تو شعرهایی هستی که من خواندهام
من شاعرانیام که تو را دیدهاند
شعر نمینویسم
تا ردی از تو برای دیگران نماند
شعر نمینویسم و تو را میدزدم
سوار اتوبوسهای کردستان میشویم
در شهری مرزی پنهانت میکنم
کارگری میشوم
دورهگردی دستفروش
کولبری میکنم
تیر میخورم
در صف نان دعوا راه میاندازم
برایت نان میخرم
به خانه برمیگردم
اشک میریزی
و نمیفهمی دوستت دارم
فریدون فروغی گوش میکنی
از پنجره به آن سوی مرز
به خاورمیانه نگاه میکنی
منتظری تا مردای توی قصه
برای بردن تو با اسب بالدار بتازند
تو شعرهایی هستی که من خواندهام
من دشمن شاعرانیام که تو را از من ربودهاند
+ شبانه بی شاملو
من شاعرانیام که تو را دیدهاند
شعر نمینویسم
تا ردی از تو برای دیگران نماند
شعر نمینویسم و تو را میدزدم
سوار اتوبوسهای کردستان میشویم
در شهری مرزی پنهانت میکنم
کارگری میشوم
دورهگردی دستفروش
کولبری میکنم
تیر میخورم
در صف نان دعوا راه میاندازم
برایت نان میخرم
به خانه برمیگردم
اشک میریزی
و نمیفهمی دوستت دارم
فریدون فروغی گوش میکنی
از پنجره به آن سوی مرز
به خاورمیانه نگاه میکنی
منتظری تا مردای توی قصه
برای بردن تو با اسب بالدار بتازند
تو شعرهایی هستی که من خواندهام
من دشمن شاعرانیام که تو را از من ربودهاند
+ شبانه بی شاملو