پنجشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۹

زلزله در آسانسور

من تنها آسانسورچی دنیا هستم که قصه‌ی بالا و پایین‌رفتن‌هام رو براتون تعریف می‌کنم

طبقه‌ی همکف
در باز شد و زلزله‌ی شدیدی آمد.
آسانسورچی گفت: «آخه چرا من؟ من مسوولیت این زلزله (مخصوصا که هفت هشت ریشتر هم هست) رو به عهده نمی‌گیرم! امکان نداره...»
زلزله آسانسورچی را تکان تکان داد. به شدت تکان تکان داد و گفت: «یه خرده فکر کن...»
آسانسورچی گفت: «دیگه نلرزون... دیگه تکونم نده... آها... الان که فکر می‌کنم می‌بینم داره یه چیزهایی یادم میاد!...» 


طبقه‌ی آخر
زلزله خبر نمی‌کند. خب شما هم با کارهای‌تان زلزله را خبر نکنید!

.

 منتشرشده در هفته‌نامه‌ی چلچراغ، ستون آسانسورچی، شماره‌ی 383
(طنزها را همان‌طور که در مطبوعات منتشر می‌شود، با حذف و تعدیل، در وبلاگ بازنشر می‌کنم.)