1
خیال میکنم وقتی بهجای نوشتن لبخند، تصویر :) را میکشم، این :) عاریتی است، انگار از آدمآهنیای چیزی قرضش گرفته باشم. خیال میکنم بیروح و بیجان است و نمیتواند حسم را منتقل کند.
خیال میکنم وقتی در هر کجای اینترنت - پای مطلب دوستی یا در پاسخ عزیزی - (یا حتا در نوشتههای موبایلی) مینویسم "لبخند"، این کلمه مثل هر کلمهی دیگری باری از معنا و مفهوم و احساس را میتواند در تصور خواننده بیافریند که :) از پسش بر نخواهد آمد.
همین توضیح برای وقتی است که به جای :( مینویسم "غصه"، و یا کلمههای دیگر به جای شکلکهای دیگر.
2
دوستان مهربانم میگویند این "لبخند نوشتنم" - در اینترنت و موبایل، باری از غم را انگار بر دوش میکشد و شکل غمگینی از لبخند زدن است انگار وقتی مینویسم "لبخند" به جای اینکه شکل :) را بکشم.
راستش همین که این "لبخند نوشتن" احساس ظریفی از غم را منتقل میکند، یعنی هزار برابر از :) که عکسبرگردان مستعمل خندیدن است، زندهتر است.
3
لبخند.