پنجشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۵

زندگی مصلحتی



خنده‌ها مصلحتی شد توی شهر
گریه‌ها مصلحتی شد توی شهر
مصلحت بود که من و تو گم بشیم
مصلحت بود که بشیم ما در به در
گرگه شد چوپون گله؛ مصلحت
چوپون رفت غاز بچرونه؛ مصلحت
روباهه شیر شده و رفته شیکار
شیر ولی سلطان می‌مونه؛ مصلحت
عقابه میاد و رو بوم می‌شینه
کلاغه عقاب شده، دم می‌چینه
واسه مرد مصلحته، گریه نکنه؛
ولی اشک باز توی چشمم می‌شینه

آدما دروغ می‌گن، مصلحتی
به هم نارو می‌زنن، مصلحتی
می‌پرن به جون هم این آدما
راس راسی سگ شدن یا مصلحتی
می‌گن هر چی که می‌گن مصلحته
آره اما رو زبونا لعنته
زندگی‌ها تلخه تلخ؛ با توام
تو یکی دیگه بخند که نعمته

یه روزی خبر می‌دن تو روزنامه
گل سرخ گل داده باز لای کتاب
اگه اون روز برسه من نباشم
روی آزادی خاک من بتاب