دوشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۹۱

سال مار و مارگزیدگان مبارک

این آخرین روزنامه سال 92 است که دارید ورق می‌زنید... و امیدوارم ورق برگردد. ممنونم که روزگار 91 را با هم از سر گذراندیم. ممنونم که هستید. ممنونم که می‌توانم برای شما بنویسم. ببخشید که آخر سالی باعث دل‌نگرانی شما شدم.
فکری هستم اگر می‌آمدید خانه من عیددیدنی، با توجه به هزینه آژانس (رفت و برگشت حدود بیست هزار تومان) و اودکلن (هر پیس‌پیس پنج هزار تومان) و لباس نو (هزینه استهلاک هر بار استفاده ده هزار تومان)، هزینه هر عیددیدنی، برای هر نفر/مهمانی سی و پنج هزار تومان است. در نتیجه باید مبلغ عیدی دست کم یک تراول پنجاه هزار تومانی باشد که به زحمت رفت و آمدش بیارزد. حالا که نشانی من را ندارید بیایید عیددیدنی و من هم تراول پنجاه هزارتومانی ندارم، شعرهای طنز زیر را بزنید به پای عیدی امسال، البته یک بوسه لپی هم ضمیمه است.

نظرگاه واقعی
دنیا را از چشم تو می‌بینم که زیبا است
تو را از چشم تو می‌بینم که زیبایی
کاش پیش از این ها رفته بودی
پیش از آن که خودت را از چشم من ببینی و از چشمم بیفتی

شعر واقع‌گرا
دست ما کوتاه و
خرمای شما بر نخیل

شعری برای نیازمندی‌ها
برای فصل بارندگی
به معشوقه‌ای با چتر ِ دو نفره نیاز دارم
برای فصل زمستان
به معشوقه‌ای
با کلبه‌ای گرم
و توانایی پختن یک کاسه سوپ ِ خوب

برای فصل بهار و تابستان
خودم از پس کارهایم برمی‌آیم
دیگر به شما زحمت نمی‌دهم

شعری برای سوانح طبیعی
صاعقه است نگاه تو
سیل است اشک تو
آتشفشان است قهر تو
زلزله است دعوای تو
ای بر پدر تو
چقدر خرابی به بار آورده‌ای



منتشرشده در روزنامه شرق، 28 اسفند 1391، ستون از هر نظر بی‌ضرر
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در اینترنت بازنشر می‌کنم.)