سهشنبه، تیر ۰۹، ۱۳۸۸
دستور آشپزي مهرورزي؛ سيبزمينيپلو با خورش سيبزميني
يك سيبزميني را پوست ميگيريم و به صورت درسته در آب جوش ميپزيم. سپس سيبزمينيهاي پخته را رنده كرده و كنار ميگذاريم. در فاصله پختن سيبزمينيها، دو كيلو سيبزميني ديگر را خيلي با دقت خرد كرده و سرخ ميكنيم. توجه داشته باشيد كه از روغن پوست سيبزميني براي سرخ كردن استفاده كنيد. وقتي اينها آماده شد، سيبزمينيهاي سرخكرده را روي سيبزمينيهاي پخته ميريزيم. سپس يك كيلو و دويست گرم سيبزميني كوچك را به حالت كبابي در فر ميپزيم. وقتي پوست سيبزمينيها سياه شد، آنها را از داخل فر در ميآوريم. موقع سفرهآرايي، در ديس برنج، سيبزميني پخته و در كاسهها خورش سيبزميني ميريزيم. ظرف سالاد را هم با سيبزميني كبابي و سس ويژه سيبزميني پشندي (كه دستور درست كردنش را در جلسه بعد ياد ميدهيم) پر ميكنيم. حالا سيبزمينيپلوي شما با خورش سيبزميني آماده تناول است. دور هم، با بر و بچههاي محل و هيات دولت آن را ميل بفرماييد.
دستور آشپزي براي بعد از انتخابات:
در يخچال را باز ميكنيم و تهمانده غذايي را كه از پيش از انتخابات در يخچال مانده است برميداريم. غذاي ماسيده را ميگذاريم تا گرم شود. در اين فاصله كنار پنجره ميرويم و خيابان را تماشا ميكنيم. چند نفر دنبال چند نفر ميدوند. عدهاي سنگ پرت ميكنند. تعدادي جوان براي حفظ محيط زيست زبالهها را آتش ميزنند. تيم راگبي قبل از شروع مسابقه سر چهارراه، بدنش را گرم ميكند. مردي كه به دوربين لبخند ميزند، با دقت نظر خاصي چوب كلقتي را به ظرافت خاصي روي شيشه ماشينها و كاپوت آنها فرود ميآورد. چند موتورسوار با درايت خاصي با رهگذران ارتباط برقرار ميكنند. بوي سوختني ميآيد. فكر ميكنيم غذايمان سوخته است. اما چشم مياندازيم و ميبينيم اتوبوسي براي اينكه نظر خبرنگار بيبيسي را جلب كند مشغول سوختهشدن است. يك نفر ميافتد زمين. پنجره را ميبنديم. تلويزيون را روشن ميكنيم. بيست و سي خبرهاي قشنگ و واقعگرايانهاش را در ژانر رئالسيم جادويي پخش ميكند. اشتهايمان كور ميشود. بوي سوختن غذا، كه طبيعتا سيبزميني است، خانه را پر ميكند.
تلخي اين مطلب تقديم ميشود به گزارشگران، سردبيران، مجريان و عوامل پشت صحنه صدا و سيما
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 9 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
دوشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۸
انواع ارتباط افلاطوني و غيرافلاطوني در ايران
وسائل ارتباطي مردم ايران را امروز با هم مرور ميكنيم؛
ارتباط فيس تو فيس؛ اين ارتباط در روزهاي عادي براي احوالپرسي استفاده ميشود. در روزهاي غيرعادي براي كوبيدن به صورت يا بيني طرف مقابل استفاده ميشود. البته دقت كنيد طرف مقابل كلاه كاسكت سرش نباشد. (مثال: چرا زدي تو سرم؟ - آخه ميخوام باهات ارتباط برقرار كنم.)
ارتباط سينه به سينه؛ از اين نوع ارتباط (آن هم خيلي زياد) براي انتقال ادبيات عاميانه در زبان فارسي استفاده شده است. لطفا نگاهتان را به ادبيات پاك كنيد. (مثال ندارد.)
بازيهاي زباني؛ اين نوع ارتباط، استفاده ابزاري از زبان براي جور خاصي بازي است كه مورد علاقه شاعران است. (مثال: داريد چه كار ميكنيد؟ - داريم بازيهاي زباني ميكنيم.)
