جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۹۰

الهام روی کاناپه



الهام، غلامحسین‌شون، رفت گوشه‌ی کاناپه و کز کرد و پاهاش را بغل گرفت و گفت: «چرا دیگر کسی من را سوژه‌ی طنز نمی‌کند؟ افسردگی گرفتم. حضورم خیلی کم‌رنگ شده. الان این بقایی و رحیمی و رحیم مشایی و علی‌آبادی هر روز سیصد چهارصد کلمه طنز برای‌شان نوشته می‌شود. حتا بیشتر از طنزی که برای آقای احمدی‌نژاد نوشته می‌شود. اما من چی؟ آن موقع که فقط من نقل محافل بودم این‌ها کجا بودند؟ یادم است یک موقعی من یک سخنرانی می‌کردم – یادته سخنگو بودم؟ رفته بودم کت و شلوار مخصوص خریده بودم براش – خلاصه من از این طرف یک سخنرانی می‌کردم یک هفته ستون‌های طنز تغذیه می‌شد. از آن طرف خانمم... راستی فاطمه خانم را می‌شناسید که؟»
گفتم: «بله. خانم فاطمه رجبی از دانشمندان، مخترعان و کاشفان جوان ما بودند دیگر؟ که نظریه‌ی "معجزه‌ی هزاره‌ی سوم" را مطرح کردند؟»
الهام، غلامحسین‌شون، گفت: «خانم منه.»
گفتم: «خوش به سعادت‌تون. تبریک می‌گم.»
الهام‌، غلامحسین‌شون، خندید و گفت: «ممنونم. ممنونم.» و بعد آه کشید و گفت: «یک موقعی همه‌ش حرف ما بود. حتا خیلی وقت‌ها این‌قدر حرف‌های ما عمیق بود که خبرنگارها و نمایندگان مجلس درباره‌ی حرف‌های خانمم می‌ماندند چه بگویند... اما الان چه؟ حتا آمریکا – که مرگ بر آن باد - هم دیگر من را نمی‌برند. من مک دونالد دوست داشتم آخه.»
گفتم: «الهام جان، البته غلامحسین‌تون، می‌فهمم. می‌فهمم. خب حالا یک چیزی بگو من به خاطر نون و نمکی که توی ستون‌های قبلی‌ام با هم خورده بودیم، امروز بیاورمت روی کاناپه. بگو. حالا که رحیم مشایی و توابع نیستند یک آس رو کن.»
الهام گفت: «از جرم 3000 میلیارد تومانی اخير نبايد، به عنوان اختلاس نام برد، اين يك فساد مالي است، واژه اختلاس آن را از نظر موضوع و مرتكبينش محدود و گاه منحرف مي‌كند.»
گفتم: «می‌فهمم. باز هم آس داری رو کنی؟»
الهام گفت: «اين‌كه مي‌گويند اختلاس يعني كارمندان دولت در آن دخالت داشته‌اند و بخشي از آن بانك‌هاي دولتي و بخشي هم كاملا دولتي است، چه اثبات شود يا نه، بايد اطلاع رساني دقيق صورت گيرد.»
گفتم: «خواستم بگویم می‌فهمم می‌فهمم اما واقعا نفهمیدم. به فارسی بود؟»
الهام، کماکان غلامحسین‌شون، گفت: «نمی‌دونم راستش.»
گفتم: «الهام جان همین‌ها که گفتی خوراک یک هفته‌نامه‌ی طنز را تامین می‌کند. دستت درد نکند. دیگر نداری؟»
گفت: «نه.»
گفتم: «حالا یک ذره چی؟ یک نگاهی بکن و فکری کن، شاید یک ذره، یک جمله دیگر داشته باشی.»
الهام گفت: «چرا یک جمله‌ی دیگر دارم.» و گفت: «ما تنازل در اصول را قبول نداريم.»
گفتم: «خب حالا.»
نسخه‌ی نهایی
الهام، غلامحسین‌شون، قبل از رفتن گفت: «جبهه پايداري دور برگردان ندارد، افرادي كه بخواهند در گفتمان انحراف ايجاد كنند تحميلي هستند.»
به نظر ما مشکل اینجاست که دور برگردان نمی‌گذارند. برای همین طرف که خیالش تخت است و خر مراد را سوار شده، پاش را می‌گذارد روی گاز و می‌رود. بعد بر اثر تندروی یا می‌رود در گاردریل و گارد ویژه می‌آید سراغش، یا می‌رود در تپه و یک تپه فتح‌نشده باقی نمی‌گذارد، یا می‌رود توی چنار و مجبور است بزند کنار، یا می‌زند به وسیله‌ی روبه‌رویی و طرف را هوا می‌کند، یا خودش می‌افتد توی دست‌انداز و هوا می‌شود. البته این‌ها احتمالات است، در بیشتر مواقع وقتی دوربرگردان نباشد و طرف منحرف شود می‌خورد به مردم و از روی مردم رد می‌شود. دست آخر خودش هم که پشتش به کمربند ایمنی گرم است و مصونیت ایربگی دارد صحیح و سالم از ماشین پیاده می‌شود و به دوربین لبخند می‌زند. 



منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، دوره‌ی جدید، ستون کاناپه، 31 شهریور 90، شماره‌ی 2267
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)