دوشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۹

معضل جدی زباله برای مردمی با تمدن چندهزار ساله!

اول این عکس را ببینید.
 توضیحات دیده‌بان کوهستان را هم بخوانید؛
فکر می کنید این لاک پشت چرا اینطوری شده؟
لاک پشت بیچاره در زمانی که کوچک بوده وارد یک حلقه‌ی پلاستیکی شده که در اقیانوس شناور بوده و دیگر نتوانسته از آن خارج بشود. در نتیجه این شکلی رشد کرده و دیگر توانایی‌اش در قایم شدن توی لاکش رو از دست داده و نه می‌تواند شکار کند و نه دفاع. این تازه یک نمونه است از قربانی‌های بی‌زبان زباله‌های ما!

حالا من می‌دانم این چیزی که نوشتم خیلی شتابزده است، ولی ویرایشش نمی‌کنم و دست بهش نمی‌زنم تا شاید دق دلی من را نشان دهد. که شاید این دق دلی را توانسته باشم خالی کنم. هنوز هم نمی‌دانم این همه ته سیگاری که گوشه و کنار دنیا رها می‌شود چه به روز طبیعت و زیست آینده‌ی انسان و حیوان و... خواهد آورد. از همین ته سیگار بگیرید تا آشغال‌های پلاستیکی و... دیگر. این عکس و توضیحش انگار یک‌دفعه زد به خالِ موضوعی که سال‌هاست بهش فکر می‌کنم. جان عزیزتان آن حلقه‌ی آشغال پلاستیکی و آشغال‌های دیگرتان را فقط در سطل زباله بیندازید. (در ضمن می‌دانم که این تصویر مربوط به اقیانوس می‌شود و گناهش گردن مردم بافرهنگ و متمدن ایران نیست!)
حالا برویم سر خالی کردن دق دلی که اول این پُست وبلاگی گفتم؛


1
هنوز هم در خیابان و اتوبان طرف آشغالش را پرت می‌کند بیرون.
هنوز هم هر کجای این کشور که قدم می‌زنی، توی کوه و دشت و کنار دریا پر از گند و کثافت خوش‌گذارنی و تفریح یک مشت آدم بی‌شعور و احمق است که اگر پای حرف‌شان هم بنشینی هر کدام‌شان ده ساعت درباره فخر ایرانی و اولین حقوق بشر وراجی می‌کند.
با همین ادبا و اهل قلم و هنر هم که می‌رویم خیر سرمان تفریح یک‌سری‌شان حتما حتما باید یک گندی به طبیعت بزنند تا "پز روشنفکری" بدهند که با همه فرق دارند یا "قانون" به فلان‌جاشان است.

2
یک بار داشتیم نصفه‌شبی توی زمستان قدم می‌زدیم.
من باید به دستشویی می‌رفتم و جایی نبود. عزیز روشنفکری که همراه ما بود و برای هر موضوع بشری و انسانی ساعت‌ها سخنرانی می‌کرد، گفت: «همین کنار خیابان خودت را راحت کن.»
گفتم: «چی؟»
گفت: «خودت را راحت کن! آدم که نباید این‌قدر بسته باشد.»
گفتم: «فردا بچه‌ی مردم می‌آید توی کوچه و کنار همین درخت بازی می‌کند. دست می‌زند به خاک و سنگ و گیاه. هزارتا مرض می‌گیرد.»
گفت: «مگه سگ و گربه خودشان را توی همین باغچه‌ها و بلوارها خالی نمی‌کنند؟»

3
روشنفکر است دیگر. نمی‌فهمد سگ یک‌جا را باید بکند، یا صاحبش یادش داده که کجا خودش را خالی کند، یا اگر ولگرد است توی شهر جمعش می‌کنند و فرصت پیدا نمی‌کند که توی باغچه خودش را راحت کند.
گربه؟ کدام‌یک از شما تا حالا قضای حاجت کردن گربه را دیده است؟ حتا گربه‌ی خانگی هم همه را می‌پاید که وقتی خواست برود توی توالتش و روی خاک مخصوصش بنشیند، کسی نگاهش نکند.

4
روشنفکریم دیگر. چندهزار سال هم که تمدن داریم. مردم فرهنگی هم که هستیم. منشور کوروش هم که داریم. اولین حقوق بشر را هم که ما نوشتیم. خب؟ دیگر چه می‌ماند؟ دیگر باید به قول آن بزرگوار چراغ را بگیریم پشت سرمان که دیگران را راهنمایی کنیم و خودمان در تاریکی قدم برداریم.


برای اطلاع:
لینک بعضی از آن‌ها که نگران محیط زیست هستند؛
و لینک‌هایی که همین دوستان معرفی کرده‌اند

توضیحات کامل‌تر درباره‌ی این لاک‌پشت را با دیدن فیلم مربوط به آن در کمانگیر  بخوانید