دوشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۹

تعمیرات در آسانسور

من تنها آسانسورچی دنیا هستم که قصه‌ی بالا و پایین‌رفتن‌هام رو براتون تعریف می‌کنم


طبقه‌ی همکف
در باز شد و باد خنکی آمد داخل.
به اطلاع می‌رساند با توجه به این‌که الان مهم‌ترین بحث در مملکت و مجلس و اینا چندهمسری آقایان است و از آنجا که ما هم آقا هستیم (اسنادش هم موجود است) و از آنجا که برای این که بخواهی سر بچه را گرم کنی بهتر است برایش زن بگیری و از آنجا که کسی که زن گرفت (چندتایش بخورد توی سرش) از فرداش باید بیفتد دنبال خرج و اجاره و اینا، و کلا تا موقعی که داغ است حواسش پرت می‌شود که دور و برش چی می‌گذرد و چی به چی هست و شتر را که برد و قافله کجا رفت و کاروان را چه کسی لخت کرد، ما نیز هفته پیش به فرموده نمایندگان عزیز (از جمله آقا مطهری و آقا کوچک‌زاده و آقا رسایی و اینا) آستین‌ها را زدیم بالا که شلوارمان را دوتا و سه‌تا و چهارتا کنیم. (البته چون ما قبلش زن نداشتیم الان که ازدواج موقت کنیم هم شلوارمان دوتا نمی‌شود. تازه شلوارمان یکی می‌شود) به هر حال... برای همین چون پول خرید و اجاره خانه نداریم همین آسانسور را که محل کسب‌مان است تبدیل کرده‌ایم به مکان زندگی.
یعنی شب‌ها توش به زندگی‌مان می‌رسیم، صبح‌ها اگر از خواب بیدار شدیم زن‌مان را می‌فرستیم بیرون و توی آسانسور کار می‌کنیم.

از طرفی از هفته پیش که به ازدواج موقت و دائم فکر می‌کنم، چندتا سوال برای ما پیش آمده.
1- اگر ازدواج موقت ثبت محضری شود، مثل پلاک موقت خودرو که اجازه تردد مستمر در خیابان ندارد، ما هم نمی‌توانیم دست زوجه موقت‌مان را بگیریم و در خیابان راه برویم؟ یعنی ممکن است ما و موقت‌مان را مثل ماشین ... به پارکینگ بفرستند؟
2- [...] !
3- راستی شنیدید که می‌گویند "فلانی ازدواج موقت کرد و شلوارش دوتا شد" سوال اینجاست کسی که تا حالا ازدواج موقت و دائم نکرده وقتی برای اولین بار ازدواج می‌کند تازه یک‌دانه شلوار پایش می‌کند و شلوارش یک‌تا می‌شود؟ یعنی قبل از آن چطوری در سطح جامعه وارد می‌شده است؟

طبقه‌ی همکف
در باز شد و یک آقایی آمد داخل آسانسور. گفت: «من می‌رم طبقه شونزدهم.»
گفتم: «آقای محترم، نمی‌بینی ما به خاطر مشکل تهیه مسکن برای زوج‌های جوان آسانسور را تغییر کاربری داده‌ایم و داریم خوش و خرم زندگی می‌کنیم. نمی‌بینی؟ یک اهمی... اوهومی... اصلا چرا در نزدی...»

طبقه‌ی همکف
اصلا این‌طوری نمی‌شود کار کرد. زندگی هم نمی‌شود کرد. یکی دو هفته به خاطر ماه عسل و اینا آسانسور کسی را بالا و پایین نمی‌برد. البته روی یک کاغذ می‌نویسم "به علت تعمیرات آسانسور کار نمی‌کند" و می‌چسبانمش پشت در آسانسور.
لطفا فعلا وارد آسانسور نشوید، نمی‌بینید خانواده نشسته؟ 


منتشرشده در هفته‌نامه‌ی چلچراغ، ستون آسانسورچی، شماره‌ی 402
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)