دو كلام خصوصي با اختراع روسي؛ توپولوف
توپولوف جان، مرد حسابي، تحريم هستيم كه باشيم. مشكلات روابط بينالملل داريم كه داشته باشيم. هواپيماي نو به ما نميفروشند، قطعات يدكي و تكنسين به ما نميدهند كه ندهند، آقا توپولوف! ملت ايران چه گناهي كردهاند كه تلپ و تولوپ هي تو مثل بختك ميافتي رويشان؟ ميافتي و بلند نميشوي. آقا جان! هواپيمايي كه باش، روسي هستي كه باش، اما آدم باش پدر جان. خسته شديم از بس خبرآور مرگ بودي. 168 زندگي ايراني را باز هم مينويسيم در چوبخط تو كه پر شده از جان ايرانيها.
فال قهوه
امروز فنجان قهوه آقا محمدعلي ابطحي را نگاه كرديم. البته وقتي به قول روزنامه "جوان"، به خاطر مراقبت ويژه و امكانات زياد برادران در هتل، آقا سعيد حجاريان دلش نميآيد برگردد خانه و دو دستي ميلهها را چسبيده و ميگويد «منو نبرين خونه. منو پيش خودتون نگه دارين برادرا!»، پس اين امكان را هم باور ميكنيد كه ما با آقا ابطحي رفته باشيم كافيشاپ هتل و يك قهوه سفارش داده باشيم و بعد فالش را گرفته باشيم. اين هم از فال؛
آقا ابطحي! توي فنجانت يك وبلاگ ميبينم. اين يعني تو اولين روحانياي هستي كه مردم رويت كليك ميكنند. مردم اينقدر كليك ميكنند تا تو معروفترين آدم جهان، بعد از بيل گيتس ميشوي. ميگويند همانقدر كه بيل گيتس پول دارد مردم براي تو كليك كردهاند.
آقا محمدعلي! توي طالعت ميبينم كه يك شتري دور و بر و تو هي ميچرخد. اين همان شتري است كه دور هر كسي چرخيده، يارو نياز به وكيل و 500 ميليون وثيقه پيدا كرده. البته الان در وضعيتي هستيم كه وكلاي دادگستري، خودشان به تهيه وثيقه و گرفتن وكيل نياز دارند! حالا شما صبر كن. اگر يك وكيل ديديم ميگوييم كوفتگي بدنش كه خوب شد، وكالت تو را به عهده بگيرد.
آقا ابطحي! توي فنجانت ميبينم هر وقت آقا شتره به يكي از چهرههاي اصلاحات، يا منتقدين دولت يا به وبلاگنويسها حضور به هم رساند، تو در وبلاگت از آن طرف كلي حمايت كردي. اما حالا آن شتر با تو چه رابطهاي برقرار كرده ما نميدانيم. مراقب خودت باش. آمدي بيرون جاي گعده، براي ملت حبسيه بنويس پدر جان.
آقا محمدعلي! توي فنجانت ميبينم كه گاهي گردش به چپ ميكني گاهي گردش به راست ممنوع را هم ميپيچي. اين نوع رانندگي به مذاق مامور راهنمايي و رانندگي خوش نميآيد. الان اگر ماشين داشتي، ماشينت را ميخواباندند اما چون ماشين نداشتي خودت را بردهاند پاركينگ!
آقا ابطحي! آقا خاتمي سلام رساند و گفت من اينجا ايستادهام مثل شمع مترسان ز آتشم. البته در اين مدت كه شما نبوديد اين آتش به پر همه گرفت. ببين قضيه چقدر بزرگ بوده كه آقا خاتمي يك بيانيه تند داد. (باورت ميشود؟) البته نصف بيانيه تند بود، نصف ديگرش را تند تند نوشته بود.
آقا محمدعلي! در فالت ميبينم كه قرار است فيلمت بيايد. نگران نباش پدر جان! فيلم خيليها تا حالا آمده! اما در كل خيالت راحت! جز كساني كه اين فيلمها را ميسازند، باقي ايرانيها از فيلمهاي تخيلي خوششان نميآيد.
آقا محمدعلي ابطحي! توي فنجانت رابطه با آمريكا و انگليس و صهيونيسم و آبشنگولي و مسائل اخلاقي و جاسوسي هستهاي و قتل و دزدي و اينها هم بود كه به خاطر سنگينتر نشدن پروندهات آنها را اينجا نمينويسم. به باقي بچهها سلام برسان و بهشان بگو: اينطوري پيش برود، كم كم تهران خلوت ميشود و مشكل آلودگي هوا و ترافيك رفع ميشود!»
*
روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 27 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر میشود- با حذف و تعدیل - منتشر میکنم اینجا.)