چرا ترسیدید؟ چرا فضای جامعه اینقدر ملتهب شده است؟ چه اتفاق عجیبی افتاده؟ دقت کنید "چه اتفاق عجیبی افتاده است"؟
در ایران چه خبر است؟ در ایران خبری نیست. یعنی خبر جدیدی نیست. خبری نیست که با شنیدنش تعجب کنید.
واقعا شما از وضعیت جدید اقتصادی ایران متعجب هستید؟ یعنی تورم شما را غافلگیر کرده؟ یعنی تحریمشدن ایران برای شما، غیرمنتظره بوده؟ یعنی نان سنگک 1500 تومانی در شهرک غرب، شما را به حیرت واداشته؟ یعنی دوبرابر شدن اجارهی خانه و قیمت ملک، آنقدر برای شما یکباره و یکمرتبه اتفاق افتاده، که از تعجب دهانتان باز مانده؟ یعنی هر روز، وقتی از کرج تا تهران، 1300 تومان پول تاکسی میدهید، یا داخل شهر، روزانه 2-3هزار تومان کرایهی تاکسی مپرداخت میکنید، مبهوت میشوید؟ یعنی شما آن کسی نیستید که در تاکسی میگوید که در روزنامه خوانده که " مخابرات ایران برای خدمات موبایل که در کشورهای دیگر رایگان است، از ملت پول میگیرد"؟ یعنی شما تا به حال جایی نگفتهاید که "کشورهای دیگر مستمری ماهانه به شهروندان و بیکاران و کوفت و زهر مار و سگ و گربهشان پرداخت میکنند"، شما نگفتهاید؟ یعنی شما تا به حال ناله نکردهاید که "هنوز در شعارهای انتخاباتی میشنوید و هر دفعه و هنوز هم گول میخورید که پول نفت را به در خانهتان میآورند"؟ یعنی هنوز در تاکسی نمیگویید که قرار بوده آب و برق مجانی باشد؟ یعنی وقتی دولتمردان آرزوی محو یک کشور جنگطلب را میکنند و روزی دهبار برای ابرقدرت تسلیحاتی جهان که دور ایران خیمه زده است، خط و نشان میکشند، شما تعجب میکنید، آن موقعی که هر از چندگاهی میشنوید که قرار است به این سرزمین بزرگ، حملهی نظامی شود؟
واقعا تعجب میکنید؟ از تعجب دهانتان باز میماند؟ شاخ در میآورید؟
نه!
بیایید روراست باشیم. ما وقتی به سیدمحمد خاتمی رای دادیم، در فکر یک مدینهی فاضله نبودیم. دغدغهی ما، پوشیدن شلوار لی و بستن موهایمان بود. دلمان میخواست نماهای بستهی صورت بازیگران را در پردههای بزرگ سینما ببینیم. دلمان میخواست بتوانیم داد بزنیم، بیاییم جلوی دانشگاه و شعار بدهیم. برای تنوع هم بد نبود. بد بود؟ چه اکشنی بود آن روزها! آن گاردها که شایع شده بود لبنانی هستند با آن هیکلهای گندهشان... دلتان یاد آن بگیر و ببند را کرد؟! دلتان هنوز حادثه میخواهد؟! دلمان میخواست محمدرضا گلزار کنسرت بگذارد. دلمان میخواست پوستر مهناز افشار بزرگ و رنگی چاپ شود. دلمان میخواست .... دلمان میخواست... نه! باور کنید در فکر یک مدینهی فاضله نبودیم. بودیم؟ آمار چاپ کتاب در آن هشت سال فرقی کرد؟ آمار فروش تئاتر دگرگون شد؟ مجلات ادبی رستاخیز کردند؟ برای خرید مجلهی کارنامه جلوی کیوسک مطبوعات صف کشیدیم؟ وقتی که با صدها روزنامه و مجلهی دیگر بسته شد، در حافظهمان، در تقویمهایمان نوشتیم؟ درصد بیسوادی کم شد؟ منظورم آمار بیسوادی نهضت نیست، که همین که طرف بتواند اسمش را بنویسد، میگویند بسمالله! یک بیسواد کم شد. آمار قتل و جنایت و دزدی و ... پایین آمد؟