ارتباط شهروندي؛ اين نوع ارتباط يبشتر يك نوع شعار تبليغاتي محسوب ميشود و خاصيت ديگري ندارد. (مثال: قبل از انتخابات: حقوق شهروندي حق مسلم هر ايراني است. بعد از انتخابات: اغتشاشگران به اموال عمومي آسيب زدند.)
ارتباط استصوابي؛ يك نوع رابطه عاشقانه يك طرفه و قشنگ است. (مثال: بيخيال بابا. مثلا همين آقاي اعلمي.)
ارتباط نظارتي؛ نوعي رابطه است كه ديگري همهاش دارد شما را از هر لحاظ و از شش جهت نظارت ميكند. (مثال؟ مثال نميخواد كه.)
ارتباط وزارت كشوري؛ نوعي ارتباط حسنه است كه معلوم نيست ريشههاي افلاطوني يا غيرافلاطوني دارد؟
ارتباط با بيگانگان؛ نوعي رابطه است كه هر كسي آب خنك بخورد يادش ميافتد همچين رابطهاي هم داشته است. (مثال: برادرمون آقا اميرحسين مهدوي، سردبير مرحوم انديشه نو.)
فشار از پايين، چانهزني از بالا؛ براي خودش ژانر خاصي از رابطه است. (دوران اصلاحات سرشار از اين نوع رابطه بود.)
ارتباط نزديك از نوع سوم؛ ارتباط غيرملموسي است كه در جهان سوم نزديكتر از اروپا برقرار ميشود و مخاطبان خاص خود را در بدنه جامعه و دولت دارد و به ديگران ربطي ندارد.
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 8 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
غلط های ویرایشی و جملهبندیهای نامیزان تلاش دوستان در لحظهی نهایی پیش از چاپ میباشد و ربطی به من یا گیرندههای شما ندارد
یکشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۸
مملكت قحط الرجال نيست، گل و بلبل است
1- مملكت قحطالرجال است. (كه ما شديدا قحط بودن رجال را در مملكت تكذيب ميكنيم. نمونهاش همين آقاي دانشجو، كه از اهم مردان روزگار است.)
2- مملكت قحطالرجال نيست و چون فقط در مملكت مرد است در نتيجه نسل مردها درحال انقراض است.
3- احتمال سوم اين است كه ما از كشور خارج شدهايم و رفتهايم سانفرانسيسكو. (كه احتمال هم دارد رفته باشيم.)
4- رجال سياسي از كشور خارج شدهاند و كسي نمانده كه ما برايش فال بگيريم. (در حال حاضر در سانفرانسيسكو، واقع در تپههاي شمال شهر، تعطيلاتشان را سپري ميكنند.)
5- احتمال پنجم اين است كه ايران تحريم شده و قهوه به كشور وارد نميشود.
6- احتمال ششم اين است كه ما از قبل انتخابات منتفع شدهايم و مشاوري وزارت گرفتهايم. (كه اين را هم اساسا و اصولا تكذيب ميكنيم. به اطلاع ميرساند از اين انتخابات نه تنها چيزي به ما نرسيد، تا احتمالا يك راي هم از كيسهمان رفته است.)
خلاصه در يك كلام، خيالتان راحت كه مملكت تا اطلاع ثانوي نه تنها قحطالرجال نيست كه به شيوه وزارت كشورپسندي در وضعيت گل و بلبل به سر ميبرد.
با توجه به احتمالات فوق قضاوت كنيد چرا فال قهوه كسي را از اين ايام به اين طرف نگرفتهايم؟
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 7 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
غلط های ویرایشی و جملهبندیهای نامیزان تلاش دوستان در لحظهی نهایی پیش از چاپ میباشد و ربطی به من یا گیرندههای شما ندارد
شنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۸
آموزش رانندگی در ایران
- هرگز چراغ نزنید. چرا؟ چون شما را به همراه ماشینتان میخوابانند. چرا؟ چون میگویند چراغی که نشان دادی به آمریکا بوده.
- اگزوزتان دود سیاه ندهد. چرا؟ چون میگویند سیاهنمایی میکنید.
- دود سفید هم ندهد. چون میگویند دارید انقلاب رنگی میکنید.
- رنگ سبز هم به ماشینتان آویزان نکنید. چرا؟ چون شیشهتان میشکند، یا کاپوتتان غُر میشود.
- شبها ساعت 9 بوق نزنید. چون براندازی صدادار محسوب میشود و قابل پیگیری است.
