتواني وزير كشوري چيزي شوي. در كل خيلي استعداد داري، باز هم شعر بفرست. آفرين.
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 4 مرداد 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۸
فال قهوه آقا بذرپاش
مملکت کماکان در وضعیت گل و بلبل به سر میبرد. گل و بلبلی مملکت در حدی است که ما ماندهایم برای چه کسی فال بگیریم. البته شکر خدا در مملکت قحط الرجال نیست، فراوانی رجال است. مثلا یکیاش رجل اعظم فی اکبرالدول فی سی سال الاخیر، آقا رحیم مشایی، و یکیش هم رجل اصغر فیمابین اکبرالرجال فی اکبرالدول فی سی سال الاخیر فی کهکشان راه الشیری، آقا مهرداد بذرپاش که از بزرگترین و کوچکترین رجال این دوره محسوب میشوند. آقا مشایی چون نکته انحرافی اینروزها میباشد! ما فال انحرافی نمیگیریم و جنبش را از مسیرش منحرف نمیکنیم. به جای آن توی فنجان قهوه آقا بذرپاش را نگاه کردیم اینطوری بود؛
*
آقا بذرپاش! توی فنجانت یک صندلی ریاست میبینم که به صورت دستگرمی وقتی بیست و چند سال داری روی آن مینشینی. البته صندلیات را میگذاری در فرهنگسرای جوان. (همونی که بزرگترین فرهنگسرای ایران و حومه است) یک صندلی هم که جایش سفتتر است میگذاری در کنار آقا محمود احمدینژاد و مشغول مشاوری ایشان میشوی. اونوقت به پاس تلاشهای شبانهروزی و بدون تعطیلیات و به خاطر شایستهسالاری موجود در مملکت و به خاطر اینکه در مملکت قحط الرجال نیست و به خاطر اینکه مدیریت یک استعداد مادرزادی است و ربطی به تجربه و اینا ندارد و به خاطر اینکه داماد آقا وزیر آموزش و پرورش هستی، صندلیات را بغل میزنی و میبری و میگذاریاش وسط سایپا. البته یک مدت سختی میکشی. چون سایپا رییس دارد سختی عضو هیات مدیره سایپا را به جان میخری تا میشوی مدیرعامل پارسخودرو (که البته در حد و حدود مدیریت تو نیست، اما به هر حال زندگی همین سختیها را دارد دیگر. در کل همین سختیهاست که مرد را میسازد!) توی طالعت میبینم که آن موقع ماشالله دیگر برای خودت مردی شدهای و 27 سال سن داری. آفرین.
آقا مهرداد بذرپاش! فنجانت اصولا نماد غنیسازی است. توی فنجانت میبینم که وقتی ماشالله دیگر سن و سالی ازت گذشته و بسیار سفر باید تا پخته شود خامی و آنچه جوان در آینه بیند پیر در خشت خام بیند و اینها را همه را با هم پشت سر گذاشتهای و مرد جاافتادهای شدهای و گوش شیطان کر، دیگر به آستانه میانسالی نزدیک شدهای، (خلاصهش شده 28 سالت تمام!) صندلیات رشد میکند و از شادی در پوست خودش نمیگنجد و یهویی میشوی رییس گروه خودروسازی سایپا. (بچهها بیزحمت یه مشت اسفند دود کنن. ممنون.)
آقا بذرپاش! توی طالعت یک روزنامه هم میبینم. آیا وقتی روزنامهها را میبنند تو روزنامه باز میکنی؟ آیا وقتی روزنامهها سفید چاپ میشوند تو عکس رنگی در صفحه اول چاپ میکنی؟ آیا وقتی روزنامهها نمیتوانند حرفهای آقا میرحسین و آقا کروبی را منتشر کنند تو روزی یک گزارش در ژانر علمی – تخیلی منتشر میکنی؟ آیا تو در کل چاپ میکنی؟
آقا مهرداد! آیا در کل خط قرمز در روزنامه تو، صورتی کمرنگ است؟ آیا وطن امروز کپی رنگی کیهان است؟ ما نمیدانیم.
آقا بذرپاش! راستی آن روزنامه محترم کلاسهای گزارشنویسی و مقالهنویسی و خاطرهنویسی و انشانویسی و تلفن خوانندگاننویسی برگزار نمیکند؟ اونوقت "گزارشنویسی در ژانر هریپاترنویسی" چی؟
آقا بذرپاش! تو طالعت افتاده که دنیا همینطوری الکی، ارزشهای مدیریتی تو را در نظر نمیگیرد و تو طعم تلخ شکست را هم مزه میکنی. کی؟ اونوقت که کاندیدای شورای شهر میشوی. عیبی ندارد که. گفتم که همین سختیهاست که مرد را میسازد! اما آیا تو در شورای شهر رای نمیآوری؟ آیا تو رییس سایپا میشوی چون نیازی به رایگیری و انتخابات مردمی نیست؟ آیا اگر قرار بود برای ریاست فرهنگسرای جوان هم از جوانان رایگیری میکردند تو رای نمیآوردی؟ ما نمیدانیم. شما میدانی؟
*
*
پنجشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۸
در شهر چه چيزي پخش ميكنند؟
چهارشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۸
راههاي جلوگيري از چين
*
- چون پرچمهاي كشورمان ساخت چين است، تا اطلاع ثانوي به خواندن سرود جمهوري اسلامي ايران اكتفا كنيد و از حمل پرچم چيني خودداري كنيد.
