یکشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۰

یک شعر اقتصادی



حساب کردیم با هم که به ازای هر کیلو سیب‌زمینی چند کیلو آب مصرف می‌شه
ما رسیدیم به عدد 250 کیلو
حالا شما متخصص هستید زود حساب کنید به ما بگویید دقیقش چقدره
یک کیلو سیب زمینی؛ دویست و پنجاه کیلو آب
الان این بطری‌های نیم‌لیتری آب چنده؟  /  ها؟
دویست و پنجاه تومان... صد تومان مال ظرفش   /   صد و پنجاه تومان نیم‌لیترش... صد تومن نیم‌لیتر
یک لیترش می‌شود چقدر؟                 دویست
دویست و پنجاه هزار لیتر برای یک کیلو سیب‌زمینی
درست می‌گویم آقای پوراحمد یا نه؟
عددها را ضرب و تقسیم کنید ما اشتباه نکرده باشیم فکر نمی‌کنم اشتباه کرده باشم
دویست و پنجاه تا دویست تومان؟   /   پنجاه هزار تومان آب مصرف می‌کنیم برای یک کیلو
الان این یک کیلو سیب زمینی روی زمین چنده؟
                            صد و پنجاه تومان؟ هان؟
متوسط کشورمان...
نباید تجدید نظر بکنیم؟
آقا یک کیلو سیب زمینی چقدر آب توشه؟ چقدر توسط برگ‌ها تبخیر می‌شه؟
اینه دیگه؟
کل بوته، چقدر آب توشه؟   /   چقدر آب توی یک کیلو سیب‌زمینیه؟
چقدر هم تبخیر می‌شود توسط این برگ‌ها؟   /   مصرف دیگری داریم آب؟
                                                                                 نداریم که
ما می‌گیم سه کیلو آب می‌خواد پنج کیلو آب ده کیلو آب پنجاه کیلو آب می‌خواد
                                                                      والله بیشتر نمی‌خواد
ما داریم چند برابر مصرف می‌کنیم؟ پنج برابر
در حالی که همین الان ما می‌توانیم این آب را با یک تصفیه ساده کشتی کشتی بار کنیم همین اطراف کشور بفروشیم
من حالا نمی‌خواهم این منتشر بشه؛
«من فکر کردم ما اصلا به جای اینکه کشاورزی کنیم
برویم یک کارخانه‌ی آب... بسته‌بندی آب بزنیم
آب‌ها را بفروشیم بدهیم به کشاورزها
درآمدهاشون پنجاه برابر می‌شه بیش از پنجاه برابر می‌شه»
 
توضیح کاناپه:
وقتی این کاغذ دست‌نویس را روی میز دیدم، ابتدا خیال کردم یکی از خوانندگان با ذوق این شعر را برای روزنامه فرستاده است. اما کمی تحقیق و تفحص کردیم و متوجه شدیم این دست‌نویس متن سخنرانی یکی از مسوولان رده بالای اجرایی کشوراست که در جمع مدیران، کارشناسان و دانشمندان جوان استان البرز در رونمایی از ده طرح مهم کشاورزی است. البته با خواندن این سخنرانی به اهمیت و بازدهی طرح‌های رونمایی‌شده پی بردیم. خیلی ممنون. از خوانندگان دعوت می‌کنیم باز هم از این شعرها برای ما بفرستند.
 
 
 
 
 


منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، دوره‌ی جدید، ستون کاناپه، 20 شهریور 90، شماره‌ی 2257 
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)