سه‌شنبه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۳

جایزه‌ی گلشیری

1- سال 84 اولین کتابم منتشر شد و همچون همه‌ی شاهکارهای ادبیات درست دیده نشد! حتا اسمش توی فهرست اولیه جایزه‌ی مهم و ارزشمند هوشنگ گلشیری هم نبود.
سال 89 کتاب پنجره زودتر می‌میرد منتشر شد و نامزد رمان بهتر سال جایزه‌ی گلشیری شد. 

2- یادم است سال 84 وقتی دوستانم می‌پرسیدند: « حالا که گلشیری قبول نشدی، چکار می‌کنی؟» 
گفتم: « هیچی، می‌خوانم برای نوبل!» 

3- متاسفانه و صد افسوس جایزه‌ی گلشیری اعلام کرده تا اطلاع ثانوی برگزار نمی‌شود. این جایزه سال‌های مقارن با بهار مطبوعات موثرترین و جریان‌سازترین جایزه‌ی ادبی ایران بود. در سال‌های پیش که سال‌های رکود ادبیات و مطبوعات و فرهنگ بود، این جایزه هم با مشکلات فراوان مواجه شد و بارها رویه‌ی برگزاری‌اش را تغییر داد، که به نظرم همان تغییر رویه‌ها باید با وسواس بیشتری انجام می‌شد. 

بعضی از نویسندگان که در ظاهر ژست بی‌تفاوتی نسبت به این جایزه و اصولا هر جایزه‌ی دیگر را می‌گرفتند و می‌گیرند، در پسله هر دست و پایی می‌زدند که نظر مثبت داوران را جلب کنند. و دست بر قضا بعد از اعلام نتایج اگر اسم‌شان به عنوان برنده خوشبختی در می‌آمد، سکوت پیشه می‌کردند و اگر نام‌شان به عنوان برنده اعلام نمی‌شد، شمشیر از رو بسته را دوباره دست می‌گرفتند و نفس‌کش می‌طلبیدند. به به... چه خاطرات بانمکی از این رفتارها در ذهن‌ها مانده... به به. 
همین برخوردهای شخصی قوز بالا قوز فشارهای دست بالایی بود که کمر جایزه‌ی گلشیری را خم کرده بود و - به قول خوابگرد - سبب شکستن کمر این جایزه که حاضر نبود کمر خم بکند، شد. 

4- با همه‌ی این اوصاف نمی‌توان و بی‌انصافی است اگر منکر اهمیت جایزه‌ی گلشیری شد و غم‌انگیز است که با انتشار خبر توقف برگزاری این جایزه، اظهارنظرها بیشتر خلاصه به «حیف شد...» و «ئه؟ نه بابا...» و «خوب شد وقتش بود...» شود، هر چند ما قهرمان مرده را می‌پرستیم و تخت جمشید فروریخته را دوست می‌داریم و به یاد و شوق حمام ویران‌شده‌ی شیخ بهایی زیر دوش می‌ایستیم، و البته که توقف چنین جایزه نه کاری است خُرد. 

5- و البته که باید باغیان‌وار دلسوز چنان باغی شد و برای پا گرفتن دوباره‌اش چاره‌ای اندیشید.