جمعه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۶

اين چطور نبايد نوشت

يك موضوع جالب برايم اين است كه در ايران خيلي‌ها فكر مي‌كنند، منتقدان بي‌عيب و كاست ادبي هستند براي همين هر نقدي كه مي‌خوانم و هر گفت‌وگويي كه مي‌بينم، به حتم در آن، چه طرف منتقد ادبي بوده باشد چه نويسنده، اين مفهوم را مي‌بينم كه چطور نبايد نوشت
اين چطور نبايد نوشت را همه مي‌گويند. براي همين هر كس هر طور بنويسد يك نفر ديگر پيدا مي‌شود و مي‌گويد آن طور هم نبايد نوشت. در اين آشفته‌بازار دلم به حال مخاطب بي‌خبر از همه‌جا مي‌سوزد كه نمي‌داند چه كند. كه كدام كتاب را دست بگيرد يا زمين بگذارد. به كدام جايزه‌ي ادبي اعتماد كند يا نكند
اين چطور نبايد نوشت دردسري شده است. آفتي است كه افتاده به جان داستان. شعر مادرمرده كه هيچي، يك وجب خاك است و هزار پادشاه
اين چطور نبايد نوشت از زبان هر نويسنده‌اي همان جور است كه او نمي‌نويسد
اين چطور نبايد نوشت از زبان هر منتقدي همان جور است كه او نمي‌پسندد
اين چطور نبايد نوشت فاصله‌ي زيادي با نقد دارد
اين چطور نبايد نوشت را كه گفتيد يك جوري بنويسيد كه بايد نوشت يا يك چيزي بنويسيد كه بايد گفت
....
اين چطور نبايد نوشت را چطور نبايد نوشت؟! كه درست از آب دربيايد
...
نه! بايد نوشت
...
نوش!
...
اين هم بازي‌هاي كلامي به سبك شعر حجم و سطح و سطر و ضربدري و يك كلام شعر مادرمرده