سفرنامهی سیدمحمد خاتمی، رییس جمهور سابق بر این ایران را که در ترانهی زیر مسطور است، کشف رمز کردیم؛
تو یه تاک قد کشیده پا گرفتی روی سینم
واسه پا گرفتن تو عمریه که من زمینم
بنده هر چند تخم اصلاحات را کاشتم اما خاصیت زمین ایجاب میکرد که میوهی «گفت و گوی تمدنها» برداشت کنم. که کردم. حالا آن میوه، مثل خاویار، چون مصرف داخلی ندارد و به مذاق خیلیها خوش نمیآید و هزینهبر است و برای بعضیها گران تمام میشود، تمام و کمال صادرمیشود. اما بعید نیست به عنوان یک خبر خوش، پسفردا اعلام شود که در زمینهی صادرات غیرنفتی، عدل در همین یکسالهی میمون، پیشرفت کردهایم و دانشمند جوان، یعنی بنده، کاشف ایدهی گفت و گوی تمدنها هستم.
میزنم چوب زیر ساقت واسه لحظههای رستن
ریختن آب، روی پاهات هی منو شستن و شستن
بنده میروم چهار ساعت سخنرانیام را تنظیم میکنم و از ایران دفاع میکنم. بعد سه سوت در یک یادداشت و در طول سه خط، آب پاکی را میریزند روی دستم که آب به آسیاب دشمن ریختهام. بنده شک برم داشت که اگر در این هشت سال حامی اسراییل و آمریکا بودهام، چرا آنها اعلام حمایت از بنده نکرده و نمیکنند؟ و اگر این سفر مزد خدمت بنده به اجنبیست که ضرر کردهام! هشت سال کار را با قانون جدید کار دولت جدید هم حساب کنیم مزدش بیشتر از یک سفر دو هفتهای میشود.
توی سرما و تو گرما واسه تو نجاتم عمری
تو هجوم باد وحشی سپر بلاتم عمری
بنده هر چند در سرمقالهها، نامهها و کتابهایی مورد هجوم قرار گرفتهام اما ایستادهام چو شمع مترسان ز آتشم.
آدما هجوم آوردن برگای سبزتو بردن
توی پاییز و زمستون ساقتو به من سپردن
در این بیت شاعر اشارهای لطیف و رندانه به خودکفایی گندم میکند؛ که هر چه ریسیدیم پنبه شد.
سنگینیت رو سینهی من سایتم نصیب مردم
میوههاتم آخر سر که میشن قسمت هر خُم
شاعر در این بیت حرفهای سنگینی زده است.
نه دیگه پا میشم این بار خالی از هر شک و تردید
میرم اون بالاها مغرور تا بشینم جای خورشید
این بار که از زمین بلند شدم و رفتم در غرب دور یک لب تاپ میبرم تا بتوانم به کمک آقای ابطحی که به اینترنت و این چیزها واردند، از ایران هدایت شوم و متن سخنرانیام را عینا از سرمقالهی کیهان یا بنا به سلیقه و شعور مدعوین مراسم، از نامههای حکیمانه و محبتآمیز قرائت کنم تا خدایی ناکرده آبی از ما به آسیاب دشمن نریزد تا چرخهای استکباری با انرژی هستهای، که حق مسلم ماست، بچرخد.
بذار آدما بدونن میشه بیهوده نپوسید
میشه خورشید شد و تابید میشه آسمونو بوسید
بگذار آدمها بدانند میشود بیهوده نپوسید. میشود خورشید شد و نورانی شد و تابید. آن هم طوری که از آدم نور ساطع شود. میشود آسمان را هم به شرطی که در ملاء عام نباشد بوسید.
خلاصهی شعر:
این چه نوع مخالفت با سیاستهای نظام جمهوری اسلامی ایران است که در طول هشت سال ریاستجمهوری، خیال تمام مخالفان خاتمی راحت بود که «مخالفتی نیست.» و اعصاب موافقان خاتمی ناراحت بود که «مخالفتی نیست.»