- با چراغ روشن هم در طول روز حرکت نکنید. چرا؟ چون براندازی منور محسوب میشود و از اهم منکرات است.
- برای کسی بوق نزنید. چون در کل بوق زدن در ایران یکجور بیناموسی است.
- ماشینتان هم خراب نشود. چرا؟ چون ملت ممکن است به شیوه معناداری انگشت دستشان را به شما نشان بدهند، اما مطمئن باشید کسی شما را تا تعمیرگاه بوکسور نمیکند.
- بنزین تمام نکنید. چون امکان ندارد کسی برایتان نگه دارد و چهار لیتر بنزین بهتان بدهد.
- از کسی سبقت نگیرید. چون طرف به صورت لفظی به خواهر مادرتان اشاره مستقیم میکند.
- جلوی در خانه و پارکینگ کسی پارک نکنید. چون صاحب آن خانه این حق را بر خودش مسلم میداند شما را پنچر کند. اما اگر کسی جلوی در شما پارک کرد، پنچرش نکنید، چون احتمالا یکی میزند زیر گوشتان، و البته این را هم حق خودشان میدانند.
- در صندوق عقب ماشین، جز بنزین، نوشیدنی دیگری نگذارید.
- وقتی خلاف میکنید برای اینکه جریمه نشوید، رشوه ندهید. یا اگر رشوه میدهید زیاد ندهید که بازار را خراب کنید.
- آشغال، ته سیگار و آبدهانتان را از شیشه بیرون نیندازید. آنها را بریزید در کیسه و بعد کیسه را پرت کنید بیرون.
- با دیدن مامور، ماشین را به آرامی نگه دارید و با دیدن لباس شخصی قبل از نگه داشتن ماشین، تلفنی از خانواده خداحافظی کنید.
- هرگز تند نروید. مگر اینکه مناظره تلویزیونی باشد و آقا ضرغامی او.کی را به شما داده باشد.
- با ماشینتان از روی کسی رد نشوید. مگر اینکه گفتوگوی ویژه خبری باشد یا نیمساعت وقت ویراژ دادن اضافه داشته باشید.
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 6 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
پنجشنبه، تیر ۰۴، ۱۳۸۸
[…]
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
چهارشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۸
برنامه روزانه مردم ايران
4 تا 7 صبح- ميخوابند و به كارهاي مربوطه ميرسند.
8 صبح- بيدار ميشوند.
8 صبح- نميدانند سركار بروند يا در خانه بمانند و سركار نروند.
8:30 صبح- سركار نرفتن را ميگذارند براي يك روز ديگر و ميروند سركار.
9 صبح تا 12 ظهر- در اداره دنبال يك فيلترشكن كه فيلتر نشده باشد، ميگردند.
12 تا 1 ظهر- غذا ميخورند.
1 بعدازظهر- فيلمهايي را كه با موبايل گرفتهاند به اين و اون ايميل ميكنند.در همين فاصله اسمشان را در گوگول سرچ ميكنند ببينند كيها بهشان لينك دادهاند.
3 بعدازظهر- آماده پيادهروي بلندمدت ميشوند.
4 بعدازظهر- مشغول پيادهروي بلندمدت ميشوند اما با فشار آب گرم، تجمعشان از هم پاشيده ميشود.
5 عصر- خودشان را به دوستان ميرسانند.
6 غروب- به صورت زخم و زيلي در راه خانه قدم برميدارند.
7 غروب- چون اين چندروز پولي درنياوردهاند و موعد اجارهخانه است، از دوستشان پول دستي ميگيرند.
8 شب- استارست و يوتلست و چيزستهاي ديگر را سرچ ميكنند تا از دست پارازيت خلاص شوند.هدفشان هم از تماشاي «تفسير خبر» و «خبر و بيشتر از خبر تلويزيون فارسيزبان بيبيسي» اين است كه توطئه انگليس و آمريكا را از نزديك پيگيري كنند.
8:30 شب- برنامه 20:30 را نگاه ميكنند تا خودشان را در ويدئوهايي كه نجف كامرانزاده از «معدود اغتشاشگران و معترضين» پخش ميكند پيدا كنند.دعا دعا ميكنند كه آقا ضرغامي و عوامل پشت صحنه، دور عكس آنها كه در تجمعات ديده ميشوند، دايره قرمز نكشد.
