کیومرث صابری، گلآقا، مجلهی گلآقا و موسسهی گلآقا چهار شق نامتقارن آنچه ما از نام گلآقا یا صابری میشناسیم است. کیومرث صابری که در مکتب توفیق رشد کرده بود قبل از انقلاب تجربیات مطبوعاتی و فرهنگیاش را با دوستی و سپس همفکری و همراهی با شهید محمدعلی رجایی پیوند زد. صابری بعد از انقلاب با مناسبات سیاسی و مناسبات اجرایی درآمیخت تا سالها بعد در سایهسار امن و آرام همین مناسبات، در بیست و سوم دی 1363 در صفحهی سوم روزنامهی اطلاعات، ستون طنز "دو کلمه حرف حساب" را راه بیندازد. ستونی که در سکوت اجتماعی و رکود مطبوعاتی ناگزیر آن روزها، به زودی محبوبیتی فراگیر پیدا کرد و مدتی بعد به عنوان تندترین و جسورترین سخنگاه انتقادی شهرت یافت. تلاش موفق صابری برای مستقل و پنهان نگه داشتن هویت گلآقا، تا مدتها توانست در بین مردم حدس و گمانهایی متفاوت دربارهی نویسندهی این ستون طنز روزانه به وجود بیاورد. گمانهایی که گاه تا افسانهپردازی نیز پیش میرفت.
بعد از آخرین دورهی انتشار توفیق و ایجاد وقفهای چندساله، تاریخ سیاسی ایران با شتابی فراوان فراز و فرودهایی تکرارنشدنی را از سرگذرانده بود. فراز و فرودهایی که منجر به تغییر چیدمان اجتماعی نیز شد. از تاثیرات این تغییرات، یکی این بود که بازماندگان توفیق متفرق شدند. در این فاصله جمع طنزنویسان و کاریکاتوریستها پراکنده شدند، بعضی منزوی و خانهنشین، بعضی مهاجرنشین و بعضی که چارهای جز کار مطبوعاتی نداشتند با اسامی مستعار سر خود را به کارهای دیگری در مطبوعات گرم کردند.
سردی محیط، یاس منتشر و تلاشهای این جمع پراکنده و افسرده برای راه انداختن بساطی نو، نتیجهی دلچسبی به وجود نیاورد، تا اینکه کیومرث صابری که علاوه بر پشتگرمی خود به دولتیها، دلگرمی محبوبیت مردم را نیز به دست آورده بود ستون روزانهی خود را در اول آبان 69 تبدیل به مجلهای هفتگی کرد، تا همهی آن جمع پراکنده زیر نام گلآقا و در راستای جا انداختن اصطلاح طنز گلآقایی به جای طنز توفیقی قلم بزنند.
هفتهنامهی گلآقا، مجلهای بود که از همان ابتدا در میان مردم پرطرفدار شد و شنیدن جملهی "گلآقا نوشته..." تا مدتها موضوعی بدیهی میان جمعهای اجتماعی و خانوادگی بود. از همین محبوبیت بود که شایعهی "گلآقا نوشته بنویسید محمد خاتمی، بخوانید ناطق نوری" به وجود آمد و به سرعت یکی از حاشیهها و موضوعات داغ و جنجالی پیش از انتخابات دوم خرداد 76 بود.
صابری که خود انقلابی مهم و بزرگ را تجربه کرده بود، با تغییر مناسبات اجتماعی و ادبیات مطبوعاتی کنار نیامد و ترجیح داد با اینکه از شعار اصلاحات حمایت میکرد، هرگز درون موسسه و مجلهی خود دست به اصلاحات نزند، آن هم در زمانی که هم ادبیات مطبوعاتی شکل و شمایلی دیگر گرفته بود و هم نگاه و زبان جامعه طنزی جسورتر و بیپیرایهتر و بیپرواتر را طلب میکرد.
با چنین محبوبیت عام و ارج و قربی که گلآقا بین خواص پیدا کرده بود، کسی گمان نمیکرد دوم آبان 81، دوازده سال پس از انتشار اولین شماره، کیومرث صابری در آخرین سرمقالهی مجلهاش، با تلخی چنین بنویسد: «در اين ۵۶۴ شماره هرچه «مسؤوليت» است برعهده من است كه تمام آنات و لحظات كار مجله را زيرنظر داشتهام... كاري كه انجام آن، ديگر در توان من نيست.»
