بعضی موقعها که آدم خیال میکند دارد بیانصافی میشود باید انصاف داشته باشد و بیاید وسط. از طرفی من خیال میکنم بعد از ده دوازده سال پرسه زدن در مطبوعات و ورق زدن روزنامهها و مجلهها و کتابهای کارتون مطبوعاتی و کارتون نمایشگاهی و تماشای کاریکاتور چهره و طراحیهای طنز سیاه – از آرشیو پر و پیان کتاب و مجلهی موسسهی گلآقا بگیر تا مجلهفروشیهای نو و کهنهی خیابان انقلاب و کارگر و سایتهای کارتونیستهای فعال و ادیتوریال و آرشیوهای شخصی دوستانم - اینقدر سواد بصری و شعور تصویری پیدا کردهام که گاهی با دقت و وسواس و البته غیرمعصومانه، دربارهی طراحی و کارتون و کاریکاتور دو خطی بنویسم.
تا حالا هم خیلی کم وارد این موضوع حرفهای – یعنی مسائل مربوط به طرح و کارتون - شدهام. جز یکی - دوباری آن هم خیلی با هراس و وسواس بسیار، که دربارهی
توکا نیستانی + و
بزرگمهر حسینپور + و
مانا نیستانی + رسما اعلام نظر کردهام دیگر حرف محکم و مستدل نزدهام.
این بار هم - یعنی سر جریان نقدهایی که به رفتار و آثار اخیر
نیکآهنگ کوثر گفته و نوشته شده - قصد ورود نداشتم. چون به نظرم این موضوعی بود که بیشتر به سلیقهی مخاطب و مردم برمیگشت که دوست دارند دربارهی افراد خاصی که نیکآهنگ با کارتونش رفتارشان را نقد میکند یا به سخره میگیرد، کارتون مطبوعاتی کشیده شود یا نه. و از طرفی بحثی جدیتر و کارشناسیتر میتوانست شکل بگیرد بین اطرافیان افراد مورد نظر کارتونیست، که آیا اصولا نیازی به نقد رفتار و گفتار ایشان نیاز هست یا نیست؟ و آیا باید این بحثهای انتقادی نسبت به رفتار و گفتار ایشان به زمانی دیگر واگذار شود که اینک فرصت چنین پاسخگوییهایی به منتقدان نیست که ایشان باید پاسخهای دیگری برای افرادی دیگر که مقابلش صف آراستهاند، داشته باشد؟ و آیا اینک صرفا نیاز به تایید و حمایت تمام و کمال است؟ و آیا اساسا یک کارتونیست مطبوعاتی مگر قرار نیست با طنز خود در مسائل گوناگون طرح سوال کند؟
اما
یادداشت محمود فرجامی دربارهی
این کارتون کوثر و با توجه به اینکه فرجامی با این یادداشت به بحثی - که در پاراگراف پیش گفتم - داخل شده، و از طرفی در یادداشت شتابزدهاش کمتر انصاف را رعایت کرده، من را بر آن میدارد چند خطی در اینباره و این حواشی و بیانصافیهای پیشآمده بنویسم.
2
اینکه آیا کوثر "
به تولید کارهای به شدت بدکیفیت و پیراستن کارتونهایش از تمام مولفههای زیباییشناسانه هنر و طنز رو آوردهاست" یا نه، موضوعی نیست که محمود فرجامی بتواند به راحتی و بدون هیچ استدلال، حکمی چنین قاطع دربارهاش صادر کند. به سه دلیل؛
یکی اینکه اعلام نظر رسمی دربارهی کیفیت یک اثر تصویری و اینکه آیا آن اثر اصولا اثری هنری محسوب میشود یا نه و همچنین در آن اثر کدام مولفههای زیباییشناسانهی هنر وجود دارد، کار کارشناس آثار هنری است که مجهز به تجربه و استدلال نظری و مقایسهای است.
و
دوم اینکه برای دادن چنین حکم کلیای باید برای نمونه دست کم چندتایی از آن "
مولفههای زیباییشناسانهی هنر" که مورد نظر صادرکنندهی حکم است، برشمرده شود و ثابت شود که در اثر یا آثار مورد بحث او، آن مولفهها وجود ندارد و یا از بین رفتهاند.
و
سوم اینکه اصولا آثار مطبوعاتی با اصول بعضا مشخص و مدون و بعضا عرفی و نانوشتهی مطبوعاتی و روزنامهنگاری سنجیده میشود.