- چون باتوم (به قيمت 15 هزار تومان!) و شوك الكتريكي (به قيمت 145 هزار تومان!) كه در بازار موجود است چيني است تا اطلاع ثانوي از استفاده باتوم و شوك الكتريكي هم خودداري كنيد!
دقت كنيد باتوم خوردن و مورد اصابت شوك الكتريكي چيني واقع شدن هم فعلا ممنوع ميباشد.
- چون «زنجير» چيني است تا اطلاعثانوي در هياتهاي عزاداري سينهزني كرده و زنجيرزني نكنيد.
- چون «مهرهاي ركعتشمار» هم چيني است، تا اطلاعثانوي به شيوه مادربزرگ اينجانب از تسبيح استفاده كنيد.
- گويا «شير خشك» و در نتيجه توليد «ماست و پنير و خامه» هم چيني است. به اين موضوع به كرات در ادبيات ما اشاره شده است. تا آنجا كه حتي شاعر شهير حافظ تهرانآبادي در شعري گفته است:
اتل متل توتوله گاو حسن چهجوره / نه شير داره و اينا!
كه ميبينيد به صورت خيلي ظريفي به واردات كالاهاي چيني، از جمله «شير» چيني، اشاره منتقدانه كرده است!
- چون قرار است سيگارها هم ساخت چين شود، تا اطلاعثانوي از هرگونه استعمال بپرهيزيد.
- استفاده از كتوني چيني و كفش چيني هم ممنوع است. بهتر است در ادارات و سالنهاي ورزشي، به جاي آن از دمپايي كه به صميميت فضا خيلي كمك ميكند، استفاده كنيد.
گويا خيلي چيزهاي ديگر هم چيني است، با اين حساب تا اطلاعثانوي از چيزي استفاده نكنيد و به ناچيز بسازيد.
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 31 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
یکشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۸
اصلاح اعلاميه جهاني حقوق بشر
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۸
فال قهوه آقا محمدعلي ابطحي
چهارشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۸
بررسي وضعيت مملكت
الان مملكت در وضعيتي از گل و بلبلي به سر ميبرد كه آدم همينطوري يهويي احساس ميكند دارد به مملكت ضرر ميزند و در كل فال قهوه هر كسي را ميگيري شوراي سردبيري و آقا حقشناس دستي به سر و گوشش ميكشند تا وضعيت مملكت از اين خرابتر نشود! ما هم براي همين امروز دو وضعيت با ربط و بيربط را با هم بررسي ميكنيم، كه به جايي هم برنخورد.
وضعيت ملت به چه فكر ميكنند
وقتي يك نفر آشغالها را ميبرد سر كوچه و داخل سطل ميريزد، با خودش فكر ميكند اگر مثل شبهاي گذشته و دست بر قضا، آشغالهايش آتش بگيرد، مجرم است؟ و آيا جرمش محرز است؟ و آيا اين برهم زدن نظم عمومي است؟ و آيا فردا دور كلهاش در برنامه بيست و سي خط قرمز نميكشند؟ بعد به خودش پاسخ ميدهد: «ما نميدانيم!»
وقتي يك نفر در خيابان، بخواهد چراغ اتومبيلش را روشن كند، فكر ميكند دارد براندازي نرم ميكند.
اگر كسي بخواهد ساعت 10 شب، از پنجره، بچهاش را صدا بزند كه توپبازي را بس كند و برود نوشابه بخرد، فكر ميكند دارد اعتراض مدني ميكند!
يا اگر تولد بچهاش بادكنك باد كند و همينطوري اللهبختكي بادكنكها، رنگشان سبز باشد، فكر ميكند با مملكت در افتاده است.
يا اگر زنگ بزند به آقا اميرقاسمي و بخواهد برايش يك آقا كامران و هومن پخش كنند، احساس ميكند وارد مسائل امنيتي كشور شده است!
خلاصه مملكت در وضعيتي از گل و بلبلي به سر ميبرد كه ملت دچار «جاسوسيوفوبيا» شدهاند. يعني دائم احساس ميكنند مشغول جاسوسي كردن براي انگليس و آمريكا (و اين جديدها هم آلمان!) هستند.
وضعيت چند پيام اخلاقي
پيشنهاد ميشود بين مكالمات تلفنيتان اين جملات را بگوييد!
برادرا خسته نباشند!
آقايون يه لحظه گوشي،من ميرم آب بخورم و بيام!
برادرا ببخشين الان ساعت چنده؟
داداش ما حرفمون طول ميكشه يه وقت مزاحم شما نباشيم!
برادرا يه لحظه گوش نكنن، مساله ناموسيه.
آقايون! شما قضاوت كنين، من درست ميگم يا رفيقم؟!
برادرا دقت كنن ما الان ميخوايم مسير جنبش رو اعلام كنيم!
