1
پنج هزار نفر دوست در عصر تنهایی انسان؟
وقتی روی دکمهی قبول دوستی پنجهزارمین نفر تقه زدم، دلم هُری ریخت پایین. و زیر لب چیزی را زمزمه کردم که رودکی قرنها پیش زیر لب زمزمه کرده بوده: «با صدهزار مردم تنهایی، بیصدهزار مردم تنهایی»
پنجهزار بار امکان دوست داشتن و دوست داشته شدن؟
پنجهزار بار امکان رنجیدن و رنجاندن؟
از پنجهزار بار رنجی که ممکن است ساخته باشم عذر میخواهم و ممنون پنجهزار بار شادیای هستم که برایم ساختید.
معلوم است که دلم هُری میریزد پایین، حتا اگر ندانید تهمایههای ترس از جمعیت داشته باشم.
2
با خودم شوخی کردم: «پوریا! به چاپ دوم رسیدی!»
3
و حالا این صفحه پر شده. صفحه را ورق میزنم و روی آن به اسم دوستان جدیدم خیره میشوم؛ مثلا زیر اسم شما خط میکشم روی نسخهی چاپ دوم من!