9 شب- آشغالها را ميبرند تا در سطل آشغال بيندازند.اما خيلي دقت ميكنند تا دستشان نسوزد.
10 شب- چراغها را خاموش ميكنند و سرشان را از پنجره ميبرند بيرون.
11 شب- با ماشين ميروند و دوري در ميدان سعادتآباد، خيابان جيحون، حوالي بيمارستان لولاگر و غيره ميزنند و حاصل كار اراذل و اوباش را ميشمرند و با موبايل فيلمش را ميگيرند.
12 شب- به خاطر برخورد با جسم سخت، خوردن گازي كه منجر به جاري شدن اشك آدمي ميشود، شنيدن چيزهاي ديگر، خودشان را به درمانگاه معرفي ميكنند.
1 شب- تا 2 صبح- از دست يك موتورسوار كه آنها را از بيمارستان به شيوه مسالمتآميزي همراهي ميكند، فرار ميكنند.
3 صبح- خودشان را به خانه ميرسانند و سعي ميكنند با خوردن ديازپام كمي استراحت كنند.
*
این مطلب با عنوان برنامه روزانه اين شهر آشوب در اعتماد ملی 2 تیر 1388 منتشر شده است.
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)
سهشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۸
مقايسه كانالهاي اجنبي با كانالهاي آقا ضرغامي
امروز، كانالهاي فارسيزبان آقا ضرغامي را با كانالهاي فارسيزبان و غيرفارسي اجنبيها مقايسه ميكنيم؛
*
كانال اجنبي: تورم ايران ماشاءالله روز به روز در حال قد كشيدن است.
كانال آقا ضرغامي: هموطنان عزيز گوجهفرنگي هم ارزان شد. اگر يادتان باشد قبلا سيبزميني كلا مجاني شده بود.
كانال اجنبي: پيامدهاي انتخابات در ايران تاكنون ادامه پيدا كرده است.
كانال آقا ضرغامي: هموطنان عزيز گزارشي را از روستاي كياكلاه استان مازندران پخش ميكنيم. (در اين گزارش يكي از ناظران صندوق روستاي كياكلاه استان مازندران 140 درصد شركت مردم در انتخابات را تاييد ميكند.)
كانال اجنبي: زلزله سياسي در ايران شكاف بزرگي در بدنه دولت و غيره ايجاد كرده است.
كانال آقا ضرغامي: از امروز نيمساعت زمان پخش برنامه ورزش كنيم نرمش كنيم را كه براي كشش تحتاني عضلات ماهيچهاي خوب است، اضافه ميكنيم. (بعد چند تا آقا حركات باله و تانگو را به صورت نمادين اجرا ميكنند.)
كانال اجنبي: برخورد شديد مردم با جسم سخت! در خيابانهاي ايران.
كانال آقا ضرغامي: هموطنان عزيز! به صورت كاملا تصادفي در تلاش هستيم گزارش زندهاي را از اراذل و اوباش كه تا نيمساعت ديگر ميخواهند به اموال عمومي صدمه بزنند و بانكها را هم آتش بزنند براي شما پخش كنيم!
كانال اجنبي: در خيابانهاي تهران صداي تيراندازي به گوش ميرسد.
كانال آقا ضرغامي: نجف كامرانزاده گزارش ويژهاي ميدهد: امسال مردم از هفت، هشت ماه جلوتر پيشواز چهارشنبهسوري رفتهاند و چند نفر هم به خاطر روشن كردن سيگارت دچار سوختگي و آسيبديدگي موضعي شدهاند.
كانال اجنبي: واكنش جامعه بينالملل و مردم و فعالان حقوق بشر و غيره و غيره به انتخابات اخير و حوادث اخير ايران.
كانال آقا ضرغامي: هوگو چاوز و كي و كي خيلي تبريك گفتند.
*
ما جدا توصيه ميكنيم بنشينيد تلويزيون خودمان را نگاه كنيد و همينجا از مجريان سختكوش صداوسيما و عوامل پشت صحنه تشكر مينماييم.
دوشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۸
پدري كه ميرفت تا بچهاش را ببيند
یکشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۸
يك فال قهوه طلبِ محمدآقا قوچاني
آيا او آبخنك را به قهوه ترجيح داده است؟ آيا قهوه دوست ندارد؟ ما نميدانيم.
*
آقا محمد قوچاني، يك فال قهوه طلب تو.