یعنی برای بررسی اینکه یک سرمقاله یا گزارش "
به شدت بدکیفیت" است یا نیست، به اصول خبرنویسی و مقالهنویسی دقت میکنند و بعد وقتی نمرهی قبولی را آورد برای بررسی "
تمام مولفههای زیباییشناسی" آن به فهرست مولفهها و مشخصههای زیباییشناسی هنر یا ادبیات در یونان باستان، ایران پیش از اسلام و بعد از اسلام، اروپای دوران رنسانس، اروپای جدید، آمریکای کلاسیک و آمریکای جدید، و غیره که در دانشگاهها تدریس میشود، مراجعه نمیکنند. بلکه یک اثر مطبوعاتی را با مجموعهی بهترین آثار موجود در مطبوعات همعصر و در کل تاریخ مطبوعات مقایسه میکنند. اگر در این دو مورد یعنی اصول روزنامهنویسی نمرهی قبولی گرفت و در مقایسه با باقی آثار نیز حرفی برای گفتن داشت، تازه ممکن است بیایند و و به فوت و فن زیباییشناسانهی آن اثر با سبکهای نوشتاری نویسندگان و شاعران جغرافیای آن اثر و دست بالاتر ادبیات جهان مقایسه میکنند.
پس یا این توضیح فشرده میتوان این نتیجه را به دست آورد که یک کارتون مطبوعاتی را باید با مشخصههای کارتونهای مطبوعاتی در ایران و جهان مقایسه کرد. در نتیجه حکم کلی "
تولید کارهای به شدت بیکیفیت که از تمام مولفههای زیباییشناسانهی هنر خالی است" حتا اگر دلایلی مثلا مربوط به نقد نقاشی یا عکاسی آورده شده بود، باز هم حرف مستدلی نیست. چون حتا یک اثر نقاشی را نمیتوان با به دلیل لحاظ نکردن اصول عکاسی رد کرد. یعنی باید آثار کارتون مطبوعاتی را با مشخصههای کارتون مطبوعاتی سنجید، نه با "تمام مولفههای زیباییشناسی" هنری.
3
اگر سه دلیل آورده شده در بند پیش را با هم جمع بزنیم میتوانیم بگوییم برای دادن چنین حکم کلیای به یک کارتونیست مطبوعاتی، یا باید کارشناس هنری باشیم که تجربه و مطالعهای نیز دربارهی آثار تصویری مطبوعاتی داشته باشیم، که حرفمان محلی از اعراب داشته باشد و یا به صورت حرفهای کارتون مطبوعاتی بکشیم که بنای استدلالمان تجربه و حرفهای بودنمان باشد، یا اگر این دو نیستیم بهتر است دلایل کامل و مستدلی داشته باشیم که حرفمان را اثبات کند.
4
فرجامی در ادامهی جملهی قبل و در همان پارگرافهای آغازین یادداشتش خطاب به کوثر نوشته: "
در بیشتر کارهایت پیامی دم دستی به سخیفترین (و نه سادهترین) شکل ممکن به مخاطب عرضه میشود و متاسفانه منتقدان تو به رد و نقد همان پیام نیمخطی میپردازند. گویی اگر موضوع آن کارتون با همان کیفیت به جای موسوی، احمدینژاد بود مشکل حل بود و کارت از یک کارتون دم دستی مطبوعاتی (اگر بشود در مواقعی نام آنها را کارتون مطبوعاتی گذاشت) به یک اثر درخشان تبدیل میشد"
به نظرم در همین پاراگراف هم که دیدیم چند موضوع قابل تامل وجود دارد.
اول اینکه فرجامی هنوز مردد است که آیا آثار کوثر کارتون مطبوعاتی هست یا نیست. اگر گمان میکند مخاطب نامهاش فقط "
کارتون دم دستی مطبوعاتی" میکشد که فقط "در مواقعی میشود نام آنها را کارتون مطبوعاتی گذاشت" به نظرم حتا نباید خودش را خسته کند و با فردی تا به این اندازه غیرحرفهای و غیرجدی، وارد بحث شود.
