چهارشنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۷

عاشقانه های انگارنه انگار

عشق تو مثل کش شلوار میمونه. هم کش میاد هم تنگ میشه، هم با بالا و پایین رفتن شلوار ارتباط مستقیم داره
.
.
حالا اگه من حضرت حافظ بودم، چه کیفی می کردم، وقتی می دیدم حافظ پژوه ها، این مفهوم آبکی و بندتنبونی رو به عرفانی عمیق و درونی وصلش می کنن!

دوشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۷

مالكيت ایرانی و اخلاق جمعی ما!

ناشری ايرانی كه حق ترجمه به فارسی كتابی از گونتر گراس، نويسندۀ آلمانی، را خريده بود وقتی به مقامها شكايت كرد كه ناشری ديگر در صدد انتشار ترجمۀ همين اثر به فارسی است، به او گفتند قراردادش اعتباری ندارد.

می‌گويند حرف نشخوار آدميزاد است. ممكن است فكر هم باد هوا، و نوشته زاييدۀ تخيل و اوهام باشد. اما اسكناسْ واقعيتی است محكم و در خور ‌احترام. مدرك شاكی دائر به پرداخت پانصد ماركْ محكمه‌پسند بود. با اين همه، كسی به آن اعتنا نكرد زيرا به مالكيت فكر بر می‌گشت. وقتی نويسنده‌ای ايرانی در آمريكا گفت خيال دارد كتابی را كه نوشته است شخصاً به فارسی برگرداند، مترجمی هموطن كه خيال داشت همين كار را انجام دهد گفت ايران تابع قانون حق مؤلف نيست. يعنی فكری كه روی كاغذ آمد مال همه است.

از چند دهه پيش كسانی هشدار می‌داده‌اند كه مالكان فيلمهای خارجی تا ابد در برابر خريد و فروش كپی غيرمجاز آثارشان در ايران سكوت نخواهند كرد و پيوستن به سازمان تجارت جهانی به اين وضع خاتمه می‌دهد. اما نخستين دعواهای حقوقی در اين زمينه از سوی ايرانيانی بود كه به دادگاههای آمريكا شكايت بردند هموطنانشان فيلم آنها را بدون اجازه از تلويزيون ماهواره پخش می‌كنند. محاكم آن كشور نظر دادند حتی اگر كشور متبوع مالك اثر به معاهدۀ حقوق مؤلف نپيوسته باشد چنين دستبرد مشهودی قابل پيگيری است.

هر نسلی حق دارد آثار كلاسيك را بار ديگر با توجه به سبك و سليقۀ روز ترجمه كند. حتی گاه كسانی كه ترجمۀ اثری جديد را رسانندۀ مقصود نمی‌دانند دست به ارائۀ ترجمه‌ای ديگر می‌زنند. اما در ايران می‌بينيم متنی فرنگی را بر می‌دارند چند كلمه در ترجمه‌ای بارها چاپ‌شده را پس ‌و پيش می‌كنند، يا حتی زحمت اين كار را نمی‌كشند زيرا قادر به چنين بهبودی نيستند، و به‌اصطلاح كتاب جديد بيرون می‌دهند.
در جامعۀ فرهنگی ايران می‌توان حرفی را كه به ياد نداريم از چه كسی است يا جملۀ يك مؤلف هموطن را نمی خواهيم وامدارش باشيم بدون شرمندگی برداشت، به جك و جرج و جيم نسبت داد و به‌عنوان كشف شخصی روی كاغذ آورد. ملانصرالدين ادعا كرد محل فرورفتن ميخ طويله‌اش وسط دنياست و هركس قبول ندارد گــََز كند. حالا هركس مدعی است اين حرف مال افلاطون و ابن‌سينا و هگل نيست برود ثابت كند حكيم شهير چنين چيزی نگفت و نمی‌توانست گفته باشد زيرا موضوع مربوط به همين اواخر است.

اينجاست كه مالكيت معنوی مطرح می‌شود. در ابتدای شماری رو به فزونی از كتابها در دنيا كنار علامت © به معنی تمام حقوق محفوظ، التماس دعايی‌ هم می‌نگارند تا يادآوری كنند كه كش‌رفتن فكر ديگران كار خوبی‌ نيست. چند سال پيش در ايران اعلانی بدون امضا به اهل قلم و دوات فاكس شد با اين مضمون كه فلان شخص تا كـِی می‌خواهد به رونويسی سارقانه از آثار مؤلفی مشهور ادامه دهد. ما تا حساس شدن به سرقت فكر راهی دراز در پيش داريم. موضوع فوری، رسيدگی به كپی غيرقانونی آثار است.

در دهۀ 1960 واژۀ روسی ساميزدات كه برای نسخۀ تايپ‌شدۀ كتابهای ممنوع به كار می‌رفت بيرون از اتحاد شوروی هم كلاً معنی ادبيات زيرزمينی يافت (معادل ”زيراكسی“ در ايران). با پايان عصر متون زيرزمينی در اروپای شرقی، بسياری‌ از آن نوشته‌ها كه زمانی ‌رايگان دست‌به‌دست می‌گشت هيچ‌گاه به چاپ نرسيد و حتی از يادها رفت. مشكل آن جوامع، سياسی بود. اصل مالكيت اثر و حق مؤلف را قبول داشتند و دارند.

مشكل جامعۀ ايران، مانند همبرگر دوبل و سوبل، چندلايه و هضم آن دشوار است. سازندگان مدرنيست فيلمی كه در گيرودار اخذ مجوّز به بازار زيرزمينی، يا در واقع پياده‌رويی، راه يافته است سارقان را نفرين كرده‌اند و فتوا داده‌اند كه تماشای اين يكی فيلم بدون پرداخت حق صاحبان اثر استثنائاً حرام است. غيرعادی نيست كه برای ساختن همان فيلم، مانند تقريباً همۀ موارد، از نرم‌افزار مسروقه و قفل‌شكسته استفاده شده باشد.