هیچ اتفاقی نیفتاد. ما همان مردمی که بودیم، بودیم. فقط دولت خاتمی که قول جامعهی مدنی داده بود، علاوه بر آزادیهایی که به جامعه داد، خودکفایی گندم را به انجام رسانید. جشنی که هرگز پاس داشته نشد. سدها و نیروگاههایی را به انجام رسانید. که هرگز گفته نشد. رقم قابل توجه گردش سرمایه را داشت، که هرگز حتا با دوران سازندگی، مقایسه نشد. جذب قابل توجه سرمایهی خارجی و صادرات را داشت، که بازگو نشد. اسم ایران را در جهان، از اسم اعراب جدا کرد. ایران را کشور فرهنگی و همنوعدوست و اهل ادب معرفی کرد. به خاطر همین سیاستش، کشورهای دیگر تسهیلاتی را برای ایرانیها در نظر نگرفتند؟ جایزهی صلح نوبل را در چه دورانی گرفتیم؟
ما فقط پشت کردیم. به خاتمی پشت کردیم، چون دلمان میخواست کودتا کند و نکرد! ما عشق فردینایم. عاشق سینمای بزن بزن هستیم. عاشق تارزان و جیمزباند و راکی هستیم. دلمان قهرمان میخواهد. دلمان پهلوانپنبه میخواهد. دلمان میخواهد به تماشای یک فیلم بنشینیم، دوست نداریم در فیلمها بازی کنیم. دوست داریم همیشه یک قهرمان باشد که برایش هورا بکشیم. شیشه بشکنیم. شعار بدهیم. هیچوقت برای اندیشهمان مبارزه نکردیم. همیشه به عشق کسی فریاد زدهایم. حق هم داریم! ما مردم اندیشهورزی نیستیم. این یک حقیقت است. ما را جو میگیرد. جو میگیرد تظاهرات میکنیم. جو میگیرد حکومت برمیاندازیم. جو میگیرد به خاتمی رای میدهیم. جو میگیرد خاتمی را قهرمان میکنیم. جو میگیرد بت خاتمی را میشکنیم. جو میگیرد به احمدینژاد رای میدهیم. جو میگیرد از احمدینژاد، قهرمان ِ رفسنجانیخرابکن میسازیم. جو میگیرد مجسمهی هر دو را میشکنیم. جو میگیرد پمپبنزین آتش میزنیم. جو میگیرد "خاطرهی دلبرکان غمگین من" میخریم! حالا شما بگویید، ما مردم اندیشهورزی هستیم؟!
باور کنید حتا اگر خاتمی به تمام شعارهای جامعهی مدنیاش عمل کرده بود، من و شما، نه کتابخوان شدهبودیم، نه لحن حرفزدنمان عوض شده بود، نه شکل فکر کردنمان. ما همین بودیم که بودیم.
حالا شما بگویید، تعجب میکنید که نان گران شده، تورم رشد کرده، کتابها مجوز چاپ نمیگیرد، آنها که مجوز داشته، جمع میشود، آنها که جمع شده، خمیر میشود؟ شما تعجب میکنید که تئاترها و نمایشها اجازهی اجرا نمیگیرد؟ که تحریم میشویم؟ که سهممان از دریای خزر پوچ میشود. که روی لیوان حجاج ایرانی، خلیج فارس، خلیج عرب نوشته میشود؟ شما تعجب میکنید؟ مگر چه اتفاق عجیبی در کشور افتاده است؟ شما اگر تعجب میکنید، اگر میگویید "فکرش را هم نمیکردیم که اینطور شود"، اگر به احمدینژاد رای دادهاید تا حال هاشمی رفسنجانی را بگیرید، اگر میگویید "در انتخابات مجلس شرکت نکردهاید چون چیزی عوض نمیشود" و حالا میگویید همه چیز "گران" شده است، اگر ... اگر میگویید تعجب کردهاید، دروغ میگویید.لطفا هر کاری میکنید بکنید، فقط نگویید که فکرش را نمیکردیم، فقط نگویید از تعجب دهانتان باز مانده، به یک دلیل ساده، به یک دلیل ایرانی، به یک دلیل روشن؛ ما دروغ میگوییم. ما برای رسیدن به مدینهی فاضله نمیجنگیم، ما میجنگیم تا برای قهرمانمان هورا بکشیم. او که بمیرد یا بکشیمش، به خانههایمان برمیگردیم و تلویزیون را روشن میکنیم تا سریالهای نود شبی را از دست ندهیم. دروغ میگویم که دروغ میگوییم؟
در ایران چه خبر است؟ در ایران خبری نیست. یعنی خبر جدیدی نیست. خبری نیست که با شنیدنش تعجب کنید.