اما اگر به گواه پاراگراف اول نامهاش، کوثر "
تجربه، سن و سال و دانشش و به خصوص سابقهی مطبوعاتیاش بالاتر از آن است که لازم باشد مقدمات این فن (یعنی روزنامهنگاری و کشیدن کارتون مطبوعاتی) برایش یادآوری شود" و یا به گواه پاراگراف دوم نوشتهاش "
دلیل نوشتن این نامهی سرگشاده آن است که تو (نیکآهنگ کوثر) به عنوان یکی از مشهورترین کارتونیستهای ایرانی..." فرجامی دربارهی کوثر چنین میاندیشد پس قبول کرده که مخاطب نامهاش آدمی حرفهای است که اتفاقا چون در بیشتر مواقع نام آثارش را کارتون مطبوعاتی گذاشتهاند اینک از چنین "تجربه و دانش و شهرتی" که مدنظر فرجامی است بهرهمند است. پس در هر صورت یکی از این دو حرف – که کوثر "دم دستیکِش و غیرحرفهای" است و از طرفی "شهره و مجرب و دانای مطبوعاتی" است، دیگری را نقض میکند.
دوم اینکه گفته شده در بیشتر کارهای کوثر "
پیامی دم دستی به سخیفترین (و نه سادهترین) شکل ممکن به مخاطب عرضه میشود".
به نظرم نگارندهی یادداشت آثار روز کارتون مطبوعاتی جهان را سرسری و بیتامل از نظر گذرانده. چون بخش زیادی از آثار کارتون مطبوعاتی در جهان دقیقا شبیه همین شیوهی کاری کوثر است. یعنی طراحی بیوسواس که گاهی به عنوان امضای کارتونیست نیز درمیآید و همچنین پرداختهای سوژهی ساده (نه به قول نگارندهی یادداشت مورد نظر ما "پیام سخیف").
که این سادگی بیشتر به خاطر سریعالانتقالی مفهوم کارتون مطبوعاتی استفاده میشود. کمبود وقت و مواجهه با سوژههای بسیار و فرصت اندک داشتن برای پرداختن به تعدادی از آنها، از دیگر دلایلی است که برای این شیوهی کارتون مطبوعاتی ذکر میشود.
فراموش نکنیم که مخاطب اصلی کارتونیست مطبوعاتی مخاطب عام است هر چند این ستون مورد علاقهی دیگران نیز هست، اما تعریف کارتون مطبوعاتی بیشتر به این نزدیک است که مخاطب بتواند با یک نظر ته و توی کار را در آورد . در این صورت مخاطب هرگز برای تماشای کاری که درک مفهوم و منظورش زمان و انرژی فراوان میبرد وقت نخواهد گذاشت (و اگر کارتونی مطبوعاتی در انتقال مفهوم و نکتهی خود سریعانتقال نبود این ضعف بزرگ آن به شمار میآید) و طبیعی است که مخاطب روزنامهخوان شیوهی برخوردش با کارتون مطبوعاتی با شیوهی برخوردش با یک تابلوی نقاشی در گالری یا موزه کاملا متفاوت است.
از طرفی دیگر برای کشیدن یک اثر مفهومی کتاب و مجلههای روشنفکری، دیوارهای نمایشگاهها و کاتالوگ جشنوارهها و... وجود دارد که مخاطب خاص خود را دارند. پس شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که همهی آثاری که به عنوان کارتون مطبوعاتی منتشر میشوند لزوما نباید ساخت و ساز ویژهای داشته باشند هر چند چشم آشنا به طراحی با یک نظر میتواند قدرت قلم و کیفیت یک اثر هنری و توانایی طراح آن را تخمین بزند.
5
در جای دیگر این یادداشت این مقایسه انجام شده است "
اما فراموش نکن کسی چون مانا نیستانی هم به همان پرکاری تو (کوثر) است" تا احتمالا این برداشت به دست آید که کارهای مانا بر خلاف کارهای کوثر "دم دستی" و "سخیف" نیست.
این نظر شخصی من است که درست است که
توکا نیستانی و
بزرگمهر حسینپور و
مانا نیستانی و
نیکآهنگ کوثر و...، همه "
کارتونیست" یا "
کاریکاتوریست" محسوب میشوند، اما این هیچکدام اینها قابل مقایسه با دیگری نیست. به این دلیل که توکا تبحر و اعتبار و هنرش در کشیدن طرحهای طنز سیاه و به اصطلاح طرحهای روشنفکری و مفهومی است. بزرگمهر در کمیکاستریپهای اجتماعی و انتقادی و همچنین در کاریکاتور چهره تخصص و خلاقیت و استمرار فعالیت دارد. مانا در استریپهای طنز سیاه و طنز تلخ بیرقیب است و در سال گذشته محبوبترین کارتونهای روزانه را کشیده است. نیکآهنگ نیز مشخصا در کارتون مطبوعاتی شناخته شده و صاحب سبک است و از طرفی تنها کارتونیستی بوده که مستمرترین و بیوقفهترین سابقهی کشیدن کارتون مطبوعاتی را در جامعهی مطبوعاتی ما به خود اختصاص داده.