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 31 خرداد 1388 - پوريا عالمي
شنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۸۸
11 دستورالعمل پس از انتخابات
دوم – براي اينکه قاطي اراذل و اوباش نشويد بعد از انتخابات، مثل بچه آدم به خانه برويد و تا چهار سال ديگر که انتخابات بعدي برگزار ميشود از خانه خارج نشويد. به زبان خوش هر چهار سال يکبار از خانه خارج شويد بس است.
سوم – بعد از راي دادن، از برخورد با هر گونه جسم سخت در کوچه و خيابان جلوگيري کنيد.
چهارم – بعد از راي دادن خوشحال باشيد چون شما تنها خس و خاشاک دنيا هستيد که حق راي دارد.
پنجم – چون بعضيها براي پيدا کردن رايشان در طول روز راهپيمايي ميکنند و شبها بايد استراحت کنند لطفا شما براي پيدا کردن رايتان شبها بوق نزنيد.
ششم – براي راهپيمايي مسالمتآميز، پوشيدن جليقه ضدگلوله، ماسک هوا، پماد سوختگي، نفربر و چيزهاي ديگر الزامي ميباشد.
هفتم – براي راهپيمايي مسالمتآميز، حمل سلاح سرد مثل چاقو، قمه و چماق، يا سلاح گرم مانند کلت کمري و کلاشينکف، و همچنين همراه داشتن نارنجک دستي، و يا سوار شدن بر تانک توصيه نميشود.
هشتم – بعد از راي دادن اگر هنوز دستگير نشدهايد خودتان را به کلانتري محل معرفي کنيد.
نهم – بعد از راي دادن براي جلوگيري از تشويش اذهان عمومي، با کسي حرف نزنيد، در وبلاگ يا روزنامه و جاي ديگري ننويسيد که راي دادهايد، اگر هم نوشتيد ننويسيد به کي راي دادهايد، از کسي هم شکايت نکنيد. توصيه ميشود رايتان را به امان خدا سپرده، سريعا از محل رايگيري دور شويد.
دهم – بعد از راي دادن و به نشانه اعتراض، در پارکينگتان را بشکنيد و با چوب و چماق به اتومبيلهاي داخل پارکينگ آسيب بزنيد.
يازدهم – بعد از راي دادن، خودتان مثل آدم، براي تسري مراحل اداري هم که شده، مستندات همکاريتان را با عوامل صهيونيسم و عوامل بيگانه، در اختيار دوستان و مراجع ذيصلاح قرار دهيد.
*
اين 11 فرمان را انجام دهيد تا سالم به خانه برسيد.
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 30 خرداد 1388 - پوريا عالمي
پنجشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۸
آن مرد در... باران آمد
چهارشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۸
فال قهوه رجبعلي كه مقيم خارج بود و ميخواست به ايران برگردد
رجبعلي يكي از ايرانيهاي مقيم خارج است كه از جلاي وطن خسته شده و قصد دارد به ايران برگردد. فال قهوهاش اينطوري از آب درآمده است؛
*
رجبعلي جان! توي فنجانت ميبينم كه به سلامتي به ايران بازخواهي گشت. براي همين ميروي ويزا بگيري (البته ميبيني جلوي سفارتخانههاي ايران در همهي خارج، مردم جمع شدهاند و شلوغ پلوغ است. براي همين برميگردي خانهتان.) وقتي برميگردي خانه تلويزيون را روشن ميكني و برنامههاي شبكه سحر و باقي كانالهاي ايران را ميبيني كه ميگويد در ايران جشن ملي برقرار شده است و مردم از شادي در پوست خودشان نميگنجند و دارند از پوست خودشان ميريزند بيرون. (براي همين تصميم ميگيري دوباره برگردي سفارت و ويزا بگيري.) اما وقتي كانال را عوض ميكني و ايرانيهاي اجنبيشده را ميبيني كه با دلارهاي آمريكايي و يوروهاي انگليسي و هلندي مشغول تشر اكاذيب به قصد تشويش اذهان عمومي با نيت برهم زدن نظم عمومي هستند دودل ميشوي. براي همين ميروي داخل اينترتن و خبرگزاري ايرنا و فارس را نگاه ميكني. خبرهايي كه آنجا ميخواني تو را متقاعد ميكند به ايران برگردي. براي همين شال و كلاه ميكني و برميگردي سفارتخانه و به هر قيمتي هست ميروي داخل و ويزا ميگيري.
