تحلیل اجتماعی کار سادهای نیست. اینکه انشای خوبی داشته باشیم کافی نیست تا به عنوان تحلیل و راهگشایی بنبستها و گرههای اجتماعی، مطلب ظاهرفریب و زیبایی بنویسیم که مخاطب عام ناچار به قبولش شود چون محو انشای گولزننده متن شده است. تحلیل اجتماعی اگر برای مخاطب عام نوشته میشود باید برای مخاطب عام نوشته شود، اما نه به صورت بازاری، که فریبدهنده باشد. باید ساده و روان باشد، و فرصت مقایسه و سبک سنگین کردن موضوع را در ذهن خواننده به وجود بیاورد. نوشتن تحلیل و یادداشتی که قرار است به سوالی پاسخ دهد یا سوالی ایجاد کند، نباید ادبیاتی مرعوبکننده داشته باشد، یا با متنی رومانتیک نوشته شده باشد. باید خود متن خام بی خودنمایی ادبی باشد، با مثالهای روشن و مقایسههای معین و نتیجهگیریهای شفاف. این راه خوبی نیست که متنی را که خوانندهی حرفهای (و صد البته باسواد و کارشناس هر رشتهای) میتواند حفرههای بزکشدهی آن را به راحتی پیدا کند، با تزیین و بتونهکاری به خورد مخاطب بدهیم.
تحلیل اجتماعی به خصوص موقعی که قرار است بار تاثرات سیاسی و تصمیمات حکومتی یا دولتی را نیز به دوش بکشد، شوخیبردار نیست، چون میتواند آسیبزننده باشد، اگر نویسندهی مطلب آدم بازاریای است که به قصد جنس انداختن به مشتری، نظریهی بنجل خود را مارک اعلا چسبانده است.
چنین نویسندهای یا سخنرانی در هر رسانهای، باید بداند که مسیر چند صد متری دومینو، با یک تلنگر ساده به اولین مهره، حتا کاملا خامدستانه، شروع میشود، اما حتا اگر اولین مهره بر اثر بیاحتیاطی یا بازیگوشی، کنجکاوی یا تفنن بچهای نابالغ هم ضربه بخورد، نتیجهای کاملا جدی و هزینهبر ایجاد میکند.
در شکل و بافت جامعهی سیاستزدهی ما، دعوت به مطالعه و دقیق شدن بر مسائل و نشاندادن مثالهای نزدیک در تاریخ ایران و جهان در مواجهه با رویدادها، باز کردن سوالها و بررسی ابعاد گرههای سیاسی و اجتماعی و برآیند آنها بر هم، توضیح جوانب و تاثرات یک بحران و پیشنهاد راه به جای هدایت و تلقین درستی یک راه، (به نظرم) لازمتر از بازگشت به شیوهی ادبیات دههی چهل و پنجاه و خطر جدی وسیله کردن همه چیز برای رسیدن به یک چیز است.
میل به لیدری، سر مربیگری و سرگروهی خطرناک است، به خصوص برای کسانی که حتا از لحاظ سلسله مراتب و حتا تخصص یا مفید بودن اجازهی ورود به رختکن را پیدا نمیکنند، و تلاش برای به دست آوردن چنین عنوانی و نشستن روی "نیمکت"، بیشترین آسیب را به حرفهایترین تیمها و گروههای ورزشی ما زده و خواهد زد. خطر این تمایل فردی، در جامعهی پراکندهی ما که جای خود دارد.
در مسائلی که احساس و منطق در جامعه به راحتی نمیتوانند با هم کنار بیایند، تحریک و شعارسازی و بیانیههای تاثربرانگیز و رفتارهای بیپایه، به هر دلیل، چارهی خوبی نیست. در چنین مواقعی بهتر است سکوت کنیم و حتا اگر برای جامعه احساس خطر میکنیم خودمان تبدیل به خطر نشویم. خطری که به عنوان راهحل در گوش جامعه طنین میاندازد.