ابراهیم نبوی
طنزپژوهی
پوریا عالمی در سال ۱۳۶۱ در تهران به دنیا آمد. اما خانواده او پس از چندی کوچ کردند به شهرک اندیشه. خودش می گوید: « بعد که بزرگتر شدم و روی پای خودم ایستادم، هر روز سوار ماشینهای “اندیشه آزادی” میشدم. و شب هم با “آزادی اندیشه” برمیگشتم خانه! میدانی که آزادی در ایران نام بزرگترین چیز است و البته بزرگترین چیز در ایران یک میدان خیلی بزرگ است.» او تا سن هفده هجده سالگی به تجربه هنرهای گوناگون مانند موسیقی، نقاشی، طراحی و مجسمه سازی پرداخت. « منتها دیدم اگر یک موسیقی خوب بشنوم، بیشتر لذت میبرم تا مثلا خودم ساز بزنم. یا دیدن یک نقاشی و یک اثر هنری بیشتر برایم جالب بود تا اینکه خودم آن را خلق کرده باشم. البته توی این تجربیاتم موفقیتهای کم و بیشی هم داشتم، ولی هجده نوزده سالم که بود دیگر پایم به مطبوعات باز شد.»
پوریا عالمی در هجده سالگی به مدت دو سال در کتابخانههای عمومی کتابداری میکرد. در خانه کتاب به اندازه کافی وجود داشت، می گوید: « توی خانهمان یک کتابخانه خوب بود. توی دوران راهنمایی مادرم کتابهای صمد بهرنگی را گفت نخوان، اما گذاشت دم دست. خب من خواندم. بعد کتابهای جیبی صادق هدایت را گفت نخوان، و البته آنها را هم گذاشت دم دست و جلوی کتابخانه. در نتیجه خب من وقتی دوم راهنمایی بودم بیشتر داستانهای کوتاه هدایت را خوانده بودم. وقتی بزرگتر شدم و دوستهام را میدیدم یا با دانشجوها گپ میزدم، فکر کردم خیلی کتاب خواندم.» خودش معتقد است پس از خواندن کتاب های گوناگون به ادبیات علاقمند شد و آن را دنبال کرد. در همین دوران آثار شریعتی را هم میخواند و خودش معتقد است که « بهترین راه برای این که جوانان به جای ادبیات و هنر و علم، فقط به سیاست فکر کنند، و همه چیز را در راه سیاست قربانی کنند، خواندن مجموعه آثار شریعتی است.»
پوریا عالمی از بچگی مشتری پروپاقرص کیهان بچهها و دانشمند و دانستنیها و گل آقا بود و مجموعه نشریات انتشارات سروش را میخواند. مدتی با نشریه گل آقا که در دوران جوانی او منتشر میشد، از طریق نامه ارتباط داشت، تا زمانی که تصمیم گرفت سری به دفتر جادویی و رویایی گل آقا برود و شخص کیومرث صابری را ببیند. میگوید: « برایشان کاریکاتور میفرستادم. ولی وقتی برای اولین بار رفتم دفتر گلآقا و آقای صابری را دیدم، ازم پرسید: چه کار میکنی؟ گفتم: مینویسم”» بعد دیده بود همه آدمهایی که در نشریه گل آقا کار میکنند، مینویسند، بلافاصله گفته بود: « کتابداری هم میکنم.» کیومرث صابری به او گفته بود: « یعنی میتوانی به کتابخانه ما هم سروسامان بدهی؟» پاسخ مثبت پوریا باعث شد تا پای او به گل آقا باز بشود. او سالها به دفتر مجله گل آقا میرفت، و عنوان شغلیاش « مسئول کتابخانه» بود، اما خودش میگوید، « من فقط دو سه ماه توی کتابخانه کار کردم و کتابها را سر و سامان دادم. باقی وقتم را داشتم و آنجا کتاب میخواندم.»
