پنجشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۹۶





عروسكى به تو ميدهند تا منفجرت كنند
به آغوشت ميكشند تا منهدمت كنند
كودكى با كمربند انتحارى پدر مهربانش ميدود به سمت جمعيت و...
       (كمربند چندسال ديگر اندازه ات ميشود بابا
  • پدر كمى قبل از انفجار به گوش بچه اش گفته بود)
.
كسى معناى آغوش و بازى و دوستت دارم را در لغتنامه مخدوش كرده است
كه همه چيز در اين سرزمين شعله ور ميشود
.
از چشمِ اين روزها خون ميچكد
تاريخ سر به زانو گذاشته و صيحه ميكشد
و به مردمى مينگرد كه چاقويشان را در پهلوى آفتاب فرو ميكنند

با حمايت سازمان ملل
خاورميانه با تيغى استريليزه 
به جان رگش مى افتد تا كار را يكسره كند؛
رودخانه ها را خون برميدارد
و نفت سرخ ميشود

هيتلر را كسى قلمه زده است به كجاى تاريخ خدا ميداند
مردى درون من است كه
دارد ميخراشد كلمه ى صلح را با ناخن

روى سنگى كه جاى ملحفه رويش كشيده اند