آقای احمدی مقدم آمد توی ستون کاناپه. من اول فکر کردم آمدند ماهوارهها را جمع کنند. سریع رسیور را کندم و از پنجره پرت کردم بیرون. […] بعد سریع یک ملحفه انداختم روی میز، که چیز میزهای روی میز را بپوشاند. بعد یک سبد سبزی خوردن روی میز بود، سریع سبزیهاش را توی جیبم قایم کردم. بعد رفتم جلوی آینه و موهام را از چپ به راست خواباندم. دستی هم به صورتم کشیدم که ببینم زبر هست یا نه. بعد دستهام را بردم بالا، که ببینم تیشرتم چقدر کوتاه است و نافم بیرون میآید یا نه که تبرج محسوب نشود. بعد ظرف سس را خالی کردم روی لباسم، که طرحش از بین برود. […] بعد کتابها را کردم زیر کاناپه، روزنامهی کیهان را گرفتم دستم و شروع کردم به خواندن.
احمدیمقدم گفت: «مشکوک میزنی؟»
گفتم: «نه! من از حقوق شهروندیام آگاهم. شما وارد حریم خصوصی من شدید.»
گفت: «نیامدم که بهت گیر بدم. آمدم روی کاناپه دراز بکشم و خودم را رها کنم و هر چی هست بریزم بیرون.»
تست هوش
آقای احمدیمقدم که فرماندهی نیروی انتظامی است توی مجلس یک حرفهایی زده که خلاصهاش یعنی تقصیر مطبوعات است که کشور ناامن(تر) شده است. با توجه به حرفها و درد دلهای احمدی مقدم به سوالات زیر پاسخ دهید.
1- با توجه به جملهی «دست رو ماهواره میگذاریم میگویند حریم خصوصی مردم است.»، نیروی انتظامی چه کار کند که مشکل حل شود؟
الف- دست روی چیزی نگذارد.
ب- اصولا دست نزند و مودب بنشیند تا بهش تعارف کنند.
پ- خود مردم دست بزنند.
ت- جای اینکه در عملیات ضربتی الانبی دستگیر کند، اراذل دستگیر کند.
2- احمدیمقدم گفته: «ما خواستیم چهارتا دوربین توی مراکز جرمخیز شهر بگذاریم ]مطبوعات و مجلس[ آن طوری کردند...» به نظر شما نیروی انتظامی چه کار کند که آن طوری نکنند؟
الف- دوربین نگذارد و بگوید خود مجرمین فیلم جرمشان را بگیرند و بفرستند.
ب- به جای چهارتا دوربین در مناطق جرمخیز شهر، چهل هزارتا دوربین جلو در ورودی خانهها بگذارد تا قبح قضیه بریزد.
پ- دوربین بگذارد، اما به کسانی که از جلوی دوربین میگذرند به عنوان نابازیگر حقوق بدهد تا مردم هم راضی باشند.
ت- از […] چه خبر؟
3- احمدیمقدم گفته: « ابرقدرتها دارند "جرایم" را در کشور هدایت میکنند تا کشور بیثبات شود.» به نظر شما ابرقدرتها چطوری جرایم را در کشور هدایت میکنند؟
الف- با […]
ب- ابرقدرتها با […]
پ- ابرقدرتها […]
ت- ابرقدرتها […]
نسخه
احمدیمقدم در مورد حوادث اخير گفته «خيلي هايش اشتباه رسانهها بوده و نبايد آن طور منعكس ميكردند.» این بار چون او برای رسانهها نسخه نوشته، ما باید برویم نسخهمان را بپیچیم، پس وقت نمیکنیم نسخه بدهیم. فعلا ما را حلال کنید. قربان شما. خداحافظ.
منتشرشده در روزنامهی اعتماد، دورهی جدید، 6 مرداد 90، شمارهی 2122
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر میکنم.)
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر میکنم.)