رجبعلي جان! در فالت ميبينم وقتي در فرودگاه تهران پياده ميشوي و به ميدان آزادي ميآيي ميبيني هفت هشت نفر از عوامل فريبخورده كه سعي ميكنند خودشان را ميليوني نشان دهند در حال آسيب زدن به خودشان هستند و چند نفرشان كه دچار خودزني موضعي با جسم سخت شدهاند از حال رفتهاند. (اما تو فريب اين بازيخوردگان را نبايد بخوري و بهتر است از خيابانهاي اطراف خودت را به مركز شهر برساني.)
رجبعلي جان! وقتي به زحمت خودت را به مركز شهر رساندي متوجه سيل عظيم جمعيت ميشوي كه به صورت خودجوش در ميدان وليعصر جمع شدهاند و مشغول تماشا و شنيدن سخنراني رييسجمهور محبوب ايران هستند كه با راي بيست و چهار ميليوني در انتخابات پيروز شده است. در فالت ميبينم تو از اينكه به هر حال به مام وطن برگشتي و خودت را در اين خوشحالي عمومي شريك احساس ميكني ممكن است از شدت هيجان غش كني.
رجبعلي جان! پسر خوب! در فنجانت ميبينم كه ...
*
رجبعلي! پسرم! اگر بخواهم از اين همه اتفاق ميمون و فرخنده كه در فال تو ميبينم بنويسم جا براي چاپ بيانيههاي كانديداهايي كه راي نياوردهاند در روزنامه نميماند و روزنامه باز هم مجبور ميشود نصف صفحه اولش را سفيد چاپ كند. همين!
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 27 خرداد 1388 - پوريا عالمي
سهشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۸
پليكپي غيرمجاز شاخهي زيتون
حالا اگر بپرسي باز هم ميگويم و محكم ميگويم من ايرانيام. و اين بار حتما ميبيني كه صدايم از غرور و شادي ميلرزد و لبخندي صورتم را پر ميكند وقتي ميگويم من ايرانيام. وقتي ميگويم من قطره كوچكي هستم از موج عظيم مردمي كه به بلوغ مدني و آگاهي سياسي و شعور اجتماعي رسيدهاند. اين بار اگر ازم بپرسي ميبيني كه هم از جبر و تقدير خوشحالم، هم از اينكه تدبير و تعيين و انتخاب ما، من و منهاي ديگر را واداشته جبر ايراني بودنمان را پررنگتر كنيم.
حالا اگر بپرسي مگر آن خشم پر خون و آن گلولهي نامهربان را نميبيني كه در كوچهپسكوچههاي اين خاك، خانه به خانه، سرك ميكشد؟ ميگويم ميبينم. اما ميبينم درهايي را كه پيرمردها و پيرزنها و ديگر مردم اين شهر، سريع باز ميكنند تا مردي را، تا زني را، در پناه بگيرند، از خشم، از ضربه، از سرب.
حالا اگر بپرسي ميگويم جاي پرسيدن چشمهايت را باز كن و از پنجره نگاه كن؛ بزرگترين حركت مدني اين خاك را در تمام تاريخش. اگر كمي دقت كني، هم مرا ميبيني و هم همهي ما را كه در كنار هم ايستادهايم تا آنجا كه افق با همهي وسعتش خط فرضي آغاز و پايان ما، و معيار حضور ما در نظر گرفته ميشود. كه حتا اگر پنهاني باشيم و با ترس ايستاده باشيم، هر كدام مثل پرندهي صلح، سفير برابري و آرامش هستيم و عطر آزادي را با بال زدنهايمان در كوچهها، در پسكوچهها منتشر ميكنيم، تكثير ميكنيم و حتا اگر نخندي به من، رازي را با تو و دنيا در ميان ميگذارم؛ مردم اين شهر پليكپي شاخهي زيتون را دست به دست ميكنند و مثل راز مگويي كه بايد سينه به سينه منتقل شود، تصوير ممنوعهي آزادي را، پليكپي غيرمجاز شاخهي زيتون را، پشت شيشه ماشينها و پنجره خانهها ميچسبانند.
فال اين دو سه هزار نفر خس و خاشاك
دو سه هزار نفر جان! در فالت ميبينم كه شما همهاش همين دو سه هزار نفريد. شما مگر نميدانيد مملكت 70، 80 ميليون نفر است؟ آيا نميدانيد؟ آيا نميدانيد 40 ميليون نفر در انتخابات شركت كردند و شما همهاش همين دو، سه هزار نفريد؟ آيا نميدانيد كه تعداد راي شما از تعداد آراي يك صندوق راي هم كمتر است؟ وقتي شما نميدانيد، طبيعتا ما هم نميدانيم.
