دوشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۸

فال قهوه آقا سعيد حجاريان

بعضي فنجان‌ها را فالگير كه بخواهد ببيند دستش مي‌لرزد، دستش نمي‌رود. بعضي فنجان‌ها را كه ببيند دلش مي‌لرزد، دلش نمي‌آيد. امروز فال آقا سعيد حجاريان را گرفتيم. ما مواظبيم دست‌مان نلرزد شما مواظب باشيد دل‌تان نلرزد. البته با توجه به حجم اخبار خجسته‌اي كه اين روزها از در و ديوار مي‌شنويم كلا دل‌تان را از ويبره خارج كنيد بهتر است.
*
آقا حجاريان! توي فنجان قهوه‌ات مي‌بينم كه همزمان با تو، در جامعه بشري چند سعيد به منصه ظهور مي‌رسند و هر كدام در كاري مي‌كوشند. يكي از آنها كه آقا سعيد - الف (و شركا!) نام دارد يك بنگاه زودبازده افتتاح مي‌كند و در آن بنگاه مشغول سرويس‌دهي به نويسندگان و دگرانديشان و آقا فروهر و آقا مختاري و آقا پوينده و اينا مي‌شود. شيوه كار اين بنگاه دلي‌وري است! يعني خدماتش را در محل و در خانه ارائه مي‌كند. خدمات آقا سعيد الف و شركا هم اين قدر خوب ارائه مي‌شود كه هر كسي كه مشتري‌شان بشود ديگر از خانه خارج نمي‌شود. در كل فال هر كسي از اهالي اصلاحات را كه نگاه كنيم، مي‌بينيم اين آقا سعيد - الف و شركا، آن جا يك شعبه زده‌اند. در ضمن آقا سعيد - الف روي اختراع كردن يك فناوري زودبازده ديگر هم كار مي‌كند؛ داروي نظافت كه اگر آمريكا و انگليس و اينا بفهمند اين فناوري چقدر خطرناك است ديگر بي‌خيال بمب هسته‌اي و اينا مي‌شوند. (اين از آقا سعيد – الف)
آقا حجاريان! از آن طرف يك آقا سعيد - ع ديگر هم هست كه جاي پسر تو است. اما دل شير دارد! آن قدر دلش شير است كه وقتي 20 سال دارد و تو 45 سال داري با اسلحه واقعي مي‌خواهد از تو امضا بگيرد. اما چون سوار موتور است، دستش مي‌لغزد و تيرش در مي‌رود و مي‌خورد توي گردنت. ميزان علاقه او به تو آن قدر زياد بوده كه تو از آن موقع تا به حال روي صندلي چرخدار مي‌نشيني. (در كل عشق رو ببين چه مي‌كنه.)
همين آقا سعيد - ع چند سال بعد از آشنايي با تو در صدر هيات بلندپايه‌اي! كه حدود 250 نفر بودند و همگي لباس‌هاي خودشان را پوشيده بودند تا كاملا شخصي به نظر برسند! از خوابگاه دانشجويان بازديد كردند و عشق‌شان را به تك تك دانشجويان ابراز كردند. (اينم از اون يكي آقا سعيد.)
خلاصه در فنجانت مي‌بينم كه هر كسي در اين مملكت در هر كاري باشد يك كاري هم دست تو مي‌دهد. يا هر طرفي كه برود يك جفت‌پا هم به تو مي‌اندازد. در كل اين طور كه معلوم است برادران تو را خيلي دوست دارند. مثلا همين الان برداشته‌اند تو را برده‌اند سانفرانسيسكو كه كمي آب و هوا عوض كني. اصلا يك جورهايي سر عيادت كردن از تو دعواست بين برادران. هي اين برادر و هي اون برادر مي‌خواهند از نزديك با تو عيادت كنند منتها چون اتاقي كه تو را در آن نگه مي‌دارند، تنگ و كوچك است مي‌روي توي كما.
آقا حجاريان! در فنجانت مي‌بينم كه تو مغز اصلاحات مي‌شوي. براي همين، براي اينكه تو از كشور خارج نشوي و فرار مغزها نشوي، تو را سر جايت مي‌نشانند. البته طوري تو را سر جايت مي‌نشانند كه از آن بعد اگر بخواهي حركت كني بايد دو سه نفر زير دست و بالت را بگيرند.
آقا حجاريان! توي فالت مي‌بينم كه داري تمارض مي‌كني و خودت را زده‌اي به كما! تا سياهنمايي كني و مردم و مسوولان و بين‌الملل و صهيونيسم و آقا اوباما و خانوم مركل را فريب بدهي. پدر جان! مثل اينكه طبابت برادران را دست‌كم گرفته‌اي؟ يادت باشد همين برادران هفته پيش به دفع پيروزمندانه يك سنگ كليه كمك‌هاي اوليه و ثانويه كردند. از آن طرف يكي دو هفته از يك خانم باردار مراقبت‌هاي ويژه به عمل آوردند. آيا ما نوبل پزشكي را براي طبابت در فضاي تنگ و تاريك از آن خود خواهيم كرد؟ ما نمي‌دانيم!
آقا حجاريان! توي طالعت مي‌بينم كه تو را دستگير مي‌كنند. ناراحت نباش پدر جان! در كل اگر بيرون هم مي‌ماندي خطر تهديدت مي‌كرد. الان خدا را شكر كن فقط رفته‌اي به كما و حالت خوب است!
آقا حجاريان! اين از فال قهوه تو. فنجانت مثل اخبار اين روزها، جسته گريخته و پراكنده مخابره شد.
*

روزنامه اعتماد ملی - ستون فال قهوه - 22 تیر 1388 - پوريا عالمي
(طنزها را همان طور که در روزنامه منتشر می‌شود- با حذف و تعدیل - منتشر می‌کنم اینجا.)