داداشا شما كه قبض تلفن براتون نمياد، يه زنگ به آقا نتانياهو بزنين، بگين برنامه فردا چيه؟!
برادر من ميرم بخوابم، موبايل رو براي صبح زود رو زنگ ميذارم، يه وقت از خواب نپرين!
داداش من ساعت 12 بايد قرص بخورم، اگه يادم رفت بين مكالمات من و رفقا، يادآوري كن!
داداشها سرفه ميكنن، جلوي دهنشون رو بگيرن.
برادرا خيلي خوشحال شدم. تا فردا!
وضعيت نتيجهگيري
اين مطلب فاقد هرگونه نتيجهگيري است. لطفا به گيرندههاي خود دست نزنيد.
سهشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۸
نامه به ممدآقا بقال سر كوچه
الان مملكت در وضعيتي به سر ميبرد كه همه دارند براي هم نامه مينويسند. البته فرقش با نامهنگاري دوران جواني و شباب من و شما اين است كه الان اصولا نامهها را آقايان براي آقايان مينويسند. يادش بخير آن موقعها ادبيات زنانهتر بود. كلا دوران ما مخاطب اصلي ادبيات خانومها بودند. شايد براي همين است كه الان در ادبيات مردان اين همه بازيهاي زباني ميبينيم! ممد آقا جان! من در اين نامه سعي ميكنم برايت بگويم كه اوضاع چي شد كه اينطوري شد.
آقاي من! بقال سر كوچه من! ممد! چند هفته پيش بود كه بنده براي خريد چند عدد تخممرغ نزد شما آمدم. شما گفتيد مرغها بلاتكليف ماندهاند و تخم نميكنند. گفتيد سخنگوي مرغها اعلام كرده به نشانه اعتراض ديگر تخم نميكنند. از آنطرف رئيس مرغها گفته كارشناسها و مشاوران گفتهاند مرغ اگر تخم نكند دلش ميگيرد و بر اثر گرفتگي ميميرد. خلاصه گويا مرغها به اجماع رسيده بودند جاي اينكه مثل چند سال پيش تخمشان را تحريم كنند، با حضور حداكثري تخم كنند، بلكه اوضاع عوض شود.
ممد آقا! ديدي و همه ديديم كه يك دفعه يك موجي ايجاد شد و موج تخممرغ رنگي شهر را برداشت. ديگر طوري شده بود كه تخممرغ را كه در ماهيتابه ميشكستي، زرده تخممرغ رنگش زرد نبود. خلاصه مرغها تصميم خودشان را گرفته بودند و هر روز به تعدادشان اضافه ميشد.
آقا ممد! بقال من! همسايه من! مرغها تصميم گرفتند با خروسها به تعامل برسند. كمكم هر خروسي هم كه تاجي بر سر داشت تحت تاثير جنبش مرغي قرار گرفت و يك تخممرغ رنگي به گردنش انداخت يا به آيينه ماشينش آويزان كرد.
ممد من! سالار من! آنها در آن روز همگي رفتند و تخمهايشان را در يك سبد گذاشتند اما كساني كه سبد تخممرغها را شمردند اعلام كردند داخل سبد تخممرغها يك تخممرغ شانسي پيدا كردهاند. خودت حق بده كه باز كردن تخممرغ شانسي از شكستن تخممرغ كه ميداني درونش چيست، كيفش بيشتر است. خلاصه به صورت رسمي اعلام شد كه مرغها از فردا جاي تخممرغ بايد تخممرغ شانسي بگذارند و از اينجا شد كه اونطوري شد كه الان اوضاع اينطوريه.
مملي جان! عشق من! ملوس من! از فرداي آن روز مرغها كه هر كاري كردند ديدند هر چقدر هم زور بزنند و دوا درمان كنند نميتوانند جاي تخممرغ، تخممرغ شانسي بگذارند، آمدند و بدون آنكه قد قد كنند، در سكوت روبهروي اداره مرغداري تجمع كردند «نترسين نترسين ما همه تخممرغرنگي هستيم.» و اينطوري هي تعدادشان بيشتر و بيشتر شد. آقا مرغبانه كه فكر ميكرد «نترسين نترسين» يك نوع توهين محسوب ميشود ترسيد و ناراحت شد و از آن بالا با سطل آب داغ ريخت پايين. نصف مرغها كه داشتند آبپز ميشدند در رفتند. آقا مرغبانه يك منجنيق آورد و خطاب به جمعيت گفت «برين لونههاتون. مرغها بايد زود برن تو لونه.» مرغها گفتند «كي گفته بايد مرغها تاريك نشده برن جا؟ اصلا اگه ما وقتي هوا تاريك شده بود نميرفتيم جا و نميخوابيديم، كار به اينجا نميرسيد.» آقا مرغبانه گفت «زود متفرق شين مرغهاي فرنگيمآب. اين مدنيبازيها به شما نيومده.»
آقا ممد! ممد آقا! خلاصه مرغها رفتند توي لانههاشان اما نصفهشب ديدند يكي دارد در ميزند. در را كه باز كردند يكي گرفت و انداختشان توي يك گوني خالي كه بوي سيبزميني ميداد.
