كلمات ژنهاي منند
از آنها زاده شدم
...
كلمات كودكان منند؛
چون مادري فقير
در فلاكتي منحوس و مقدس، آنها را به دنيا ميآورم
ميگذارم تا شيرهي جانم را بمكند
و بزرگ شوند
...
وقتي بيمار ميشوند
بر بستر شعرم ميخوابانمشان
وقتي به بلوغ ميرسند
در كوچههاي داستانهايم رهايشان ميكنم
آنگاه كه به سفر ميروند
كتابي در اختيارشان قرار ميدهم
كه ارابهشان شود
و آنگاه كه جان ميسپارند
تابوتشان
...
كلمات ژنهاي منند
از آنها به دنيا آمدم
از آنها ميميرم