خانومها و آقايان دو سه هزار نفري! در فنجانت ميبينم كه 85 درصد در انتخابات شركت ميكنند و 62 درصد به يك نفر راي ميدهند. آيا شما نميدانيد كه بر حسب همين آمار، شما 23 درصد از چهل ميليون نفر كه برابر دو سه هزار نفر است، هستيد؟ آيا شما نميدانيد چقدر كميد؟ آيا لوسبازي در ميآوريد؟ آيا كار لوس؟ آيا كار بد؟ ما نميدانيم.
دو سه هزار نفر جان! توي فنجانت افتاده كه شما دو سه هزار نفري بعد از راي دادن در انتخابات كه كاملا و از هر نظر شبيه مسابقه فوتبال است از استاديوم بيرون ميآييد و چون تيمتان باخته است، ناراحت هستيد، پس چون مرض داريد از چراغ قرمز عبور ميكنيد و نيروي انتظامي به شيوه مسالمتآميز و مهربان و قشنگ و شاعرانهاي دنبال شما ميدود تا شما را جريمه كند. شما هم كه قانونگريز هستيد در حال رد شدن از چراغ قرمز، آشغالها را آتش ميزنيد و داد ميزنيد: «منو جريمه نكن. منو جريمه نكن.» اما شما چون سرعت زيادي داريد نيروي انتظامي ميتواند شما را جريمه كند و ماشين شما را بخواباند. ممكن است بعضي از شما از ماشينتان پياده نشويد و نيروي انتظامي چون ميخواهد ماشين شما را كه از چراغ قرمز رد شدهايد به پاركينگ منتقل كند، شما هم سوار ماشين به پاركينگ منتقل ميشويد.
دو سه هزار نفركم! گلم! نازم! آيا اين شماييد كه شبها بوق ميزنيد؟ آيا بوقزدن را دوست داريد؟ آيا بوق ميزنيد كه راهتان باز شود؟ آيا باز ميشود؟ آيا وقتي بوق ميزنيد نيروي انتظامي كه به شكل باشكوهي سر چهارراهها و ميدانها براي جريمهكردن كساني كه از چراغ قرمز رد ميشوند، ايستاده است، اين قدر تحت تاثير قرار ميگيرد و راه را برايتان باز ميكند؟ ما نميدانيم.
دو سه هزار نفر جان! توي فنجانت ميبينم كه حال همه شما خوب است اما شما خودت را ناراحت نكن و اين موضوع را باور نكن.
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 26 خرداد 1388 - پوريا عالمي
دوشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۸
قهوههاي ماسيده در فنجان
در همين فاصله يك موتورسوار با ظاهري قشنگ، سفارش پيتزا و ساندويچ ما را آورد، پولش را كه داديم، گفت:«راستي، تاجزاده و ممدرضا خاتمي و نبوي و اينا امشب نميان.» گفتيم: «تو از كجا ميداني؟» گفت: «پسر خوب! ما همهچي رو از قبل ميدونيم.»
خلاصه از بس با وزير مخابرات در دلمان پنهاني گفتوگو كرديم كه چرا اساماسها نميرود حوصلهمان سر رفته بود. گفتيم برويم فيسبوك ببينيم چه خبر است و چند نفر روي Like this مان كليك كردهاند كه ديديم فيسبوك فيلتر شده است. شماره موبايل آقا عطريانفر را گرفتيم كه بگوييم سر راه نيمكيلو تخمه بخرد بشكنيم، كه ديديم شبكه تلفن همراه هم كلهم قاطي باقاليها شده است.
گفتيم كانال اجنبي را نگاه كنيم كه كمي «نمدونم كجا بريزم» و پارميدا پارميدا بخواند كه آن هم قطع بود. يكبار ديگر شماره آقا عطريانفر را گرفتيم كه هم تخمه بخرد هم زردآلو كه آخر شبي، هستههايش را بشكنيم، كه ديديم نهخير تلفن ثابت هم قطع شده است. تو همين هير و ويري برقها هم قطع شد. رفتيم دنبال شمع گشتيم. سرمان توي كمد و زير تختخواب بود كه در خانه را زدند. زير نور شمع رفتم در را باز كردم، ديدم دو سه نفر يكدفعه پريدند توي خانه. گفتم: «چي شده؟» گفتند: «ما همينطوري داشتيم توي خيابان راه ميرفتيم كه نزديك بود بخوريم به چند جسم سخت براي همين آمديم اينجا.» يك كمي كه خيابان خلوت شد، آنها هم رفتند. با خودم گفتم: «مثل اينكه نميشود فال قهوه بگيريم!»
