سه‌شنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۹۶

گاهی غم
در لبی است که می‌خنداند
گاهی درد
در دستی است که برای نوشتن
قلم شده است
گاهی آزادی
در کاردی است که به استخوان پرنده رسیده است
من تفاوت آفتاب و ذغالم
سجع خونین کبک و کباب و کباب کبک
کاسه‌ی آبم که به زور به گوسفند می‌خورانند قبل قتل
سطر به سطر موسیقی ظریف پنهانی‌ام لابه‌لای کلمات دستور ساطور و دست
بزمم در سرآغاز لکنتی دسته‌جمعی؛ بزم رزم
من مردی ساده‌ام آمیخته به کلماتی ساده‌تر
مردی سوخته‌ام که به آفتاب آویخته‌ام
گاهی دستم نمی‌رود به آفتاب
گاهی پایم نمی‌رود به محراب
گاهی دستم قلم شده برای نوشتن
گاهی که پایم را از آرزو بریده‌اند
زمستان ۹۶
پوریا عالمی