با توجه به به دلایل اشتهار و اعتباری که برای این هنرمندان برشمردم، و مقایسهی اختلافهای آگاهانهی این هنرمندان در انتخاب شیوهی تولید اثر و همچنین انتخاب قشر خاصی از مخاطب، گمان کنم مقایسهی مانا و نیکآهنگ مقایسهی بیاشکالی نیست. چون نیکآهنگ به عنوان یک کارتونیست مطبوعاتی سوژهها و موضوعهای روز را که به اصطلاح تاریخ مصرف خبری پیدا میکنند دستمایهی کارتونش قرار میدهد اما مانا مفاهیم روز را دستمایهی کارش قرار میدهد. این دو با هم قابل مقایسه نیست. یعنی نیکآهنگ به اظهارنظرها، اتفاقات موثر سیاسی روز و... میپردازد اما مانا با نقد یا تبیین مفاهیم مستتر در خبرها و رویدادهای هفته اثرش را به وجود میآورد و به همین خاطر هم هست که کارتونهای یک سال گذشتهاش بدون دانستن رویداد خاص آن روز قابل درک است. در حالی که بسیاری از آثار کوثر حتما نیاز به آگاهی از موضوع خبر و آگاهی از اتفاق مورد نظرش دارد. برای درک بیشتر این اختلاف زحمت زیادی نباید کشید. کافیست مثلا سوژه و شیوهی پرداخت ده کار آخر این دو را با هم مقایسه کرد.
که مخاطب جدی میداند که این دو کارتونیست دو شیوهی کاملا متفاوت را با احتمالا دو مخاطب متفاوت، انتخاب کردهاند.
هر چند خیال کنم منظور فرجامی از مقایسهی این دو، مقایسه بین قدرت طراحی و تکنیک و ضعف یا قدرت اجرای کار این دو نفر نیست، چون در نامه بیشتر به نوع نگرش کوثر و شوخیها (یا با توجه به اشارهها و کدهای داده شده در این نامه به سخره گرفتنهای کوثر) و انتقادهایی که به بعضی افراد داشته پرداخته شده، هر چند سعی شده دلیل اصلی نگارش نامه ضعف اجرایی و انتقاد از نبود "نظارت کیفی" بر روال انتشار آثار کوثر مطرح شود.
6
نویسندهی نامه در جای دیگری خطاب به کوثر نوشته "
حرف من این نیست که جای مازیار بیژنی را در کیهان پر نکن. حتی نمیگویم انصاف داشته باش. فقط میخواهم بگویم دوست من کمی بیشتر فکر و خیلی زیباتر اجرا کن."
به گمان من
مازیار بیژنی نیز یکی از کارتونیستهای حرفهای مطبوعات ما است. و اتفاقا بر خلاف تصور نویسندهی نامه با توجه به طراحی کاراکتر، فضاسازی، انتخاب سوژهی روز و... از لحاظ "
نظارت کیفی" نیز نمرهی قبولی را میگیرد. هر چند با استدلال نامهی فرجامی سخت نیست که مازیار بیژنی را چون موضوع و سوژههای کارتون مطبوعاتیاش برای ما توهینآمیز قلمداد میشود و بعضا ما را میآزارد از اساس غیرحرفهای و ... بنامیم. همانطور که او تقریبا با همین دلایل کوثر را از اساس غیرحرفهای مینامد.
البته فرجامی به جای چنین مقایسهای، فراموش میکند در قضاوتش این نکته را در نظر بگیرد که بیژنی به یک جریان خاص وابسته است و در تبیین نظرات ایشان طرح میکشد اما و در مقابل کوثر به هیچ جریان خاص و حزب سیاسی وابسته نیست و به صورت مستقل نسبت به نقد عملکرد بیشتر افراد و بینشها عمل میکند.
