شنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۳

من دوستت دارم اما موشکی در چشم‌هات

خاورمیانه نیست
دیوانه‌خانه است
ما دیوانه‌ایم که گل در برابر گلوله می‌کاریم
ما دیوانه‌ایم که شعر در برابر شعار می‌خوانیم
ما دیوانه‌ایم که بوسه در برابر تانک می‌دهیم
آن‌ها دیوانه نیستند
سیاستمدارند
مردان قدرتند
ما احمقیم
دیوانه‌ایم
دیوانه
و دیوانه‌وار دوست می‌داریم
دیوانه‌وار به فردا امید داریم
و دیوانه‌وار معشوق‌مان را دزدکی می‌بوسیم
حتا اگر مرده باشیم
حتا اگر موشکی بوسیدن ما را نشانه رفته باشد
پیش از این‌که به هوا برویم گریه کنم؟
گریه کنم که کم گفتم دوستت دارم؟
گریه کنم که چقدر دیر بوسیدمت؟
گریه کنم که چشم‌هات... چشم‌هات...
گریه کنم که هذیان می‌گویم؟
که ساختمان متن را به هم ریخته‌ام؟
گریه کنم که چشم‌هات...
که این دست‌هات...
که چشم‌هات...
که موشکی در چشم‌هات دارد به من نزدیک می‌شود
لعنت بر خاورمیانه
من دوستت دارم
اما موشکی در چشم‌هات...
گریه کنم؟
یا مثل یک مرد زار بزنم؟
از موشک نترس
بیا بغلم...
بیا من هوایت را دارم
بیا فوقش با هم به هوا...
صدای انفجار
صدای زیبای انفجار
دود
دود زیاد
صدای تشویق
تشویق زنان و مردانی آراسته در کرانه دیگر بنشسته بر صندلی با شلوارک و صندل بر پا و دوربین چشمی در دست...
مرگ سرگرم‌کننده مرد و زن در این کرانه
پر کردن بطالت روز تعطیل زنان و مردان بسیار آراسته در کرانه‌ی دیگر
اکران ویژه
تک سئانس
پایان گزارش
تا انفجاری دیگر شما را به خدای بزرگ می‌سپاریم


 + اینجا خاورمیانه است