چهارشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۵

تخت عمران صلاحی سبک تر شده است

این شعر را 8 اردیبهشت 1384 به عمران صلاحی تقدیم کرده بودم.
عمران دست مرا در شعر و داستان گرفته بود و پا به پا جلو می برد. دوست ندارم فعلا چیزی بیشتر از او بنویسم. فقط فکر می کنم او رفته است. تلخ ترین طنزش را نوشته است و رفته است. و دوست دارم فردا که پیشش می روم بلند شود و با همان حجب و حیا لبخند بزند و بگوید حالا حکایت ماست....




پرنده پرنده است
پرنده اما در قفس هم، زندگی می‌کند و نغمه سر می‌دهد

شیر شیر است
شیر اما در قفس هم، زندگی می‌کند و نعره سر می‌دهد

انسان انسان است
انسان اما در قفس، پرنده نیست تا نغمه سر دهد، مرثیه می‌خواند و مویه می‌کند.
انسان اما در قفس، شیر نیست تا نعره سر دهد، در خود فرو می‌رود و فرو می‌ریزد.

انسان انسان است.
گناهی‌ش نیست.

انسان در قفس است.
گناه این است.

8 اردیبهشت 1384
تقدیم می شود به عمران صلاحی