شنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۹۰

کتاب‌هایی که جمع شد و قلم‌هایی که منع شد

1
وقتی کوچک بودم نمایشگاه کتاب شادم می‌کرد حالا بزرگ شده‌ام و نمایشگاه کتاب بزرگ نشده است، فقط هیکل بزرگ کرده همین.
خلاصه‌اش این‌که؛
نمایشگاه کتاب هر سال غمناک‌تر از پارسال.

2
ما مردمی فرهنگی هستیم؟ تمدنی فرهنگی داریم؟ نسخ خطی قدیمی ما مبنای علوم و اندیشه‌های بسیار است؟ منشوری از کوروش برای‌مان به جا مانده که شوخی شوخی آن را نخستین منشور حقوق بشری جهان می‌نامیم؟ بر سر در نمی‌دانم کجای سازمان ملل شعر سعدی را به افتخار داریم؟ و دیگر چه؟ به این فهرست بسیار می‌‍توان اضافه کرد. آها... راستی و هنر نزد ما ایرانیان است و بس؟ 
همه‌ی این حرف‌ها درست؟
حالا یک پرسش ساده دارم. در تمام این سال‌ها (اصلا نیازی به بررسی تاریخ معاصر هم نیست) بسیار و بسیار شنیدم و دیدم که کتاب به چاپ چندم رسیده‌ی نویسنده‌ای جمع شده و خمیر شده است. و یا کتاب فلان نویسنده‌ی محبوب و نامدار سال‌های سال است که امکان انتشار پیدا نکرده و نویسنده‌ی بخت‌برگشته غصه‌دار و افسرده است. کتاب‌هایی که جمع شد و قلم‌هایی که منع شد.
پرسش ساده‌ام این است که ما مردمان - که تصور آوازه‌ی جهانی هنر و ادعای تعالی فرهنگ‌مان نقل هر روزه‌مان است - با شنیدن خبرهای این چنین چه کردیم؟