یک شاهکلید آمد و دراز کشید روی کاناپه و گفت: «من شاهکلید مفاسد اقتصادی هستم. سایت آینده نوشته من به زودی بازداشت میشوم. ولی این درست نیست.»
گفتم: «چرا درست نیست؟»
گفت: «در اقتصاد چیزی نبوده که من درش را باز نکرده باشم. درست نیست حالا بازداشت بشوم. [...]»
گفتم: «بچرخ بلکه دلت باز شد. و به مفاسد اقتصادی که کردی اعتراف کن.»
اعترافات شاهکلید
- - من در ابتدا یک کلید زپرتی بودم. یک صبح تا شب یک آقایی با سوهان افتاد به جان من و دندانههای من را سوهان زد. صبح که شد احساس کردم دندانههام تیز شده و برای اقتصاد مملکت دندان تیز کردم.
- - آن آقایی که من را سوهان زد به من گفت: «تو شاهکلید منی.» من گفتم: «نگو شاهکلید. بگو ماهکلید. من با شاه و شاهنشاهی کاری ندارم.» (و اینجا شما میبینید که من کلید ماهی هستم و کلید شاهی نیستم.)
- - آن آقاهه گفت شاهی و ماهی نداریم. در فرهنگ ایرانی که قبلا جای کلاس و دانشگاه، مکتب داشته است، اصل بر دوستی ملتها بوده است.
- - آن آقاهه گفت: «بچرخ.» من امتناع کردم. گفت: «بچرخ و بازش کن.» من مقاومت کردم. آخرش عصبانی شد و گفت: «نصف نصف.» من باز هم قبول نکردم. او عصبانی شد و گفت: «شاهکلید جان، شما مفاسد اقتصادی کن، منافع اقتصادیش با من، مفاسدش هم چون خط قرمز است اجازه نمیدهیم کسی بهش نزدیک شود. قبول؟»
- - من شاهکلید بودم اما سمت داشتم و هی میرفتم با قیچی روبان میبریدم و چیزهایی را که خودم توش مفاسد اقتصادی کرده بودم افتتاح میکردم و مردم دست میزدند و خوشحال بودند.
- - من موقع افتتاح یا امضای یک قرارداد، خودم تا شهرهای دور میرفتم و قیچی یا خودنویس را دست به دست میکردم. دیگران میگفتند شما چقدر مردمی هستید. اما من میخواستم اثر انگشت همه روی خودنویس باشد. نه برای اینکه ریا نشود برای اینکه مفاسد اقتصادی نشود.
- - من شاهکلید بودم و این خیلی بد بود. هر شب دور گردن یکی بودم.
- - من شاهکلید بودم و این خیلی بد بود. همه یک در باز نشده داشتند که میخواستند من بازش کنم. و من چون شاهکلید بودم بازش میکردم. و از گردن این میرفتم توی گردن آن یکی.
- - یک سری آدمها بودند که گردنکلفت بودند و نیازی به شاهکلید مفاسد اقتصادی نداشتند. اما خوششان میآمد من را توی گردنشان ببینند.
- - من کلی در باز کردم. کلی گاوصندوق. کلی صندوق. خیلی صندوق. اصلا حسابش از دستم خارج شد. کلی صندوق بازنشده الان توی انباری هست که وقت نشد باز کنم.
- - توصیهی من برای جوانها این است که آفتابهدزدی کنند و کلیدسازی و پروندهسازی نکنند تا شاهکلید مفاسد اقتصادی بشوند.
- - نه. من آن آقاهه را که من را تبدیل به شاهکلید کرد ندیدم.
- - عرض کردم که. (نیازی به سوهان زدن دندانههام نیست. توضیح میدهم...) چون اگر به آناتومی من نگاه کنید، میبینید که یک چشم بیشتر ندارم و آن هم روی سرم است. کسی که من را دستش میگیرد و میکند توی سوراخ در و میگرداند، دستش را میگذارد روی چشمم و من دیگر جایی را نمیبینم.
- - آن آقاهه به من میگفت کلید خوب کلیدی است که به همهی قفلها بخورد. اما قفلی که همهی کلیدها بهش بخورد قفل خوبی نیست.
- - من فکر میکردم همهی درها را باز میکنم ولی حالا پشت در قضاوت ماندهام و منتظر نظر قاضی هستم.
نسخه
نسخهی ما این است که شاهکلید وسیله است و وسیله بشر نیست و چیزی که بشر نباشد فاقد عقل و درک است و بیعقل عاقل محسوب نمیشود هر چند بالغ باشد. برای همین شاهکلید را بگذارید توی گنجه، اما بگردید ببینید شاهکلید در دست چه کسانی بوده است. خیلی ممنون میشوم.
منتشرشده در روزنامهی اعتماد، دورهی جدید، 25 تیر 90، شمارهی 2112
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر میکنم.)
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر میکنم.)