ممدم! بقالم! كاسب محل من! حالا كل حرف مرغها چي بود؟ هيچي، ميگفتند اگر تخممرغ ما را نميخواهيد چرا پس خودمان نميدهيد. اما از آن طرف اداره مرغداري كه با دقت نظر خاصي مرغها را كنترل و بررسي ميكند (حتما مهر «كنترل شد»شان را روي ران مرغها ديده بودي.) فهميد اين قضيه مشكوك است و پاي سيمرغ در ميان است. حالا سيمرغ كجا بود؟ سيمرغ پشت كوه قاف بود. چطوري پايش وسط بود را ما هنوز هم نفهميديم. البته كارشناسها ميگويند سيمرغ خبرش را توسط باد مخابره ميكند. امين محل! ريشسفيد محل! ممد! خلاصه اينقدر فشار به مرغها آمد كه نصفيشان زير اين فشار تبديل به شنيتسل شدند،نصفيشان چنان دلشان كباب شد كه جوجهكباب شدند.
آقاي محل! معتمد محل! ممدآقا بقال سر كوچه من! اينطوريا شد كه اينطوريه اوضاع. مرغها ديگر دستشان به تخم كردن نميرود. بچههاي محل هم ديگر تخممرغ شانسي نميخرند. شنيدم مرغها دارند ميروند جاي ديگر لانه كنند. اينطوري پيش برود، آخرش فقط من ميمانم و تو. تو ميماني و من. آنوقت يا بايد مرغ منجمد وارد كنيم يا به گوشت كلاغ بسازيم.
ممد آقا! قربانت بروم. ديگر حرفي ندارم. بوس.
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 23 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
دوشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۸
فال قهوه آقا سعيد حجاريان
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 22 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
شنبه، تیر ۲۰، ۱۳۸۸
چطور امور فرهنگي کشور را اداره کنيم؟
گفتني است مددجويان و روزنامهنگاران در بازپروري با مشاغل شريفي چون استفاده از وردنه و شلنگ و زنجير و اينا براي ايجاد فضاي امن و صميمانه در کشور و ... آشنا ميشوند.
روزنامهها را بسته و به رونق صنعت بستهبندي در کشور کمک ميکنيم.
سايتها را فيلتر ميکنيم تا دانشمندان جوان مغزشان را به کار بيندازند و به فناوري ساخت فيلترشکن (در زيرزمين خانهشان) دست پيدا کنند.
مجوز تجديد چاپ کتابها را (مثلا چاپ شونزدهم، هيفدهم کتاب آقا حسين سناپور را) لغو ميکنيم تا نويسندگان از کرختي خارج شوند و به توليد آثار تازه رو بياورند. با اين کار هم بررسهاي اداره کتاب بيکار نميمانند و هم آمار توليد کتاب آقاي وزير بالا ميرود.
- در راستاي خصوصيسازي در کشور، به جوايز خصوصي ادبي مجوز نميدهيم اما جوايز ادبي مهم و تاثيرگذاري مثل جايزه خانوم پروين اعتصامي و جايزه آقا جلال آل احمد و ... را راه مياندازيم. تا هم مشتي به دهان استکبار جهاني زده باشيم و هم دور هم جشن گرفته باشيم.
- سينماي مستقل و سينماي مفهومي و سينماي مولف و سينماي جشنوارهپسند و اينا را در کل بيخيال ميشويم و به توليد آثار فاخر، تاثيرگذار، جهانشمول و عميق همچون اخراجيهاي يك، 2 الي آخر، دلشکسته و ... ميپردازيم. اين کار به سينماي ايران در جهان يک حال اساسي ميدهد.
- در راستاي فرهنگسازي عمومي در جامعه و به منظور رقابت با سريالهاي مزخرفي همچون لاست، فرار از زندان، 24، فرندز و ... به ساخت سريالهايي که استاندارد سريالسازي در جهان را بالا ميبرد مانند يوزارسيف، سفر به زمان، پس از سالها و اينا ميپردازيم.
- شعرهاي به اصطلاح شاعراني همچون و ... را حذف، تعديل و محو ميکنيم، تا جامعه از جميع بلايا مصون بماند! از اون طرف با راهاندازي يک جشنواره خودموني، بين برادران، دوستان و باقي بر و بچز به عنوان شاعر تعداد زيادي سکه تقسيم ميکنيم.
- نمايشگاه کتاب را در مصلي برگزار ميکنيم و چون فضا کم است به تعدادي از به اصطلاح ناشران مثل و... اينا مجوز شرکت در نمايشگاه نميدهيم يا کلا مجوزشان را پاره پوره ميکنيم. با اين کار فضا هم براي ناشران خودي باز ميشود و هم براي مردم تا بتوانند براي استراحت کردن، روي موکتهاي داخل حياط بنشينند و پايشان را دراز کنند.
- فيسبوک، اساماس و ... را فيلتر ميکنيم تا ملت به خبرگزاريهاي مهمي مثل فارس، ايرنا، رجانيوز و اينا رو بياورند.