*
ديگر نزديكهاي صبح بود، آمدم و ديدم قهوهها ماسيده. گفتم يك امروز را بيخيال فال قهوه شوم.
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 25 خرداد 1388 - پوريا عالمي
یکشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۸
فال قهوه كامليا
دخترم توي فنجانت ميبينم كه دختر باكمالات و تحصيلكردهاي هستي (البته بعدا ميفهمي كه مدرك تحصيليات گوشه ندارد و بياعتبار است) و امروز و فردا برايت شوهر خوبي پيدا ميشود (البته نبايد زياد به آمار طلاق كشور توجه كني، من قول ميدهم شوهر تو طلاقت نميدهد.). اما بختت سياه است سر چهارتا شوهرت را ميخوري (براي همين قول دادم كه شوهرت طلاقت نميدهد، چون قبل از اينكه طلاقت بدهند از دست تو سكته ميكنند.) و چهارتا مادرشوهرت از دست كارهاي تو دق ميكنند (البته كارهاي تو همهاش درست و كارشناسي شده است اما در و همسايه هي اهميت كارهاي تو را ميبرند زير سوال. و قابلمه و ماهيتابههاي سوخته و از بينرفته تو را كه مياندازي در سطل زباله ميبرند و به مادرشوهرت نشان ميدهند براي همين هم آنها دق ميكنند.) و پدرشوهرهايت از دست حرفهاي تو موهايشان يكشبه سفيد ميشود (البته اين هم تقصير كاسبهاي محل است كه هي چوبخطها و حسابدفتريهاي تو را كه پر شده است از بدهي پول شير و گوجه و برنج و ... تحويل پدرشوهرت ميدهند. آن بنده خداها هم خب سنكوب ميكنند و سر به كوه و بيابان (كه شكر خدا الان ديگر همهجا بيابانزدايي شده است، ميگذارند.) كامليا! اي خواهرزاده يكي از دوستانم! توي فالت ميبينم كه ميروي سفر خارج. (البته چمدانت را نبند. اول برو ببين ميتواني ويزا بگيري يا نه.) كامليا، دخترم! توي فالت ميبينم كه خالهات آش ميپزد. به هر حال آش كشك خالهات را چه به خوري چه نخوري به پايت نوشته ميشود. كامليا جان اين هم از فال قهوهات. اميدوارم خوشبخت شوي.
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 24 خرداد 1388 - پوريا عالمي
این روزهای ما را، دستکم کاش عشق را زبان سخن بود
خنیاگر غمگینیست
خنیاگر غمگینیست
که آوازش را از دست داده است
ای کاش عشق را زبان سخن بود
هزار کاکلی شاد در چشمان توست
هزار قناری خاموش در گلوی من
عشق را ای کاش زبان سخن بود
آن که میگوید دوستت میدارم
دلِ اندوهگین شبیست
دلِ اندوهگین شبیست
که مهتابش را میجوید
ای کاش عشق را
زبان سخن بود
هزار آفتاب خندان در خَرامِ توست
هزار ستارهی گریان در تمنای من
عشق را ای کاش زبان سخن بود...
*
شعر احمد شاملو که با تغییر نوشتاری برای ترانه ، آهنگسازی و آواز سهیل نفیسی تبدیل به ترانهای این چنین پر غم شده است. اینجا گوش کنیدش.
و همینطور بشنوید یکی از بهترین اجراهای "پریا" را. هدیهایست از شعر و صدا و ملودی برای سپری کردن این روزها.
پنجشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۸
11 فرمان شرکت در انتخابات
دوشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۸
مثلا فال قهوهِ آقا محمود احمدينژاد (طنز اعتماد ملي)
*
بله... به هر حال دم انتخاباتي دست همه بند است يهجورايي. امروز كه وقت نشد فال آقا محمود احمدينژاد را بگيرم. انشالله يك وقت ديگر.