7
اشتباه تاکتیکی فرجامی این است که دقیقا و مشخصا کارتونی که با مهندس بزرگوار شوخی کرده است و عملکرد او را به نقد کشیده گواه گرفته تا ضعف اجرای کوثر را گوشزد کند. اگر مثلا فرجامی بر خشمش چیره میشد و یک هفته صبر میکرد تا کوثر کارتونی دربارهی شیخ، سید خندان یا هاشمی و حتا مشایی و دیگران بکشد و آن وقت همین حرفها را میزد شاید میشد راحتتر از کنار این شیوهی استدلالیاش گذشت. چون کوثر تا به حال با همین "
کیفیت هنری" بارها دیگران را کشیده و خاطر نازک هیچ دلنگران ارزشگذاری هنر در ایران آزرده نشده و هیچ کارشناس دلسوز آثار و کارتونهای مطبوعاتی نیز تا به حال فریاد وامصیبتا نکشیده و به اعتراض درنیامده است.
اما فرجامی، هم دو کارتونی که در متن نامه به آن اشاره کرده و هم دلایلی که آورده نشان میدهد صرفا مشکل او کشیدن کاریکاتور مهندس بزرگوار و نقد رفتار اوست. که اگر دلیل اصلی فرجامی همین موضوع است بهتر بود فقط به بررسی سوژهها و نقد نگاه و تحلیل سیاسی کوثر رو بیاورد نه اینکه شخصیت حرفهای کوثر را تمام و کمال ترور کند و به هر وسیلهای بخواهد به او ضربه بزند.
مثلا مقایسهی دور از انصاف کوثر با کارگردان اخراجیها، جز مظلومنمایی و همچنین جلب نظر مخاطب نامه برای پایین کشیدن کرکرهی کوثر چه دلیل و انگیزهی دیگری میتواند داشته باشد؟ هر چند میتوان این طور هم در نظر گرفت که فرجامی از کمبود استدلال برای رد کلی هویت حرفهای کوثر و آثارش آگاه است برای همین کاملا آگاهانه به ذکر مثالهایی خارج از موضوع و صرفا برای متاثر کردن خواننده و مخاطب نامهاش ناچار میشود که دیگر برای آوردن کلمهی "
مزخرف" نیازی به توجیه نداشته باشد. چون از فیلمی مثال میزند که بارها مزخرف خوانده شده و با این شبیهسازی مخاطب عام به راحتی میپذیرد که آثار کارتون مطبوعاتی که مورد بحث فرجامی است ذاتا "
مزخرف" است.
شیوهای که مثلا مهندس و شیخ و... را از سال گذشته تا به حال با چهرههای بدسگال کربلا مقایسه کردهاند، که با این برابر قرار دادن راحتتر بتوانند آنها را تخریب شخصیت کنند.
در حالی که مقایسهی نامهی فرجامی با شیوهی گزارشسازی و خبرسازی "بیست و سی" خیلی سادهتر از مقایسهی کوثر با کارگردان اخراجیها است.
8
من کوثر را یکی دوبار و فکر کنم دوازده سیزده سال پیش در
موسسهی گلآقا دیدم و البته هیچ دوستیای پس پردهای هم بین ما نیست که من نفعی شخصی از این نوشتار ببرم یا نبرم. اما میدانم که محمود فرجامی که دوست صمیمی من است از این یادداشت میرنجد و میدانم و دلنگران هم هستم که شاید با انتشار این نوشتار او به قدری رنجیدهخاطر شود که نتواند دلیل حرف من و انتقاد به نامهاش را از دلیل دوستیمان تمییز دهد. اما گمان میکنم اگر این شیوهی اظهار نظرهای کلی و صادر کردن حکمهای "صلواتی"، باب شود خودمان به همان چاهی در میافتیم که میگوییم دیگران در جناح دیگر در ته آن چاه قرار دارند.
از طرفی من سعی کردم در این نوشته فقط به ایرادهای ارزشگذاری محمود فرجامی به آثار نیکآهنگ کوثر و البته شخصیت حرفهای او بپردازم. در نامهی محمود حرفهای مفصل دیگری هم هست که خارج از موضوع این نوشتار است که به آنها یا مخاطب اصلی نامهی فرجامی یا دیگران اگر دوست داشتند پاسخ خواهند داد.
9
دوست عزیز من، محمود فرجامی، شیوهی استدلالی تو در نامهی شتابزدهی بیویرایشت، همان ایرادی را دارد که تو به نگرش کوثر میگیری. من هم مثل تو فکر میکنم اگر دیدی نابینا و چاه است آدم باید واکنش نشان دهد، نه این که طرف را هل بدهی. کاش ده قدم از حریف به زمین خوردهات دور میشدی و بعد باز میگشتی که پهلوانانه کظم غیظ کنی تا ضربهی آخر تو برای ناکار کردن حریف، حمل بر چیز دیگری نشود.