- ماهواره را در کل پارازيت مياندازيم تا ملت به تحليلهاي عميق و کارشناسي آقاحيدري، آقا حداد، آقا ولايتي و اينا، و همچنين به برنامه هميشه و در همه حال گل و بلبل جان آقا محمد صالحعلاء و در نهايت به برنامه اعصاب و روان آقا کامران نجفزاده رو بياورند.
- روزنامههاي همميهن، شرق، ياس نو، کلمه سبز و ... را ميفرستيم قاطي باقاليها، تا ملت به روزنامههاي مستقل و حقيقتيابي همچون برادرمون آقا کيهان و وطن امروز رو بياورند.
- مجوز برگزاري کنسرت موسيقي پاپ را دو روزه ميدهيم تا ملت و خوانندگان وقت داشته باشند در باقي ايام هفته به فعاليتهاي مدني، حضور در خيابان، برخورد با جسم سخت و ... بپردازند!
- در کل تعطيلات نوروزي را از 25 خرداد تا 18 تير هر سال اعلام ميکنيم تا دور هم خوش باشيم.
اينجورياست که اوضاع فرهنگي کشور را ميتوانيم تاکسيدرمي کنيم تا از بين نرود!
*
پنجشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۸
فال قهوه آقا جعفري
چهارشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۸
چه كار كنيم در كشور گرد و غبار بلند نشود؟
*
1- راحتترين راه اين است كه خس و خاشاك را آتش بزنيم. البته براي اينكار بايد به صورت كامل كشور را بسوزانيم. هر خس و خاشاكي كه آتش نگرفت با داس، تبر و يا چماق، به صورت مردمي و خودجوش ريشهكناش ميكنيم.
2- روي خس و خاشاك و گرد و غباري كه سر چهارراهها جمع ميشود، آب فشار قوي ميپاشيم تا متفرق شود. اگر نشدند به صورت خودجوش و مردمي از خودمان گازي منتشر ميكنيم تا اشكشان درآيد.
3- از خس و خاشاك خواهش ميكنيم خودشان بروند و تجمع نكنند. اگر نرفتند با نشانهگيري دقيق، بنگ بنگ.
4- در تلويزيون آقا كامران نجفزاده را نشان ميدهيم كه دارد انگليس را نشان ميدهد كه با فوت كردن، باعث بلند شدن خاك و ايجاد غبار در كشور ميشود. براي خالي نبودن عريضه، يك خبرنگار بيبيسي را هم در حال خاكبازي دستگير ميكنيم.
5- يك بار ديگر آقا نجفزاده را نشان ميدهيم كه آمريكا را در حال توليد باد مصنوعي براي مهآلود كردن فضاي انتخاباتي و سياسي كشور نشان ميدهد. سپس براي اينكه حال آمريكا را گرفته باشيم، به صورت مردمي پرچمش را آتش ميزنيم و به صورت خودجوش جلوي دوربين شعار ميدهيم: خاك تو سرت آمريكا. خاك تو سرت آمريكا.
6- از يك نفر ميخواهيم اعتراف كند كه بعد از مصرف شيشه، توهم زده است و آمده است در خيابان و گرد و خاك راه انداخته است. سپس تصوير معتاد مذكور را در حال خاك تو سري از تلويزيون پخش ميكنيم.
7- اگر پخش تصوير زنده خاك تو سري كافي نبود، آدم ديگري را نشان ميدهيم كه شصتش را به صورت نمادين به ديگران نشان ميدهد. (سپس از آقا ضرغامي به خاطر اين آزادي مطلق بيان در ايران و آزادي نشان دادن شصت دست در تلويزيون در سي سال اخير، تشكر ميكنيم. يادمان باشد كه حتي آقا مرتضي عقيلي و آقا صمد هم در سينماي قبل از انقلاب، از اين آزادي مطلق برخورداد نبودند!)
8- گرد و خاك و خس و خاشاك را به فضاهاي بسته منتقل ميكنيم. نگهداري خس و خاشاك در فضاي بسته منجر به دفع سنگ كليه ميشود. (دفع سنگ كليه در فضاي بسته از ابتكارهاي پزشكي دانشمندان جوان ميباشد كه جهان را انگشت به دهان كرده است.)
9- براي بلند نشدن گرد و غبار و خس و خاشاك در ايران، گزارشهاي در كانال يك و دو و شبكه خبر از سيل، آتشسوزي، آدمكشي، اسهال خوني و غيره در باقي كشورها ، خصوصا آمريكا و آلمان و انگليس پخش ميكنيم. با اينكار مردم يادشان ميرود كه گرد و خاك در كشور وجود دارد.
10- اعلام نميكنيم كه در ايلام، كرمانشاه، شيراز، كردستان و جاهاي ديگر تا بيست برابر شاخص آلودگي محيط زيست هوا آلوده است، اما تهران و قم را كه سه برابر شاخص جهاني، آلوده ميشوند تعطيل ميكنيم تا مردم از خانه بيرون نيايند و در همان درون خانه معتكف شوند.