و در يكی از عجيب‌ترين موارد نظارت ديوانسالارانه، به سازندگان فيلم گفته بودند صدایی كه در آن آواز خوانده است مجوّز ندارد. چنين دستورهايی كه ندرتاً كتبی ابلاغ می‌شود شايد نسلهای‌ بعد را به حيرت بيندازد كه زمانی برای سر دادن غمنالۀ ’امان‌امان طبيب درد من جانم وای‘ هم بايد اجازۀ مخصوص با مـُهر و امضا و شمارۀ ‌ثبت در دفتر انديكاتور می‌گرفتند.

اگر هويت مالك صدا قابل احراز باشد، در حالی كه نوار صدا به‌عنوان مدرك معمولاً در دادگاه پذيرفته نيست، ديگر انواع مالكيت هم بايد به همين حد رعايت شود. پتۀ گمرك، قبض عوارض شهرداری و دادگاه صالح مهم است اما كافی نيست. بررسی ادعای فرستندۀ آن فاكس گلايه‌آميز با منتقدان است، منتقدانی منصف كه قلباً پذيرفته باشند حقوق مالك اثر و مالكيت معنوی بايد به‌عنوان ارزشی اخلاقی رعايت شود. تلقی سارقانۀ رايج در ميان ملت ما، كه جهان مجموعۀ چيزهايی است عاريتی‌، به غنيمت گرفته شده و واجب‌الدستبرد، به پرورش چنان منتقدانی كمك نمی‌كند.

از سایت محمد قائد

یکشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۶

من سرليستم، پس هستم

عكس پرسنلي و تبليغاتي من

..........


بدين وسيله به اطلاع امت انرژي هسته‌اي‌پرور، دانشمند جوان پرور و اراذل و اوباش نپرور ايران مي‌رساند اينجانب پوريا عالمي، مجهز به مدرك دكتراي افتخاري (با دكتراي شجريان و دكتراي مختاباد فرق مي‌كند) و مسلط به نرم‌افزار word و photoshop و spider solitaire و windows XP و رانندگي انواع خودروي BRT و BMW آمادگي خود را براي شركت در انتخابات هشتم اعلام مي‌نمايم. (اعلام نمي‌كنم چون كردن فعل تقبيح شده‌ي نماييدن مي‌باشد.)




عكس من به همراه يكي از وعده‌هاي انتخاباتي‌ام كه به عنوان شعار انتخاباتي اين ور و آن ور داده‌ام
...........

لذا كمافي سابقهم و هو عليك السلام في مدارج علوم، اينجانب با تكيه بر سال‌ها حضور در صحنه‌هاي بالاي هجده سال و زير هجده سال احساس مي‌كنم رسالتي بر دوشم گذاشته شده است كه با ورود به صحنه، منظورم انتخابات است، مشكلات ملت را كه حل نشده، حل كنم برود پي كارش. لذا انت انتما انتم هو هما هم انا هذه كتابه، با عنايت بر سابقه‌ي شنيع مطبوعاتي و سابقه‌ي كريه ادبي و سابقه‌ي سال‌ها تلاش صادقانه در براندازي و انقلاب مخملي و پمشي، همچنين سابقه‌ي حضور مستمر در جلوي كامپيوتر براي رصد، آرشيو، رده‌بندي و مبارزه با ايادي فساد و قطع دست ترويج‌كنندگان عكس‌هاي بي‌ناموسي و سياسي در اينترنت، همچنين سابقه‌ي شش سال فعاليت مستمر به عنوان اراذل و اوباش در محل و حضور افتخاري و پررنگ در فرهنگسرا و كتابخانه‌ي محل، و همچنين سابقه‌ي شركت در انواع جوايز ادبي، بي‌ادبي، ورزشي، غيرورزشي، لب لب، توي باكس و...، خود را به عنوان كانديداي انتخابات معرفي مي‌كنم.


ليكن ذلك و هذا چهارده صيغه‌ي ماضي، همان طور كه مي‌بينيد تعدد و تكثر و تناوب و تطول زبان و لغت عربي در نثر من نشانه‌ي اندازه‌ي تقواي من مي‌باشد، هذه مزيد بر علت. و زيادهم.


...


راست مطلب اين كه بنده هيچ دليلي جز كرم شركت در انتخابات و استفاده از حقوق نمايندگي و مزاياي آن را نداشته و ندارم و همين كه پايم به مجلس برسد، راستش اصولا پاي آدم به مجلس برسد ديگر دليلي ندارد براي عوام و رعيت جماعت توضيح بدهد. اما كلا و ذاتا هيچ انگيزه‌ي ادبياتي، اجرايي، محروميت‌زدايي و هسته‌اي ندارم. و جز همين صداقت كه مي‌بينيد دارم هيچ چيزي ندارم.


...


پوريا عالمي


منتخب نويسندگان مقيم مركز، شاعران دربدر، مجمع نويسندگيون مبارز، جامعه‌ي نويسندگان جايزه نبرده، جامعه‌ي كفشدوزان تهران، جماعت بازاري‌هاي جلوي مسجدشاه، تشكل دلارفروشهاي چهارراه استانبول، گابريل گارسيا ماركز، آنتونيو باندراس، كولينا، رونالدينهو، آنجليا جولي، رضا عطاران، مسعود بهنود، دكتر عبدالكريم سروش، كريم باقري، مهناز افشار، هديه تهراني، حسني و ديگران كه از راه‌هاي دور با ماشين يا ميني‌بوس تشريف‌فرما شده، مجلس ما را منور كرده‌اند.