(برای اولین در کاناپه منتشر میشود)
س: بشین روی کاناپه 21.
ج: چشمهام بسته است. کجا بنشینم؟
س: من سوال میکنم. اون کسی که سوال میکند من هستم.
خب؟ خودت را معرفی کن.
ج: توی کوچه و خیابون و بازار، من را 50 صدا میزنند.
اما توی شناسنامهی رسمی، اسمم را بانک مرکزی گذاشته 21 تا 25. یعنی اگر توی
تلویزیون بخواهند صدام کنند میگویند 21 اما توی مجلس و جاهای دیگر میگویند 25.
س: گفتی توی کوچه و خیابان تو را 50 صدا میزنند.
چه کسانی و چرا؟
ج: بله. من هر وقت سوار تاکسی میشوم یا میروم
مهمانی یا میروم قهوهخانه و شهربازی، مردم من را سریع میشناسند و میگویند چه
بزرگ شدی. همه میگویند بزرگ شدم.
س: توضیح بده چرا طوری رفتار میکنی که مردم فکر
کنند بزرگ شدی؟ هان؟
ج: نمیدانم.
من کاری نمیکنم. منتها هر کسی من را میبیند میگوید تا همین چند وقت پیش کوچولو
موچولو بودی و 10- 12 تا بیشتر نبودی، الان یهو شدی + 50. همچین میگویند مثبت
پنجاه که من خجالت میکشم. برای همین خیلی وقت است جایی نمیروم.
س: گفتی توی تلویزیون و مجلس هم اسمت میآید.
توضیح بده.
ج: بله خب. مثلا توی تلویزیون میگویند 25 یکهو
کشید پایین و 21 شد پس مردم خوشحال باشند. از آن طرف توی مجلس میگویند 21 دوباره
کشیده بالا و 25 دارد به مردم فشار میآورد، مسوولان از خواب پا شوند.
س: بالا کشیدن شما چه ربطی به پا شدن و بیدار
شدن مسوولان دارد؟
ج: آن طور که منتقدهای اقتصادی دولت میگویند هر
وقت مسوولان خوابشان میبرد من میکشم بالا و صعودی میشوم.
س: دربارهی رابطهات با خارج حرف بزن. جاسوس
بدبخت.
ج: من رابطهای ندارم.
(چراغ خاموش میشود. صدای شکستن قولنج دست میآید.
چراغ روشن میشود.)
ج: من رابطه دارم. با خارج. همانطور که شما
گفتید من با خارج رابطه دارم. من جاسوسم. اما نمیدانم چطور. بیزحمت خودتان توضیح
بدهید تا من یادداشت کنم.
س: آقای احمدینژاد در صدمین سفر استانی گفته تو
با خارج رابطه داری. آن هم رابطهی دو درصدی. دو درصد؟ با خارج؟ وطنفروش بیغیرت.
(چراغ خاموش میشود. صدای شکستن قولنج کمر میآید.
چراغ روشن میشود.)
ج: بله. بله. همانطور که گفتید من عامل بیگانه
هستم و دو درصدم مربوط به خارج است. یعنی کلا خارج 2 درصد در من نقش دارد و این 2
درصد را از من نمیکشد بیرون تا من خالص وطنی شوم.
س: خب. اسم واقعیات چیست؟
ج: من نمیدانم. 21 یا 25 یا 50. هرچه هستم
منهای 2 درصد خارجی حساب کنید.
س: دروغگو. دستت رو شده. اینها که میگویی اسمهای
سازمانیات است. بدبخت فلکزدهی آفتابه. تو با اسمهای سازمانی 21 و 25 و گاهی
مثبت 50 اقدام به تشویش اذهان عمومی کردی. خودت اسم واقعیات را بگو. نمیگویی؟
نمیگویی؟ چی؟ نمیگویی؟
(چراغ خاموش میشود. صدایی نمیآید. چراغ روشن
میشود.)
ج: بله. بله. من اعتراف میکنم. اسم من تورم
است. نام فامیلیام گرانی است. پدرم بیکاری است. البته همین بیکاری پدرم را هم
درآورده. من با اسمهای سازمانی 21 درصد و 25 درصد به صورت رسمی فعالیت میکردم.
البته ماهوارهها به مردم کوچه و بازار القا کردند اسم و فامیل من تورم 50 درصدی
است که من تکذیب میکنم. و البته آنطور که بر من روشن شد 2 درصد من مربوط به
اقتصاد خارجی است و الکی است.
س: هه هه. دستت رو شده طفلک. بفرما این هم بریده
روزنامه. نگاه کنس: آقای احمدینژاد در سفرهای استانی گفته تو تورم 6 درصدی هستی.
و 2 درصد تو هم به خاطر تورم جهانی است. دراینباره چه میگویی 6 منهای 2. تا کی
میخواهی حقیقت را نگویی؟ آیا لازم است چراغها را خاموش کنم؟
ج: نهخیر. من تورم 6 درصدی هستم. 2 درصدم هم
خالیبندی است و به خاطر تورم جهانی است.
متهم به نام واقعی 6 منهای 2 معروف به تورم در
این لحظه از هوش رفت و خوابید. ادامهی اعترافات وی به زودی منتشر خواهد شد.
منتشرشده در روزنامهی اعتماد، 27 اردیبهشت 91
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر میکنم)
(طنزها را همانطور که در مطبوعات منتشر میشود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر میکنم)