11- البته بهترين راه اين است كه خس و خاشاك در خانه بمانند و به خيابان نيايند. همچنين كافي است تلويزيون اعلام كند در كشور گرد و غبار وجود ندارد. دولت فخيمه خدوم هم آماري در تلويزيون ارائه كند كه وجود گرد و غبار را در دوران آقا موسوي و آقا رفسنجاني ششصد برابر دوران آقا آحمدينژاد نشان ميدهد.
*
با توجه به اين كه هوا پس است، با اين راهكارها حال همهمان بهتر ميشود.
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 17 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
سهشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۸
راههاي برقراري ارتباط با خارج و بالعکس
راه اول- کوبيدن مشت محکم به دهان خارج.
راه دوم- تهديد خارج.
راه سوم- نشانهگيري موشکهايمان به مواضع خارج.
راه چهارم- دستگيري جهانگرداني که آمدهاند از خارج.
راه پنجم- کمک مالي به دشمنان خارج.
راه ششم- در نطقهاي رسمي، يا سرمقالههاي عصر، مسخره کردن مقامات خارج.
راه هفتم- از داخل قلقلک دادن خارج.
راه هشتم- دستگيري کارمندان سفارتخانههاي خارج.
راه نهم- در ابتدا دستگيري سربازان خارج در خليج فارس و پوشاندن کت و شلوارهاکوپيان بر تن آنها و دود کردن اسفند برايشان و در آخر با دعا و صلوات فرستادن آنها به خارج.
راه دهم- آتش زدن پرچم خارج.
راه يازدهم- بالا رفتن از ديوار خارج.
راه دوازدهم- پرتاب تخممرغ و گوجهفرنگي به خارج.
راه 1+12- نوشتن نامه به خارج.
راه چهاردهم- هفتهاي هفت بار و از هفت جهت، گفتن مرگ بر خارج.
راه پانزدهم- پاک کردن نقشه از خارج.
راه شانزدهم- سفر به کشورهايي که با چشم غيرمسلح در نقشه ديده نميشوند، به دليل گسترش روابط با خارج.
راه هفدهم- فيلتر خارج.
راه هجدم- پارازيت انداختن روي خارج.
راه نوزدهم- دستگيري يا اخراج خبرنگار خارج.
راه بيستم- قاتل ناميدن خبرنگار خارج و کشف ردپا در همه امور داخل از خارج.
اين راهها براي گسترش با خارج است و هيچ کاربرد سياسي ديگري ندارد. رونوشت متعاقبا براي وزارت امور خارجه، سفراي ايران در خارج، سفراي خارج در ايران و باقي جاها ارسال ميگردد.
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 16 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
یکشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۸
پیشبینی تغییرات چهار سال آینده
*
- به دلیل خودکفایی در صنعت بستهبندیِ روزنامهها و مطبوعات، وزارت ارشاد به نام وزارت بستهبندی تغییرنام خواهد داد.
- جلوی تولید و واردات هرگونه عینک دودی به دلیل ترویج سیاهنمایی گرفته میشود.
- مردم موظف میشوند عینک ابتکاری دانشمندان جوان را به چشم بزنند که قیمتها را ارزان و شهر را در امن و امان نشان میدهد.
- ونزوئلا استان ایران اعلام میشود و آقا چاوز هم میشود فرماندار آنجا.
- رنگ سبز از طبیعت حذف و به جای آن رنگ الاپلنگی جایگزین میشود.
- دانشجویان ستارهدار سر صف تشویق میشوند.
- در کلاسهای روزنامهنگاری، دفع سنگ کلیه، زیر نظر اساتید به خصوص آقا محمد قوچانی آموزش داده میشود.
- وزارت صنایع و معادن (که کاربرد خاصی ندارد) تعطیل میشود و به جای آن وزارت بازیافت افتتاح میشود تا پوسترها و پارچهها و بنرها و بیلبردهای تبلیغاتی و شبنامههای علیه آقا موسوی و آقا هاشمی و اینا را که در یک ماه اخیر (و به صورت کاملا خودجوش و با هزینه کاملا مردمی!) چاپ شده بود، در چهار سال آینده بازیافت کند.
- چرخ مملکت که قرار بود بچرخد، به دلیل جلوگیری از فساد دیگر نمیچرخد و حرکات موزون نمیکند.
- صنعت نساجی از تولید انواع مخمل (به دلیل احتمال انقلاب مخملین) و هر گونه پنبه (به دلیل احتمال براندازی نرم) پاکسازی خواهد شد.
- استفاده از اساماس جرم محسوب میشود مگر اینکه برای گفتوگوی ویژه خبری و آقا حیدری اینا فرستاده شود.
- برنامه بیست و سی به صورت بیست و چهار ساعته (با امکان پخش زنده اغتشاشات و خط کشیدن دور کله اغتشاشگران) پخش میشود.
- آقا دکتر پورحسین، نماد زمانسنجی، به عنوان مدیرکل تایمر چراغهای راهنمایی و رانندگی منصوب میشود.
- وزارت نفت تعطیل میشود. و کارهای مربوط به آن را وزارت کشور انجام میدهد. گفتنیست تحویل نفت سر سفره مردم به پست یا به پیک بادپا محول خواهد شد.
