چهارشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۷

طنز را جدی بگیرید لطفا

- من در دوره‌ی تندخوانی شرکت کردم و «جنگ و صلح» را در بیست دقیقه خواندم؛ یک‌چیزی راجع‌به روسیه بود!

- روشنفکران مثل مافیا هستند. فقط همدیگر را می‌کشند.

- من به ساعت طلای جیبی‌ام خیلی می‌نازم؛ پدربزرگم آن را در بستر مرگ، به من فروخته است.

- وقتی آدم‌رباها من را ربودند والدینم بلافاصله دست به کار شدند و اتاقم را اجاره دادند.

- به دلایلی آن‌قدر که در فرانسه از من قدردانی می‌شود در وطنم نمی‌شود؛ حتما در فرانسه زیرنویس‌هایی که برای فیلم‌هایم می‌گذارند محشر است!
...
این چند جمله را یکی از رفقا از قول "وودی آلن" تعریف کرد. طنزهایش را همیشه دوست داشته‌ام. خاصیت طنز وودی آلنی این است که طنز هر چند در ظاهر اتفاق می‌افتد اما لایه‌ی عمیق‌تری هم دارد. یعنی یک‌بار ساختار معنایی طنزش ما را غافلگیر می‌کند و سپس مبهوت رندی او در بازی گرفتن مفاهیم و یا طرح سوالات کاملا جدی که در نظر به هیچ وجه جدی نیستند می‌شویم. این شکل طنز را در ادبیات فارسی کم داریم. البته نمونه‌های خوبی از عبید زاکانی در دست داریم. مثلا این یکی؛

- قزوینی از بغداد می‌آمد. او را پرسیدند آنجا چه می‌کردی؟ گفت: عرق!

ساختار محکم، مفهوم پنهان و بیشتر از همه رندی و متلک‌پرانی محترم و کنایه‌آمیز عبید، این طنز را در جایگاه والاتری از طنز قرار می‌دهد. یا این طنز از ابراهیم نبوی؛

- آن‌ها برای شرف‌شان می‌جنگیدند. بعد از جنگ یک قبرستان بزرگ ماند و مقدار زیادی شرف.

برای رمزگشایی این جمله، باید آن را کلمه به کلمه بخوانید. هر مفهومی که در هر مرحله از آن به دست بیاورید لبخند تلخی را گوشه‌ی لب‌تان می‌نشاند.
حافظ نیز در دیوانش، سراسر و واژه به واژه، هوشمندانه و رندانه، عالم و مافیها و دین و ریا را با زبان طنز خاص خویش به بوته‌ی نقد می‌کشد، و چه خوش می‌نشیند و عمر مدام می‌یابد، بازی‌پردازی‌اش با مفاهیم عمیق و خط قرمزهای دینی و عرفی، وقتی لباس صناعت ادبی بر تن آن می‌کند؛

- پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
که به قول عبدالکریم سروش، هفتصد سال از این عمر این شعر می‌گذرد و هنوز که هنوز اهل نظر و اهل ادب، در خواندنش به توافق نرسیده‌اند!
که هم
- پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک، خطا، پوشش باد
در نظر گرفته شده است. و هم
- پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک ِ خطاپوشش، باد
این هوشمندی در چیدمان و مهندسی شعر مختص حافظ بوده است و بس. تخصصی که در این زمانه به شدت کمبودش حس می‌شود.
***

متاسفانه بعد از رونق گرفتن کار و بار مطبوعات از مشروطه به این سو، دامنه‌ی طنزنویسی به شوخی با گرانی و اقتصاد و شوخی با سخن مسوولین و... محدود شد. طنزی که با یک خبر به دنیا می‌آید با سوختن یک خبر می‌سوزد و با از خاطر رفتن آن خبر، از خاطر می‌رود و محو می‌شود. در این سال‌های دراز جز مواردی انگشت‌شمار تلاشی در جدی گرفتن طنز از سوی اهل قلم صورت نگرفت. فقر ادبی ما در زمینه‌ی داستان‌نویسی و رمان‌نویسی که رویکرد طنز داشته باشند و یا قلم طنز نویسنده مهمترین شاخصه‌ی آن تلقی شود، موضوع جدی ادبیات ماست. این فقر ادبی در طول این سال‌ها گسترش یافته و امروزه به راحتی در فیلمنامه‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی هم مشهود است. فقری که تنها و تنها با ترجمه سعی به پر کردن جای خالی آن می‌شود. می‌خواهم از شما یک خواهش در گوشی کنم؛ طنز را جدی بگیرید. لطفا.