واقعا شما از وضعیت جدید اقتصادی ایران متعجب هستید؟ یعنی تورم شما را غافلگیر کرده؟ یعنی تحریمشدن ایران برای شما، غیرمنتظره بوده؟ یعنی نان سنگک 1500 تومانی در شهرک غرب، شما را به حیرت واداشته؟ یعنی دوبرابر شدن اجارهی خانه و قیمت ملک، آنقدر برای شما یکباره و یکمرتبه اتفاق افتاده، که از تعجب دهانتان باز مانده؟ یعنی هر روز، وقتی از کرج تا تهران، 1300 تومان پول تاکسی میدهید، یا داخل شهر، روزانه 2-3هزار تومان کرایهی تاکسی مپرداخت میکنید، مبهوت میشوید؟ یعنی شما آن کسی نیستید که در تاکسی میگوید که در روزنامه خوانده که " مخابرات ایران برای خدمات موبایل که در کشورهای دیگر رایگان است، از ملت پول میگیرد"؟ یعنی شما تا به حال جایی نگفتهاید که "کشورهای دیگر مستمری ماهانه به شهروندان و بیکاران و کوفت و زهر مار و سگ و گربهشان پرداخت میکنند"، شما نگفتهاید؟ یعنی شما تا به حال ناله نکردهاید که "هنوز در شعارهای انتخاباتی میشنوید و هر دفعه و هنوز هم گول میخورید که پول نفت را به در خانهتان میآورند"؟ یعنی هنوز در تاکسی نمیگویید که قرار بوده آب و برق مجانی باشد؟ یعنی وقتی دولتمردان آرزوی محو یک کشور جنگطلب را میکنند و روزی دهبار برای ابرقدرت تسلیحاتی جهان که دور ایران خیمه زده است، خط و نشان میکشند، شما تعجب میکنید، آن موقعی که هر از چندگاهی میشنوید که قرار است به این سرزمین بزرگ، حملهی نظامی شود؟
واقعا تعجب میکنید؟ از تعجب دهانتان باز میماند؟ شاخ در میآورید؟
نه!
بیایید روراست باشیم. ما وقتی به سیدمحمد خاتمی رای دادیم، در فکر یک مدینهی فاضله نبودیم. دغدغهی ما، پوشیدن شلوار لی و بستن موهایمان بود. دلمان میخواست نماهای بستهی صورت بازیگران را در پردههای بزرگ سینما ببینیم. دلمان میخواست بتوانیم داد بزنیم، بیاییم جلوی دانشگاه و شعار بدهیم. برای تنوع هم بد نبود. بد بود؟ چه اکشنی بود آن روزها! آن گاردها که شایع شده بود لبنانی هستند با آن هیکلهای گندهشان... دلتان یاد آن بگیر و ببند را کرد؟! دلتان هنوز حادثه میخواهد؟! دلمان میخواست محمدرضا گلزار کنسرت بگذارد. دلمان میخواست پوستر مهناز افشار بزرگ و رنگی چاپ شود. دلمان میخواست .... دلمان میخواست... نه! باور کنید در فکر یک مدینهی فاضله نبودیم. بودیم؟ آمار چاپ کتاب در آن هشت سال فرقی کرد؟ آمار فروش تئاتر دگرگون شد؟ مجلات ادبی رستاخیز کردند؟ برای خرید مجلهی کارنامه جلوی کیوسک مطبوعات صف کشیدیم؟ وقتی که با صدها روزنامه و مجلهی دیگر بسته شد، در حافظهمان، در تقویمهایمان نوشتیم؟ درصد بیسوادی کم شد؟ منظورم آمار بیسوادی نهضت نیست، که همین که طرف بتواند اسمش را بنویسد، میگویند بسمالله! یک بیسواد کم شد. آمار قتل و جنایت و دزدی و ... پایین آمد؟