اینکه در سالهای پایانی زندگی حرفهای کیومرث صابری فومنی چه اتفاق و یا اتفاقهایی افتاد که او - که حیات حرفهای و اجتماعیاش وابسته به انتشار هفتهنامهی گلآقا بود - از صرافت ادامه انتشار گلآقا افتاد، ما نمیدانیم و تا امروز جز کتابی مهم، تاملبرانگیز و از لحاظ مطالعهی تاریخ معاصر پُر سخن و از لحاظ بررسی تاریخ مطبوعات پس از انقلاب بسیار ارزشمند، چیزی بر سبد اطلاعات ما اضافه نشده و سند معتبری به دیگر اسناد و نامهها و خاطرههای پراکندهای که از وی نقل شده اضافه نشده است. کتاب کم حجم و پُر خاطرهای که به همت موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی و با نام "خاطرات کیومرث صابری" منتشر شده و مطالعهی آن به شناخت دقیقتر سیر تاریخ مطبوعات، شکلگیری ستون دو کلمه حرف حساب، راهاندازی مجلهی گلآقا و دست آخر تعطیلی خودخواستهی این مجله به محققان و پژوهشگران کمک فراوان خواهد کرد. از طرفی شاید با مطالعهی این کتاب، به درک بهتری از آنچه که ادامه دادنش در پاییز 81 از توان کیومرث صابری، و یا به قول خودش گلآقای ملت ایران، نیز خارج بود، برسیم و بتوانیم شاخصههای دیگری را در تاریخ مطبوعاتی نشانهگذاری کنیم.
سردی محیط، یاس منتشر و تلاشهای این جمع پراکنده و افسرده برای راه انداختن بساطی نو، نتیجهی دلچسبی به وجود نیاورد، تا اینکه کیومرث صابری که علاوه بر پشتگرمی خود به دولتیها، دلگرمی محبوبیت مردم را نیز به دست آورده بود ستون روزانهی خود را در اول آبان 69 تبدیل به مجلهای هفتگی کرد، تا همهی آن جمع پراکنده زیر نام گلآقا و در راستای جا انداختن اصطلاح طنز گلآقایی به جای طنز توفیقی قلم بزنند.
هفتهنامهی گلآقا، مجلهای بود که از همان ابتدا در میان مردم پرطرفدار شد و شنیدن جملهی "گلآقا نوشته..." تا مدتها موضوعی بدیهی میان جمعهای اجتماعی و خانوادگی بود. از همین محبوبیت بود که شایعهی "گلآقا نوشته بنویسید محمد خاتمی، بخوانید ناطق نوری" به وجود آمد و به سرعت یکی از حاشیهها و موضوعات داغ و جنجالی پیش از انتخابات دوم خرداد 76 بود.
صابری که خود انقلابی مهم و بزرگ را تجربه کرده بود، با تغییر مناسبات اجتماعی و ادبیات مطبوعاتی کنار نیامد و ترجیح داد با اینکه از شعار اصلاحات حمایت میکرد، هرگز درون موسسه و مجلهی خود دست به اصلاحات نزند، آن هم در زمانی که هم ادبیات مطبوعاتی شکل و شمایلی دیگر گرفته بود و هم نگاه و زبان جامعه طنزی جسورتر و بیپیرایهتر و بیپرواتر را طلب میکرد.
با چنین محبوبیت عام و ارج و قربی که گلآقا بین خواص پیدا کرده بود، کسی گمان نمیکرد دوم آبان 81، دوازده سال پس از انتشار اولین شماره، کیومرث صابری در آخرین سرمقالهی مجلهاش، با تلخی چنین بنویسد: «در اين ۵۶۴ شماره هرچه «مسؤوليت» است برعهده من است كه تمام آنات و لحظات كار مجله را زيرنظر داشتهام... كاري كه انجام آن، ديگر در توان من نيست.»
اینکه در سالهای پایانی زندگی حرفهای کیومرث صابری فومنی چه اتفاق و یا اتفاقهایی افتاد که او - که حیات حرفهای و اجتماعیاش وابسته به انتشار هفتهنامهی گلآقا بود - از صرافت ادامه انتشار گلآقا افتاد، ما نمیدانیم و تا امروز جز کتابی مهم، تاملبرانگیز و از لحاظ مطالعهی تاریخ معاصر پُر سخن و از لحاظ بررسی تاریخ مطبوعات پس از انقلاب بسیار ارزشمند، چیزی بر سبد اطلاعات ما اضافه نشده و سند معتبری به دیگر اسناد و نامهها و خاطرههای پراکندهای که از وی نقل شده اضافه نشده است. کتاب کم حجم و پُر خاطرهای که به همت موسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی و با نام "خاطرات کیومرث صابری" منتشر شده و مطالعهی آن به شناخت دقیقتر سیر تاریخ مطبوعات، شکلگیری ستون دو کلمه حرف حساب، راهاندازی مجلهی گلآقا و دست آخر تعطیلی خودخواستهی این مجله به محققان و پژوهشگران کمک فراوان خواهد کرد. از طرفی شاید با مطالعهی این کتاب، به درک بهتری از آنچه که ادامه دادنش در پاییز 81 از توان کیومرث صابری، و یا به قول خودش گلآقای ملت ایران، نیز خارج بود، برسیم و بتوانیم شاخصههای دیگری را در تاریخ مطبوعاتی نشانهگذاری کنیم.
منتشرشده در روزنامهی فرهیختگان