چهارشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۹۱

رحیمی شعر گفت

ممدرضا رحیمی که کماکان معاون اول آقای احمدی‌نژاد است روی کاناپه دراز شد و پرونده‌اش را گذاشت زیر سرش و گفت: «آفریقا یک کتاب غم‌انگیز است.»
ما گفتیم: «خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. این شعر را خودتان گفتید یا از سخنرانی‌های دکتر حسن عباسی الهام گرفتید؟»
رحیمی گفت: «نه. کار خودم بود. حالا این شعرم ادامه هم دارد.» و دست کرد توی جیب عقب شلوارش و از توی آن یک تکه کاغذ درآورد و از روش خواند: «آفریقا یک کتاب غم‌انگیز است / اين كتاب غم‌انگيز را قدرت‌هاي غربي نگاشته‌اند / ملت‌هاي آفريقايي زماني از زير سلطه قدرت‌هاي استكباري خارج مي‌شوند / كه نگارش كتاب سرنوشت خود را / خودشان در دست بگيرند.»
به همین مناسبت ما شعر رحیمی را ادامه دهیم. ایناهاش؛

ادامه‌ی شعر رحیمی



به دلیل برخی اشکالات فنی و [...] ادامه‌ی شعر رحیمی در چاپخانه دچار ریختگی شد در نتیجه...





طرح از: جمال رحمتی






منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، 10 خرداد 91 
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم)

سه‌شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۱

برائت بزمجه، خواهرزاده‌ی آفتاب‌پرست بزرگ، از دایی جانش

همزمان با مشخص شدن نتیجه‌ی رای‌گیری برای انتخاب رییس مجلس نهم در مجلس، یک روباه و یک بزمجه در تهران دستگیر شدند. کارشناسان احتمال هرگونه ارتباط بین بزمجه‌ها و روباه‌ها را با هر چیز دیگر رد کردند اما ابراز خوشحالی کردند این بزمجه و این روباه مسیر حرکت‌شان مشکوک بوده و ماموران این دو عنصر مرموز را پیش از نزدیک شدن به مجلس یا هیات دولت دستگیر کرده‌اند.
به همین مناسبت خبرنگار کاناپه، بشمار سه، در محل حاضر شده و آقای بزمجه و روباه مکار را روی کاناپه آورده است.

من بزمجه، خواهرزاده‌ی آفتاب‌پرست بزرگ هستم
: آقای بزمجه هدف شما در کل چی بود و چه حالی داری که دستگیرت کردند؟
- شما چرا من را دستگیر کردید؟ شما باید دایی من ، یعنی آفتاب‌پرست بزرگ، را دستگیر کنید. بنده یک بزمجه بیشتر نیستم و خیلی بدبختم. همان اول هم رفتم به آفتاب‌پرست بزرگ گفتم که دایی جان شما چقدر رنگ عوض می‌کنی. جریان چیست؟ دایی‌م به من لبخند زد و گفت به تو چه و من را کرد مدیرعامل یک شرکتی. خیلی کار خوبی بود. صبح تا شب مردم می‌آمدند پیش بنده و می‌گفتند چطوری بزمجه؟ بنده هم می‌گفتم درست است بنده بزمجه هستم، خواهرزاده‌ی آفتاب‌پرست بزرگ. درست، کاری که شینسه و داداش کایکو می‌کردند و می‌گفتند مامور مخصوص حاکم بزرگ هستند.
: آقای بزمجه، شما را وقتی گرفتند داشتی رنگ عوض می‌کردی. چرا؟
- گفتم که. من تلاش می‌کردم از دایی جان انتقاد کنم. هر کسی بهتر رنگ عوض می‌کرد بیشتر به آفتاب‌پرست بزرگ نزدیک می‌شد. من تمرین کرده بودم تا بتوانم به هر رنگی دربیایم. البته به دایی جان هم اعتراض کردم که خیلی رنگارنگ شده و آدم وقتی می‌خواهد بهش نزدیک شود هنگ می‌کند.
: آقای بزمجه چرا آفتاب‌پرست بزرگ تا به حال دستگیر نشده است؟
- چون دایی جان، استاد رنگ‌هاست. حتا بی‌رنگ. او بلد است نامریی و بی‌رنگ شود و دم به تله ندهد. کاش من هم مثل او بودم. دایی جان آیا به خواهرزاده‌ی بزمجه‌ات کمک نمی‌کنی؟ دایی من هم بزمجه، ببین توی زندان رنگ به روم نمانده... (متهم مثل بزمجه گریه می‌کند.)

