کوروش دستهاش را کرده بود در جیبش و لبهاش را هم چفت هم کرده بود. یک نفر خواست ازش عکس بگیرد. کوروش هم انگشتهاش را به شکل موفق باشی ایرانی (در این زمینه خارجیها از شستشان استفاده میکنند) نشان دوربین داد. یک دفعه دو تا سطل آشغال خود به خود آتش گرفت. یک نفر از آن بالا شیرجه آزاد زد. دو نفر با موتور تک چرخ زدند و تر تر موتورشان صدا داد. سه نفر با موبایل داشتند فیلم میگرفتند. چهار نفر خودشان را راحت کردند وسط جمعیت. پنج نفر به خاطر گازی که آن چهار نفر رها کرده بودند اشکشان درآمد. شش نفر دویدند از سمت راست خیابان به سمت چپ خیابان. هفت نفر که داشتند قایمباشک بازی میکردند هنوز پیدا نشدند. هشت نفر رفتند سند خانهشان را بیاورند. نه نفر با پدرشان برگشتند خانهای که سند نداشت. ده نفر که رسانه نداشتند گفتند کوروش رسانه است. کوروش گفت: «نه بابا! رسانه چییه. ما فقط یه منشور حقوق بشری نوشتیم. حالا هم که آواره کوچه و خیابون شدیم.» نفر آخر هم آمد و دست کوروش را گرفت و گفت بیا برویم باهات کار دارم. باهاس درباره یک چیزهایی با هم به توافق برسیم. تا این لحظه خبر دیگری در دست نیست!