- وازرت کشاورزی به وزارت سیبزمینی تغییر نام خواهد داد.
- سازمان صنایع دستی اولین کنگره مجسمههای سیبزمینیای را در جهان برگزار خواهد کرد.
- سازمان گردشگری با جلب نظر آقا چمران در شورای شهر، مونوریل تهران – داکار – کاراکاس را راهاندازی و آن را جایگزین جاده ابریشم خواهد کرد.
- اداره کتاب وزارت ارشاد زیر نظر اتحادیه نانوایان کشور میرود تا نویسندگان نان به نرخ روز خور، از خدمات آن بهرهمند شوند.
- آن سخنرانی قشنگه در کتابهای درسی گنجانده میشود.
- آقا حداد عادل و آقا جواد لاریجانی و آقا ولایتی و ... همگی در چهار سال آینده همان کاری را میکنند که الان میکنند.
- آقا هاشمی رفسنجانی دنبال یک پارتی برای گرفتن سهام عدالت میگردد.
- دو خیابان به نام آقا میرحسین موسوی و آقا مهدی کروبی نامگذاری میشود.
- شیرین خانوم عبادی در چهار سال آینده کاری نمیکند، او کلا هر چهار سال یکبار یادش میافتد برنده جایزه صلح نوبل است و میتواند یک کاری بکند.
*
این از امروز. فردا باقیش رو براتون میگم. خدافظ.
پیشبینی تغییرات چهار سال آینده (قسمت دوم)
دیروز تغییرات احتمالی اداره امور کشور را در چهار سال آینده بررسی کردیم. امروز باقیش رو میگیم.
*
- برای همیشه سالنهای سینما به اکران همیشگی اخراجیها و همه کانالهای تلویزیون به پخش سریال موفق یوزارسیف اختصاص داده میشوند.
- در راستای اشتغالسازی، شغل "دیدهبان حقوق دولت" سر چهارراهها به صورت رسمی در میآید و شاغلین از بیمه شخص ثالث بهرهمند میشوند.
- از طرف ایران جایزه نوبل "دیدهبان حقوق دولتها" طراحی و به سران کشورهای کوبا، سوریه، ونزوئلا و دیگر دوستان اهدا میشود.
- با توجه به تمرینات خیابانی، ایران در مسابقات بیسبال (از اینا که با چوب سفت توپ گرد رو توی هوا میزنن.) و در مسابقات راگبی (از اینا که با کلاه و زره و ساقبند واینا به طرف جلو میدوند.) شرکت میکند و برنده مدال طلا میشود. منتها دیگر جایزه اخلاق را بهش نمیدهند.
- در المپیک، مردم ایران در دو سرعتی و دو استقامت مدالآور میشوند.
- جایزه نوبل اقتصاد به خاطر ارائه تعریف جدید از آمار و ارقام به دولت ایران میرسد.
- ارسال و دریافت اساماس زیر نظر پیک بادپا و با موتور انجام میشود.
- اگر پارازیت جواب نداد، روی هر پشت بام یک نفر مقام مسوول به صورت شبانهروزی جلوی ال.ان.بیها میایستد و اختلال ایجاد میکند.
- تماشای روزانه حداقل نیمساعت کامران نجفزاده اجباری میشود. شهروندانی که از قانون فوق عدول کنند باید به عنوان جریمه یکساعت گفتوگوی ویژه خبری را نگاه کنند.
- آقا محمد صالحعلا، چهار سال دیگر به صورت قشنگ از گل و بلبل و اینا (که همگی جان هستند.) در هر شرایطی با مردم رفتوآمد رسانهای کرده و تاختی میرود و تاختی میآید.
- ایران در مناسبات اقتصادی، از دلار و یورو استفاده نمیکند و به جایش از ریال عربستان و بولیوار ونزوئلا استفاده میکند. احتمال زیادی دارد ریال و تومان ایران همچنان داخل کشور مصرف خواهد شد.
- تعداد وزرای کابینه به تعداد استانهای کشور زیاد میشود. در نتیجه هر وزارتخانه به یک استان مستقل میشود. هیات دولت ماهی دو دفهه در یکی از استانها دور هم جمع شده و جلسه میگذارند. مصوبههای هیات دولت در شهرستانها لازمالاجرا بوده و در دوره بعد احتمال زیادی دارد که دولتهای بعدی آن را اجرا کنند.
- نویسندگان، سینماگران و دیگر هنرمندان مستقل به کمک وزارت کار، شغلی درخور پیدا کرده و بنگاه زودبازده میزنند. هر سال طی مراسم باشکوهی به هر هنرمندی که زودتر بازده داشته باشد جایزه داده میشود.
- به جای شغل بیمصرفی مثل روزنامهنگاری، روزنامهنگاران به ریاست روزنامهنگاران برجسته آقا شمقدری، آقا هرندی و غیره به سفرهای تشویقی و استانی (احتمالا به مناطق محروم) فرستاده میشوند. البته روسای این هیات خیلی زود به تهران باز میگردند و روزنامهنگاران در آن مناطق به کشاورزی (به خصوص کاشت سیبزمینی) میپردازند.