روباه مکار: خجالت می‌کشم که آلت دست بودم
: آقای روباه مکار درباره‌ی دستگیری‌ات توضیح بده.
- بنده را دشمن لای گوسفندها و به صورت قاچاقی وارد کشور کرد. که البته لای گوسفندها خیلی به بنده خوش گذشت و دلی از عزا درآوردم. اما وقتی رسیدم تهران با دو ماموریت روبه‌رو بودم. اول این‌که وارد مجلس شوم که متاسفانه انتخابات تمام شده بود. و ماموریت دومم این بود که به دولت نزدیک شوم که متاسفانه دادگاه اختلاس 3000میلیاردی داشت برگزار می‌شد. پس من به دولت نزدیک نشدم و وارد مجلس هم نشدم و همین‌طور عاطل و باطل داشتم در خیابان راه می‌رفتم که برادرا بنده را به جرم این‌که فرم دمم خیلی تحریک‌کننده و جذاب است دستگیر کردند و سوار ون کردند. بنده اصلا جرمم سیاسی نیست. و الان هم زنگ زدم به مادرم اینا تا از خانه برایم لباس گشاد بیاورند که عقب و جلوی دم و بینی‌ام را بپوشاند.
: عجب. از گربه نره چه خبری داری آقای روباه مکار؟
- من وقتی فهمیدم آلت دست او بودم خیلی خجالت کشیدم و دیگر با او همکاری نکردم. الان گربه نره شرکت صادرات و واردات زده و دیگر من را هم تحویل نمی‌گیرد. 

منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، 9 خرداد 91 
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم)




دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۱

شرکت تبر و شرکا رسما اعلام کرد: تیشه به ریشه شما می‌زنیم

در ادامه‌ی قطع‌کاری‌های صورت‌گرفته، درخت 830 ساله‌ی امامزاده محمد روستای گرجی‌کلای ساری را – هم - قطع کردند. به همین مناسبت با یکی از زحمت‌کشان که ترتیب قطع درخت را داده بود، یک گفت‌وگو ترتیب داریم. ایناهاش؛

گفت‌وگو با قاطع
: چرا درخت 830 ساله را قطع کردید؟
- ما اصولا قطع می‌کنیم. یعنی ما اقدام قاطعانه را دوست داریم. وقتی درخت 830 ساله را قطع کنی حساب کار دست این نهال‌های زپرتی می‌آید.
: قطع کردن درخت 830 ساله چندساعت زمان برد؟
- پنج شش ساعت. که این چیزی نیست. ما معتقدیم باید با حوصله قطع کرد که دوباره جوانه نزند. پنج شش ساعت که چیزی نیست. شما بگو پنج شش سال ما حاضریم پاش بنشینیم تا خشک شود.
: به نکته‌ی نازی اشاره کردید. چرا ریشه‌ی درخت 830 را خشک نکردید؟
- تجربه ثابت کرده خشک کردن ریشه خیلی زمان و هزینه می‌برد و متاسفانه چیزی که ریشه درست و حسابی داشته باشد به این راحتی‌ها خشک نمی‌شود. برای همین به این نتیجه رسیدیم قطع کنیم. قطع کردن خیلی ساده‌تر است. زمان زیادی هم نمی‌برد. ولی همین که با تیشه بزنی به ریشه درخت 830 ساله نهال‌مهال‌ها و بوته‌موته‌ها ریشه‌شان را زرد می‌کنند و خودشان خود به خود خشک می‌شوند.
: آیا برای قطع کردن درخت 830 ساله دلیل خاصی داشتید؟
- بله. درخت 830 سالش بوده. پس از قرن ششم و هفتم هجری خاطره داشته و مشکوک به این بود که از سعدی شیرازی هم خاطره داشته باشد. می‌گویند سعدی در یکی از سفرهایش شب را زیر همین درخت خوابیده بوده. این درخت رازهایی از سعدی در سینه داشته که اگر زبان باز می‌کرد خیلی چیزها به هم می‌ریخت. پس وقتی کتاب شاهدبازی در ادبیات فارسی ممنوع اعلام می‌شود و از بازار جمع می‌شود طبیعی است که درخت 830 را هم قطع کنیم.
: دیده شده که در تلویزیون خیلی علاقه‌مند هستند بگویند بزرگترین ساندویچ و کیک و جوراب و زیرشلواری و چیزهای بزرگ دیگر برای اولین بار در ایران تولید شده. چرا این درخت بزرگ را قطع کردید؟
- ما دوست داریم چیزهای بزرگ قدیمی را کوچک کنیم. اما دوست داریم موضوعات کوچک خودمان را بزرگ کنیم. دراین‌باره می‌توانید به بزرگنمایی کارهای دولت در تیترهای روزنامه‌ی ایران توجه کنید.
: شما جز قطع چیزهای بزرگ قدیمی و تاریخی آیا احتمالا – فرض محال که محال نیست – به کاشتن هم فکر می‌کنید؟
- بله. باید بگویم به همت برادرا چهارتا نهال جای این درخت کاشته شده که طبق برنامه‌ریزی‌هایی که کردیم قرار است تا سال دیگر اعلام کنیم این نهال‌ها تبدیل به درخت هزار ساله شده‌اند.

