دربارهی فرهنگ غنی و خصائل نیک اخلاقی و انسانی ایرانیها آنقدر افسانه بافتهاند و بافتهایم که عجیب نخواهد بود که خودمان را مرکز آفرینش بدانیم. مرکزی که محور اتفاقات جهانی است و مردم دنیا نیز به هر مسیر که بروند، در نهایت خردکسیاره و ستارهای ناچیز هستند که بر دور ما که چون خورشید جهانتاب، عالمیان را گرما و حیات میبخشیم، میگردند (و البته گمان ما این است که مردمان دیگر، چارهای جز این ندارند که دور ما بگردند. که خیالمان این است که هر چه آنان دارند پیش از آنان و بیش از آنان در مرزهای سرزمین پارسی اول کشف و خلق شده و بعد مستعمل شده و سپس دیگر مردمان عالم از ما آن را دزدیدهاند و حالا آن را به نام خود زدهاند.). اما همین ما مردم که خود را معیار سنجش هنر و فرهنگ و ادب و اخلاق و علم و فلسفه و... میدانیم، رفتارها و عادتهایی داریم که در دکان هیچ عطاری در هیچ کجای این کرهی خاکی یافت نمیشود. یکی از آن رفتار کمیاب، برخورد ایرانیان با طنز و شوخی و شوخطبعی است. تا آنجا که سالهاست شوخی و شوخطبعی ادبی را به هزل و هجو و طنز تقسیم میکنند. "هزل" و "هجو"ی که به قول بزرگان آدابدان "جنس پست طنز" است، وسیلهای است برای مضحکه ساختن یا مضحک کردن کسان و دیگران، به قصد تمسخر. و بامزه اینجاست که بیشتر آنچه شوخی با کسان و اشخاص است در ادبیات فارسی، به قصد تمسخر و مضحک کردن آنان است (به کینه و دشمنی بعضا)، از همین رو کفهی هزل و هجو فارسی، بسیار پرتر و سنگینتر است از طنز. و بر همین منوال است که هر جا شاعر و ادیبی خواسته طبع خود را در شوخطبعی ادبی بیازماید، دو سه چند بیتی محترم و مودب شعر طنز ساخته و هر جا خواسته حساب دشمن و رقیب و بدخواهش را تسویه کند، بیت پشت بیت قصیده سروده و از ریز و زیر تا بالا و درشت نثار طرفش کرده و تا جامهی او را بادبان نساخته، خیالش آرام نگشته و شعرش را پایان نبرده.
شاید با چنین سابقهای و میراث و انبانی که به ما رسیده است، رفتار امروز ما ایرانیان طبیعی باشد که رغبت بر آن داریم که به دیگران بخندیم، و کمتر به ما بخندند. یعنی دیگران را سوژه کنیم و سوژهی دیگران نباشیم. و در خندیدن به دیگران عنان از کف بدهیم و به تخریب و تحقیرشان بپردازیم با تمسخر. وقتی چنین رفتاری برای ما عادی است و عادت اجتماعی محسوب میشود، از دیگر سو، نسبت به آنان که طنز مینویسند و میسازند همیشه به شکل ابزاری و تسلیحاتی نگاه میکنیم. یعنی طنزنویس یا دیگر طنزپردازان در سینما و تئاتر و تلویزیون و... را اسلحهای میپنداریم که اگر به سمت کسانی که ما ازایشان تنفر داریم و آرزو داشتیم سر به تنشان نباشد، نشان رفته باشد، کارش درست است و صدالبته هم طنزنویس و هم طنزش هزار دستمریزاد گفتن دارد. اما اگر این اسلحه که خشابش طنز است، به سمت کسانی نشانه رفته باشد که محبوب ما هستند، و تیر طنز این طنزپرداز به سمت کسی که منفور ما و بخشی از جامعه نیست شلیک شود، (هر چند این تیر نه تخریبی نه تحقیری بوده باشد و هیچ خرابی هم به بار نیاورد)، باید به لعن آن طنز و آن طنزنویس و طنزپرداز بپردازیم. چرا که به ما آموختهاند و خود بر آن صحه گذاشتهایم که شوخطبعی ادبی، یعنی خراب کردن و ضایع ساختن دیگران، پس بزرگان و بتهایی که از دیگران تراشیدهایم و میپرستیمشان، هرگز نباید آلوده به طنز شوند.
اینجاست که میگویم رفتار ما رفتاری کمیاب است. آن حجم شوخی که با بزرگان و مشاهیر و قهرمانان دیگر فرهنگها در خود آن فرهنگها و جامعهشان شده است، اگر در برگهای یک رویه، در این سرزمین پهناور، نسبت به بزرگان و مشاهیر و قهرمانانمان منتشر شود، نویسندهی آن را تکفیر میکنیم و لعنتگویان سنگ به سویش پرت میکنیم. چرا که طنز در بسیاری از فرهنگ و ادب سرزمینهای دیگر توهین، تحقیر و تمسخر محسوب نمیشود و البته و صد البته که هر چند با نیش طنز نقدهای تند و تیز فراوان میکنند و به کمتر خطوط قرمز اجتماعی و اخلاقی پایبندند، اما شوخی و شوخطبعی ادبی را فقط برای تخریب و لجنمال کردن آنان که از ایشان متنفر هستند به کار نمیبرند؛ بر خلاف سرزمین ما، که خود را معیار رفتار و اخلاق و ادب و هزار چیز دیگر عالمیان میدانیم و به ریش عالم و آدم میخندیم، اما تاب شنیدن نقد و طنز را نمیآوریم.
شاید دستهای از مخاطبان عام و خاص امروز طنز فارسی، بر رسم آنان که دستهبندی هزل و هجو و طنز را برای ما به یادگار گذاشتهاند - و تحقیر و توهین و تخریب ادیبانهی رقیب و دشمن را در طبقهی هزل و هجو میسر ساختند - همچنان طنز را فقط علیه آن که دوست نمیدارند برمیتابند و غیر آن را دشنامگفتن و دشمنتراشی تصور میکنند. این نکتهای است که باید کمی دربارهی آن اندیشید، که طنز اسلحه و دستاویزی برای تهاجم و تخاصم نیست و طنز نوشتن دربارهی موضوعات، مفاهیم و آدمهایی که دوست میداریم، توهین به شمار نمیرود؛ چرا که روی دیگر این سکه این است که "طنز نوشتن" دربارهی افراد یا موضوعاتی که نسبت به آن موضع اجتماعی، عقدیتی یا سیاسی و... داریم نیز، بیاحترامی و بیحرمتی محسوب نمیشود.
منتشر شده در روزنامهی
فرهیختگان - 19 بهمن 89
+