- گفتوگو با بیبیسی و ویاوای جرم محسوب میشود. مگر اینکه طرف در ستاد انتخاباتی آقا محمود احمدینژاد کار کند.
*
اینا پیشبینیهای چار سال آینده ما بود. طبیعتا باز هم میتونستیم پیشبینی کنیم که نتونستیم یا جرات نکردیم اونا رو براتون بنویسیم
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 11 و 12 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
چهارشنبه، تیر ۱۰، ۱۳۸۸
از فال قهوه به نهاد ریاستجمهوری
ديروز پيروزي آقا محمود احمدينژاد رسما اعلام شد. امروز ما اين جشن بينالمللي را (که حتي همين الان در روستاهاي ونزوئلا به همين مناسبت دارند شربت آبليمو پخش ميکنند) به ايشان تبريک ميگوييم و منتظر پاسخ ايشان به ستون فال قهوه ميمانيم.
به شما تبريك ميگوييم چون؛
1- چهار سال پيش خيليها براي اينکه آقاي هاشمي راي نياورد، راي ندادند که شما راي آورديد. احتمالا امسال هم مردم براي اينکه آقا ميرحسين و آقا کروبي راي نياورند! به شما راي دادند که باز شما راي آورديد. (يعني در مملكت شايستهسالاري است.)
2- امسال آنچيزي را که در اين سالها مردم درباره ثروت بعضيها ميگفتند و دليلي هم برايش نداشتند، شما در يک برنامه زنده تلويزيوني گفتيد و دليلي هم برايش نداشتيد. (يعني شما مردمي هستيد و فرقي با ما مردم عادي نداريد.)
3- شما در چهار سال اول کاري کرديد که جهان فقط راجع به شما حرف بزند. اين طور که مشخص است در چهار سال دوم قرار است کاري کنيد که جهان فقط راجع به مردم ايران حرف بزند. (در حاليکه ميتوانستيد کاري کنيد که جهان باز هم راجع به شما حرف بزند.)
4- شما کاري کرديد که مردم چهار سال راجع به كارهاي شما فکر کنند و حرف نزنند. (يعني ارتقاي سطح فکري جامعه، که آقا دكتر سروش فقط حرفش را ميزند!)
5- شما کاري کرديد که مردم دو هفته گذشته را فقط راجع به شما حرف بزنند. (يعني ايجاد جامعه چندصدايي، که آقا خاتمي فقط شعارش را داد!)
6- شما در اين چهار سال کاري کرديد که مردم مرتب به همديگر اساماس و اينا بزنند. (يعني گسترش ادبيات عاميانه به وسيله تکنولوژي، که نوعي ابتکار دولت نهم محسوب ميشود.)
7- به خاطر حضور شما مردم لبخند ميزنند و هميشه شاد هستند.
8- شما جوانان ما را دانشمند و مخترع و مبتکر کرديد. (نمونهاش همان دخترخانومه كه يك كشف هستهاي در زيرزمين خانهشان كرده بود. )
9- به هر حال روساي مهمترين كشورهاي جهان مثل ونزوئلا و سنگال روابط شان با ما خوب شد و مرتب به شما تبريك گفتند.
10- در يك برنامه آموزنده تلويزيوني به ما اسم سبزيها را ياد داديد و گفتيد بعضي سبزها هرزند و ما متوجه يكسري آدم هرز در اطرافمان شديم!
11- ما را از جهل مدركگرايي رهانيديد. (مثلا همين حمايتتان از آقا كردان كه جوانان ما را به عدم ادامه تحصيل و پيدا كردن پست مديريتي و وزارتي تشويق كرد.)
12- آدم شجاعي بود. انصافا!
13- آدمي خاكي هستيد و به شهرها و روستاهايي از كشور سفر كرديد كه جز با هليكوپتر دولتي نميشد به آنجا رفت.
14- براي نماد ستاد انتخاباتيتان پرچم ايران را انتخاب كرديد. كه هم تويش سبز آقا موسوي باشد و هم قرمز تغيير آقا كروبي. (يعني همهاش به فكر ما بوديد.)
15- به دوستان ما سيبزميني رايگان داديد. (و اين همهاش به خاطر اين بود كه مازاد سيبزمينيها در انبار خراب نشود.)
16- تعريف جهانيان را از رياضيات، تاريخ، آمار، اقتصاد و... عوض كرديد. (و به نظرم اگر رئيسجمهور ايران نبوديد و اروپا اينقدر نسبت به ايران دشمني نداشت، جايزه نوبل را به شما ميدادند.)
17- با ارسال نامه كشورهاي جهان را موعظه كرديد.
18- به پاكسازي نقشه پرداختيد.
19- با دقت نظر خاصي تكذيب كرديد.
آقا محمود احمدينژاد به خاطر همه دلايل فوق، گفتيم حالا كه دور هم نشستهايم و مشغول برگزاري اين جشن ملي هستيم رياست جمهوري دهم را به شما تبريك بگوييم. عيدتان مبارك.
*
این مطلب با عنوان "از فال قهوه براي آقاي پيروز" در روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 10 تیر 1388 - پوريا عالمي چاپ شده است
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)