اعترافات مو به موی تار مو (ملقب به زلف) (قسمت دوم)
در ستون کاناپهی دیروز بخش اول اعترافات زلف،
سرحلقهی جریان انحرافی گیسوپریشان را خواندیم. اینک ادامهی اعترافات و آخر و
عاقبت «زلف» ر بخوانیم باشد که آینهی عبرت باشد.
[...] را به عهده میگیرم
(چراغها خاموش بوده. حالا روشن شده.) سین: [...].
زلف: [...] در
ضمن شما در اینباره سندی ندارید.
سین: نه بابا. بفرما این هم سند: «دلم ز
حلقه زلفش به جان خرید آشوب / چه سود دید ندانم که این تجارت کرد / اگر امام جماعت
طلب کند امروز / خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد.» دیدی؟ 1- در این سند و به
اصطلاح شعر رسما اشاره شده که تو حلقههای زلفت را جای السی باز میکردی و در
اختیار خاوری قرار میدادی تا برود بغل سلین دیون، خانه بگیرد. 2- در بیت دوم رسما
تبلیغ و دعوت به نافرمانی مدنی میکنی... دیگه دستت رو شده زلف وابسته. اقرار کن.
آرایشگاه؛ عاقبت زلف انحرافی
زلف: باشه. من به همه چیز اقرار میکنم.
من موجبات بر هم زدن نظم عمومی، تشویش مو، نشر گیسو در جامعه، تبیین رنگ مو، اقدام
به تبانی با کلیپس و گل سر اقرار میکنم. همچنین بنده دست خودم نیست، وقتی در معرض
باد قرار میگیرم دچار جریان انحرافی میشوم و به سر و روی دیگران میپیچم. حالا
چی کار کنم؟
سین: باید بفرستیمت آرایشگاه، که هم دمت
را، هم زبانت را در مطبوعات، هم دستت را در اقتصاد و هم خودت را کوتاه کنند. حالا اسم
و فامیلت را اینجا بنویس و امضا کن و انگشت هم بزن.
زلف: چشم. بنده تار مو زلفکمندیان (ملقب به زلف) موارد بالا را مو
به مو قبول دارم. این هم انگشت. در پایان برای اینکه حسن نیتم را نیز نشان دهم
اعتراف میکنم که سرحلقهی جریان سلسلهی موی دوست هستم
که در کارهای تشکیلاتی و سازمانی که ما تعریف کردیم سلسلهی موی دوست حلقه دام
بلاست. بنده متاسفم که چنان خود را غرق تبلیغات کلاهگیسهای فرنگی کردم که حتا
زبانم هم مو درآورد. من متاسفم. حالا لطفا من را بفرستید آرایشگاه تا دم و زبان و
دست و خودم و باقی جاهام را کوتاهم کنند. ممنون از لطف شما.
قسمتی از برنامه بیست و نیم
موها، زلفها و گیسوهای پریشان... آنان حلقهی دام بلا هستند که توسط
ایادی گیسبریدهی فرنگی در سرزمین موستیز ما زیر پای جوانان خام و از همه جا بیخبر
به عنوان تله و دام پهن شدهاند. دربارهی ریشهی موستیزی ما ایرانیها همین بس که
شعر معروف «من کچلم تو مودار / مرگ بر سشوار» بر جان ما خانه کرده. پس ای جوان
ایرانی زلف در دست باد مده تا ندهی بر بادم. (کامروا نهزاده – واحد تقلبی خبر)
در ادامه به تصاویری از آرایشگاه زلف و گیسو و موهای پریشان توجه
کنید.
زلف (در آرایشگاه خطاب به قیچی): بنده را از ته بزن. بگذار کچل شوم. موی
من را چنان بزن که از مو زده شوم... ای قیچی... ای آرایشگر... ای استاد سلمانی...
به گیسوی پریشون رسیدی خودت رو نگه دار...
(احتمالا پایان اعترافات. مگر اینکه دوباره موی این عناصر وابسته رشد
کند و مجبور به اصلاح شود.)
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر میکنم)