در گل آقا بود که پوریا عالمی با طنزنویس بزرگی مانند کیومرث صابری رابطه برقرار کرد و پس از مدتی با عمران صلاحی که به مجله گل آقا رفت و آمد داشت، دوست شد. دیدن آدمهایی مانند عمران صلاحی که فروتنی جزو لاینفک وجودش بود، هم میتوانست او را برای نوشتن جسور کند و هم اخلاق حرفهای یک انسان بزرگ و یک طنزنویس منحصر بفرد را بیاموزد. « همیشه فکر میکنم که کیومرث صابری فرصت حضور به من داد و عمران صلاحی جسارت حضور.» پوریا عالمی معتقد است که « بهترین دوره کاریام در گل آقا بود.» در آنجا او با طنزنویسان بسیاری آشنا شد. همنشینی پوریای نوزده ساله با افرادی مانند منوچهر احترامی که در سن شصت هفتاد سالگی تازه به اوج کارش رسیده بود، میتوانست برای او آموزنده باشد. شاید مدرسه گل آقا جز آموزش طنز به او شناخت بهتر و بیشتری میداد، بخصوص اینکه حضور شخصیتهای فرهنگی و سیاسی از گروههای مختلف دانش و فهم سیاسی او را به عنوان طنزنویس میافزود: « توی گلآقا من ترسم از آدمگندهها ریخت. یعنی مثلا آن فاصلهی بعیدی که در ذهن آدم است نسبت به هنرمندان و نویسندگانی که دوستشان دارد و حتا نسبت به سیاستمدارها، برای من در گلآقا ریخت. توی گلآقا من آیدین آغداشلو، ناصر ایرانی، هوشنگ مرادی کرمانی، ولایتی، موسوی لاری و خیلیهای دیگر را دیدم.» به این خیلیهای دیگر افرادی مانند سیدمحمد خاتمی، عطاء الله مهاجرانی، مسجد جامعی و احمدرضا احمدی را میتوان افزود. پس از مدتی کار در گل آقا، پوریا عالمی بدون اینکه مشکل خاصی داشته باشد، بنا به مقتضای شغلی از گل آقا بیرون آمد. او یکی از مهمترین نتایج و فواید کارش در گل آقا را دوستیاش با بزرگمهر حسینپور میداند.
عالمی پس از بیرون آمدن از گل آقا با محمد قوچانی که تیم ضمیمههای روزنامه همشهری را اداره میکرد، آشنا شد. این دوران اولین کار جدی محمد قوچانی به عنوان سردبیر یک نشریه بود. او در این کار به قول خودش « با شیوهای دیگر و نو روزنامه نگاری آشنا شدم. یعنی آن چیزی را که از روزنامهنگاری نو همیشه میخواندم، توانستم از نزدیک ببینم.» در آن روزنامه عالمی طنزنویسی روزنامهای را آغاز کرد. در همان جا با « عمران صلاحی» گفتگو کرد که آن گفتگو برای همیشه جزو کارهای بااهمیت او باقی ماند. اگر چه خودش آن گفتگو را « غیرحرفهای می داند.» او در ضمیمه همشهری دو صفحه مستقل طنز داشت. پس از این که تیم قوچانی به شرق رفت تا روزنامه جدیدی به نام شرق را در بیاورد، عالمی به کار با آن تیم ادامه نداد.
پوریا عالمی در سال ۱۳۸۰ اولین بازی فکریاش را طراحی کرد. یک بازی فکری به نام « شنل قرمزی» که داستانی مستقل با نوشته پوریا عالمی و صفحه بازی کاملا کمیک استریپ بود که توسط بزرگمهر حسین پور طراحی و اجرا شده بود.
انتشار کتاب « قصه کوتوله ها و درازها»ی ابراهیم نبوی و رضا عابدینی روی کار پوریا عالمی تاثیر گذاشت و در سال ۱۳۸۸ کتاب مشترکی با توکا نیستانی منتشر کرد با عنوان « دخترها به راحتی نمیتوانند درکش کنند.» او در این کتاب به سوی « تجربهی متفاوتی در معرفی نوعی طنز مفهومیتر رسید که صرفا قصد خنداندن ندارد. در این داستانها سعی کرد مفاهیم و قراردادهای اجتماعی روشنفکری و عامیانه، همچنین قالبها و ساختارهای داستاننویسی، و البته فضا و پزهای رایج جامعهی فرهنگی و ادبی، را دستمایهی طنزش قرار دهد.» بعدا همین کار را پوریا عالمی در کتاب « تفنگ بازی» ادامه داد و آن کتاب را به « کوتوله ها و درازها»ی ابراهیم نبوی و رضا عابدینی تقدیم کرد. کوتوله ها و درازها کتابی بود که براساس نوشته های ابراهیم نبوی و طرح های رضا عابدینی در سال ۱۳۷۹ منتشر شده بود و در میان طرفداران طنز مدرن دوستدارانی پیدا کرده بود.
پوریا عالمی به کارش به عنوان طنزنویس ادامه داد، او هم به کار طنز مطبوعاتی پرداخت و هم به تجربه های دیگری در حوزه طنز رسید. به خاطر نوشتههای طنزش بازداشت و زندانی شد و نوشتههایش در میان مردم طرفداران فراوانی پیدا کرد.
کاتیا فولمر پژوهشگر آلمانی طنز ایران در کتابش جز به سه طنزنویس یعنی کیومرث صابری فومنی، عمران صلاحی و ابراهیم نبوی به پوریا عالمی نیز پرداخته است و در کتاب خود که به آلمانی منتشر کرده، کارهای پوریا را بررسی کرده است.