انگار جلوی آبشاری ایستاده باشم که هر چقدر سر بلند کنی آستانهاش را نشود دید. و حالا تصور کنید قطرههایی که این عظمت را ساخته، محبت دوستان دیده و نادیده باشد. شما را نمیدانم، ولی اگر من را پای این آبشار ببینید میبینید که صورتم خیس خیس است، هم از دست و دلبازی این آبشار دوستی، هم از کرنش و شعف و سپاسم در برابر این مهر بیکران.
البته هنوز عینک نگذاشتهام و گرفتاریهایی برای مداوا دارم - مثل هر کسی که تصادف میکند = اما حالا آنقدر بهتر شدهام که سپاسم را تقدیمتان کنم.
روی تک تک شما دوستانم را میبوسم و برایتان دنیایی - همسنگ مهری که با کلمههایتان خرج سلامتیام کردید - آرامش و آسایش و طرب آرزو میکنم.
دوست کوچک و دوستار بزرگ شما
2شنبه 20 و چهار 5 هزار و 300 و نود
2شنبه 20 و چهار 5 هزار و 300 و نود
پینوشت:
میخواستم علیه متخصص ارتوپد یک بیمارستان خصوصی و آن بیمارستان شکواییهای بنویسم که بیمار را عابربانک میبینند و مثل یک بنگاه زودبازده روی درآمد شبانهی تخت بیمارستان حساب باز کردهاند و قسمنامهی پزشکی را لب کوزه گذاشتهاند، و عجیب اینکه به راحتی از آن کوزه آب خوش نیز از گلویشان پایین میرود. اما به جای آن مینویسم که از دکتر محمد امامی، متخصص و مدیر گروه ارتوپدی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، ممنونم که برای شرف انسانیاش ارزش بالاتری از قسم پزشکیاش قائل است.