هیچ اتفاقی نیفتاد. ما همان مردمی که بودیم، بودیم. فقط دولت خاتمی که قول جامعهی مدنی داده بود، علاوه بر آزادیهایی که به جامعه داد، خودکفایی گندم را به انجام رسانید. جشنی که هرگز پاس داشته نشد. سدها و نیروگاههایی را به انجام رسانید. که هرگز گفته نشد. رقم قابل توجه گردش سرمایه را داشت، که هرگز حتا با دوران سازندگی، مقایسه نشد. جذب قابل توجه سرمایهی خارجی و صادرات را داشت، که بازگو نشد. اسم ایران را در جهان، از اسم اعراب جدا کرد. ایران را کشور فرهنگی و همنوعدوست و اهل ادب معرفی کرد. به خاطر همین سیاستش، کشورهای دیگر تسهیلاتی را برای ایرانیها در نظر نگرفتند؟ جایزهی صلح نوبل را در چه دورانی گرفتیم؟
ما فقط پشت کردیم. به خاتمی پشت کردیم، چون دلمان میخواست کودتا کند و نکرد! ما عشق فردینایم. عاشق سینمای بزن بزن هستیم. عاشق تارزان و جیمزباند و راکی هستیم. دلمان قهرمان میخواهد. دلمان پهلوانپنبه میخواهد. دلمان میخواهد به تماشای یک فیلم بنشینیم، دوست نداریم در فیلمها بازی کنیم. دوست داریم همیشه یک قهرمان باشد که برایش هورا بکشیم. شیشه بشکنیم. شعار بدهیم. هیچوقت برای اندیشهمان مبارزه نکردیم. همیشه به عشق کسی فریاد زدهایم. حق هم داریم! ما مردم اندیشهورزی نیستیم. این یک حقیقت است. ما را جو میگیرد. جو میگیرد تظاهرات میکنیم. جو میگیرد حکومت برمیاندازیم. جو میگیرد به خاتمی رای میدهیم. جو میگیرد خاتمی را قهرمان میکنیم. جو میگیرد بت خاتمی را میشکنیم. جو میگیرد به احمدینژاد رای میدهیم. جو میگیرد از احمدینژاد، قهرمان ِ رفسنجانیخرابکن میسازیم. جو میگیرد مجسمهی هر دو را میشکنیم. جو میگیرد پمپبنزین آتش میزنیم. جو میگیرد "خاطرهی دلبرکان غمگین من" میخریم! حالا شما بگویید، ما مردم اندیشهورزی هستیم؟!
باور کنید حتا اگر خاتمی به تمام شعارهای جامعهی مدنیاش عمل کرده بود، من و شما، نه کتابخوان شدهبودیم، نه لحن حرفزدنمان عوض شده بود، نه شکل فکر کردنمان. ما همین بودیم که بودیم.
حالا شما بگویید، تعجب میکنید که نان گران شده، تورم رشد کرده، کتابها مجوز چاپ نمیگیرد، آنها که مجوز داشته، جمع میشود، آنها که جمع شده، خمیر میشود؟ شما تعجب میکنید که تئاترها و نمایشها اجازهی اجرا نمیگیرد؟ که تحریم میشویم؟ که سهممان از دریای خزر پوچ میشود. که روی لیوان حجاج ایرانی، خلیج فارس، خلیج عرب نوشته میشود؟ شما تعجب میکنید؟ مگر چه اتفاق عجیبی در کشور افتاده است؟ شما اگر تعجب میکنید، اگر میگویید "فکرش را هم نمیکردیم که اینطور شود"، اگر به احمدینژاد رای دادهاید تا حال هاشمی رفسنجانی را بگیرید، اگر میگویید "در انتخابات مجلس شرکت نکردهاید چون چیزی عوض نمیشود" و حالا میگویید همه چیز "گران" شده است، اگر ... اگر میگویید تعجب کردهاید، دروغ میگویید.لطفا هر کاری میکنید بکنید، فقط نگویید که فکرش را نمیکردیم، فقط نگویید از تعجب دهانتان باز مانده، به یک دلیل ساده، به یک دلیل ایرانی، به یک دلیل روشن؛ ما دروغ میگوییم. ما برای رسیدن به مدینهی فاضله نمیجنگیم، ما میجنگیم تا برای قهرمانمان هورا بکشیم. او که بمیرد یا بکشیمش، به خانههایمان برمیگردیم و تلویزیون را روشن میکنیم تا سریالهای نود شبی را از دست ندهیم. دروغ میگویم که دروغ میگوییم؟