آگهی تجاری شرکت تبر و شرکا
اگر ریشه دارید، اگر سایه‌گستر هستید، اگر عمر مفیدتان زیاد شده، نگران نباشید.
ما با اقدام قاطعانه تیشه به ریشه شما می‌زنیم و شما را قطع می‌کنیم. همین الان با ما تماس بگیرید.




منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، 8 خرداد 91 
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم)

یکشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۱

افکار طول راه اردشیر رستمی








چه هدیه‌ای بهتر از این‌که از طرف اردشیر رستمی باشد، آن هم هدیه‌ای که به من و بهرنگ کیائیان تقدیم شده؟




منتشرشده در روزنامه‌ی شرق (فایل پی‌دی‌اف)
+

طرفِ طرفداران و هواخواهِ هواداران

آقای احمدی‌نژاد این‌طوری است


1 آقای احمدی‌نژاد – بزنم به تخته - عیبی که ندارد، اما اگر هزار عیب و ایراد هم داشت – که بزنم به تخته، ندارد – یک حسن دارد که آن هزار عیب و ایراد را – که بزنم به تخته، ندارد – جبران می‌کند و آن حسن این است که آقای احمدی‌نژاد در کسی که در او فقط حسن می‌بیند هیچ عیبی نمی‌بیند. (این جمله به زبان ساده یعنی: آقای احمدی‌نژاد هوای هوادارانش را در هر شرایطی دارد و طرف طرفدارانش را تحت هر شرایطی می‌گیرد.)
  
به همین مناسبت «با دستور آقای احمدی‌نژاد کمیته‌ای متشکل از 5 مسوول دولتی با هدف به کارگیری نمایندگان بازمانده از مجلس نهم در دستگاههای اجرایی و استفاده از تجربه و تخصص آنان تشکیل شد.»
این یعنی چی؟ یعنی آن دسته از نمایندگان مجلس هشتم که برای شرکت در مجلس نهم رد صلاحیت شدند یا رای نیاوردند، اما در مجلس هشتم هوای دولت را داشتند دعوت به کار در دولت شده‌اند.

اصولا آقای احمدی‌نژاد این‌طوری است که اگر آن کاری که دوست دارد نشود یا آن کسی که دوست دارد نیاید خودش یک کاری درست می‌کند تا آن کسی که دوست دارد بیاید سرش.

مثلا نگذاشت ملک‌زاده یک لیوان آب خنک بخورد و حکم مشاورت داد بهش. یا لیوان آب خنک را از دست مرتضوی گرفت و دوبار رییسش کرد. یا آب خنکی را که دست مشایی بود خودش سر کشید و همین‌طوری برایش حکم کرد. بقایی که کلا چهار سال منفصل شد اما متصل ماند. رحیمی هم که اصولا گفتند [...] محصولی و کردان اینا هم که بماند.
خلاصه با این سابقه عجیب نیست که آقای احمدی‌نژاد از 196 نماینده بازمانده از مجلس نهم دعوت به کار – به ریاست رحیمی که [...]  - کند.

تخصص نمایندگان چیست؟
2 حالا که قرار است از تجربه و تخصص این 196 نماینده در دولت استفاده شود، ما به صورت خلاصه می‌گوییم با توجه به کارنامه مجلس هشتم این تجربه و تخصص چیست:
الف- تجربه در دو دو کردن. متاسفانه هنوز نمایندگان به صورت تخصصی نمی‌توانند یک‌صدا دو دو کنند و وقتی دو دو می‌کنند خیلی شلوغ می‌شود.
ب- تجربه در چهار چهار کردن. الان نمایندگان به صورت خیلی زیبایی به صورت هماهنگ و ناز چهار چهار می‌گویند.
پ- تجربه در ایجاد فضای شاد و مفرح برای شادسازی آقای احمدی‌نژاد و هیات همراه.
ت- تجربه در بررسی ازدواج مجدد، ازدواج موقت و انواع ازدواج‌های دیگر.
ج- تجربه در فشار دادن شاسی. (با رمز: هر چهار سال شاسی یک مدرک.)
چ- تجربه در پرتاب جاچسبی به سمت همدیگر و تجربه در گفتن کلمات بوق‌دار در صحن علنی.
ح- تجربه در صرفه‌جویی فشار دادن دکمه. (با محوریت حداد عادل که در چهار سال سه بار از میکروفونش استفاده کرده.)
خ- تجربه در بیرون کردن خبرنگاران از رستوران مجلس و باقی جاهاش.
د- تجربه در شمردن 3000 میلیارد تومان (که خیلی کار سختی است.). 


منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، 7 خرداد 91 
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم)

شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۱

وزیر کار چینی‌ها یا وزیر بیکاری ما؟

وزیر کار آقای احمدی‌نژاد روی کاناپه دراز شد و مجوز واردات کارگر چینی را صادر کرد.
ما گفتیم: «ببخشید شما وزیر کار چین هستید یا وزیر بیکاری ما؟»
وزیر کار آقای احمدی‌نژاد همان‌طور که روی کاناپه دراز بود گفت: «برای اشتغال کارگران چینی، من با استفاده از اختیاراتم دستور سریع رفع مشکلات حضور نیروی انسانی چینی در پروژه آزاد راه تهران – شمال را صادر کردم.»
ما گفتیم: «باز جای خوشحالی است که وزیر کار برخلاف وزیرهای دیگر اختیارش دست خودش است. دیده شده که وزیرهای دیگر در موضوعات اقتصادی و غیره دچار بی‌اختیاری هستند و هی کار دست مردم می‌دهند.»

به همین مناسبت ما چند سوال طرح می‌کنیم:

1- عبدالرضا شیخ‌الاسلامی، متولد 1346 در چالوس، شغلش چیست؟
الف- وزیر کار چین.
ب- وزیر بیکاری ما.
پ- وزیر کار آقای احمدی‌نژاد و توابع.

2- چرا وزیر کار ایران برای بیکاران چینی در ایران کار درست کرد؟
الف- چون از قدیم گفتند آدم باید خودش نان و آب بخورد اما جلوی مهمان نان و  روغن بگذارد. پس این‌طوری ما پلیتیک زدیم و همه فکر می‌کنند بیکاری در ایران ریشه‌کن شده پس مجبور به واردات کارگر از چین شدیم.
ب- چون اختیارش دست خودش است.
پ- چون کاری به این کارها و بیکاری ما ندارد و کار خودش را می‌کند.

3- حالا که وزیر کار ایران مشکل کار چینی‌ها را حل کرده و گفته از چین کارگر وارد کنیم، دیگر از چین چه چیزهایی وارد کنیم که مشکلات حل شود؟
الف- با توجه به هزینه‌ی بالای مراسم نامزدی و نامزدبازی، از چین نامزد وارد کنیم که نامزدبازی ارزان بیفتد.
ب- با توجه به هزینه‌ی بالای ازدواج و مهریه و غیره، از چین عروس وارد کنیم که عروسی ارزان بیفتد.
پ- با توجه به وضعیت مادرزن و خواهرشوهر در مملکت که در زندگی آدم دخالت می‌کنند، از چین تعدادی مادرزن و خواهرشوهر وارد کنیم.

4- با توجه به این‌که قرار است هیات اقتصادی همراه آقای احمدی‌نژاد در ماه ژوئن برای شرکت در نشست شانگهای به چین سفر کند کدام احتمال زیر بیشتر حال می‌دهد؟
الف- هیات همراه و غیره را به عنوان صادرات غیرنفتی بفرستیم چین. تا از روی آن قالب‌گیری کنند سپس چین آقای احمدی‌نژاد را در تیراژ انبوه و با قیمت ارزان تولید کند. بعد آقای احمدی‌نژاد چینی را به سراسر کشورهای دنیا و کرات دیگر صادر کنیم که جهان از موهبت هیات برخوردار شود و همه شاد شوند.
ب- با توجه به این‌که چین بازار دنیا را قبضه کرده، هیات همراه و غیره را بفرستیم چین تا به اقتصاد آن‌ها نفوذ کند تا به سر سال نکشیده چین از بزرگتترین صادرکننده جهان تبدیل به بزرگترین واردکننده جهان شود. این‌طوری همه کشورها با ما دوست می‌شوند.
پ- ما دل‌مان شور می‌زند. چون این چینی‌ها فرش کاشان را با آن همه ظرافت عین خودش تولید می‌کنند و می‌فروشند. از کجا معلوم از روی هیات همراه و غیره هم نزنند و تقلبی‌اش را به کشور پس نفرستند؟ آیا ما باید باز هم شاهد فرار مغزها باشیم؟

پیش‌بینی
با این سرعتی که ما داریم پیش می‌رویم، تا چندوقت دیگر گوشه‌ی ایران را بزنی بالا می‌بینی زیرش نوشته شده: Made in China



منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد، 6 خرداد 91 
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم)