فال قهوه
.آقا جواد، توی فنجانت یک طوفان شن به راه افتاده با بودجه میلیاردی. آنورتر بهروز افخمی را میبینیم که دارد بشکنزنان لب یک چیزی را زمزمه میکند. چی میگوید؟ (ما میدانیم.) گوش تیز میکنیم (حالا میدانیم) او دارد میخواند: آن فیلم که از هنر بری بود طوفان شن شمقدری بود.
توی فنجان تو یک دوربین افتاده. این یک دوربین محرم است (که درست معلوم نیست هندیکم است یا چی) این دوربین علاوه بر خاصیت محرمیت و اشراقیت، امکان ویژهی ضبط نور دور و بر افراد را دارد. خودت یکجا گفتی که با همین دوربین امکان تماشای نور رییسجمهوری را داری. (این قضیه را واقعا ما نمیدانیم. خودت میدانی.)
آقا شمقدری! جواد جان! توی فالت میبینم که در زمان آقا صفار هرندی، مخالف همهچیز بودی. حتا علاوه بر اینکه مخالف همهچیز بودی مخالف سینما هم بودی. حتا میگفتی «میتوان مثل خیلی از کشورها سینما را حذف کرد!» اما این طالع تو نیست. توی فالت معلوم است که یا از اینور بام میافتی یا از آنور. فنجان قهوهات میگوید تو که یک روزی میگفتی سینما را باید حذف کرد، حالا آستینها را بالا زدی و با کمک آقا مشایی داری همهی فیلمهای حذفی را مجوز میدهی. حالا کاری به "به رنگ ارغوان" نداریم. کار را به جایی میکشانی که "نامزد آمریکایی من" هم مجوز میگیرد. خیلی دقت کن آقا جواد. طالعت فراز و نشیب زیاد دارد.
آقا شمقدری، این چی است توی فنجانت؟ وای چقدر قشنگ! باز هم آقا صفار افتاده. اصلا انگار شما دوتا، دوتا روح هستید در دو بدن. منتها چون جفتتان به روح اعتقاد دارید، به همدیگر خیلی علاقه ندارید. در راستای همین علاقهی قلبی است که توی صدا و سیمای آقا ضرغامیاینا، تو میگویی: «آقا احمدینژاد، آقا صفار هرندی را تحمل میکند.»
آدم وقتی میبیند وضعیت مملکت و گفتمان در حد گل و بلبلی خودش را کشیده بالا، از شادی در پوستش نمیگنجد و اشک پیروزی در چشمم دایره میزند.
چه بختی داری تو. چه طالعی. آقا شمقدری یکجا گفتی در هر سمتی که رییسجمهور بخواهد حاضرم خدمت کنم، حتا جاروکشی. منتها میشوی معاونت سینمایی. شاید برای همین است که توی فنجانت کمی گرد و خاک در سینما میبینم.
جواد جان، بابا، توی فنجانت یک یالا یالا رقص و شادی هم افتاده. برای همین تو از یالا یالا رقص و شادی نه تنها در سینما، که حتا در مهدکودکها هم ناراضی هستی. حالا مهدکودک چه ربطی به امور فرهنگی و سینمایی مملکت دارد ما و باقی کارشناسان نفتی، سر درنیاوردیم. اگر راست میگویی پس چرا دربارهی یالا یالا رقص و شادی که آقا مشایی هم آنجا حضور داشت، چیزی نگفتی؟
توی فنجانت یک سخنرانی میبینم که در مورد حجاب و اینا صحبت میکنی. بهتر است این حرفهایی را که در آن سخنرانی میزنی خودت در اینترنت سرچ کنی و بخوانی. به قول وزیر آموزش و پرورشتان، این چیزها به ما مربوط نیست. (یعنی واقعا همچین حرفهایی زدی؟ یعنی همکارت همچین حرفی زده؟ جریان چقدر پیچیده است.)
آقا جواد، خودمانیم، فالت خیلی بامزه است. تو آخه چطوری یک نفری راجعبه این همهچیز اظهارنطر کردی؟ این نظریهات دربارهی ورود خانمها به ورزشگاهها چی بود؟ آن آماری که گفتی پنج هزار نفر دختر با لباس پسرانه توی ورزشگاه صد هزار نفره همیشه حضور دارند را از کجا درآوردی؟ یعنی کی رفته شمرده؟ خودت گفتی یک نفرشان را به چشم خودت دیدی؟ اون چهار هزار و نهصد و نود و نه دختر دیگر را که با لباس پسرانه میروند ورزشگاه، آنها را چه کسی دیده؟! نگو پدر جان. میگویی آمار نده. آمار میدهی به گنجایش مطلب دقت کن. آ قربون تو.
آقا توی فنجانت کفشهای آقا احمدینژاد هم افتاده که توی تبریز گم شد.
گوشهی قهوهی ته فنجانت، یک معجزه افتاده! البته تو فیلم تبیغاتیای را که برای انتخابات آقا احمدینژاد ساختی، معجزه خواندی. پس با این اوصاف، چون گوشهی فنجانت عکس یک فیلم وی.اچ.اس افتاده، پس لابد تصویر معجزه است. آیا فیلم تبلیغاتی انتخابات معجزه است؟ (ما نمیدانیم.)
سرنوشت دربارهالی را هم من توی فال تو میبینم. چرا تو دقیقا همانموقعی دربارهی اکران این فیلم حرف میزنی به صورت قضاقورتکی، آقا هرندی در سفر خارجی است؟ این موضوعی است بین خودتان دو نفر.
آن گوشهی فنجان را نگاه! به به. سلام آقا فرمانآرا. آقا شما گفتید توی دورهی معاونت آقا شمقدری دیگر فیلم نمیسازید و اینا. جریان چی است آقا شمقدری؟ چرا به هر کسی از صمیم قلب علاقه داری، تلپ میافتد توی فالت؟ آیا تو دوست زیاد داری؟ آیا تو را زیاد دوست دارند؟ (ما نمیدانیم.)
آقا فنجان تو، فنجان نوآوری است. توی فنجانت یک نوآوری دیگر هم معلوم است که تمام جشنوارههای سینمایی جهان را دستخوش تغییر قرار خواهد داد. کدام نوآوری؟ همین که داورهای جشنواره را معرفی نمیکنی خیلی کار نو و قشنگی است آفرین. شاید اصلا داور ندارد این جشنواره. دارد؟ ندارد؟ (ما نمیدانیم.)
...
خلاصهاش این که در کل یک کم مراقب خودت باش.
.
منتشرشده در هفتهنامهی ایراندخت شمارهی 46 - دهم بهمن 1388
.آقا جواد، توی فنجانت یک طوفان شن به راه افتاده با بودجه میلیاردی. آنورتر بهروز افخمی را میبینیم که دارد بشکنزنان لب یک چیزی را زمزمه میکند. چی میگوید؟ (ما میدانیم.) گوش تیز میکنیم (حالا میدانیم) او دارد میخواند: آن فیلم که از هنر بری بود طوفان شن شمقدری بود.
توی فنجان تو یک دوربین افتاده. این یک دوربین محرم است (که درست معلوم نیست هندیکم است یا چی) این دوربین علاوه بر خاصیت محرمیت و اشراقیت، امکان ویژهی ضبط نور دور و بر افراد را دارد. خودت یکجا گفتی که با همین دوربین امکان تماشای نور رییسجمهوری را داری. (این قضیه را واقعا ما نمیدانیم. خودت میدانی.)
آقا شمقدری! جواد جان! توی فالت میبینم که در زمان آقا صفار هرندی، مخالف همهچیز بودی. حتا علاوه بر اینکه مخالف همهچیز بودی مخالف سینما هم بودی. حتا میگفتی «میتوان مثل خیلی از کشورها سینما را حذف کرد!» اما این طالع تو نیست. توی فالت معلوم است که یا از اینور بام میافتی یا از آنور. فنجان قهوهات میگوید تو که یک روزی میگفتی سینما را باید حذف کرد، حالا آستینها را بالا زدی و با کمک آقا مشایی داری همهی فیلمهای حذفی را مجوز میدهی. حالا کاری به "به رنگ ارغوان" نداریم. کار را به جایی میکشانی که "نامزد آمریکایی من" هم مجوز میگیرد. خیلی دقت کن آقا جواد. طالعت فراز و نشیب زیاد دارد.
آقا شمقدری، این چی است توی فنجانت؟ وای چقدر قشنگ! باز هم آقا صفار افتاده. اصلا انگار شما دوتا، دوتا روح هستید در دو بدن. منتها چون جفتتان به روح اعتقاد دارید، به همدیگر خیلی علاقه ندارید. در راستای همین علاقهی قلبی است که توی صدا و سیمای آقا ضرغامیاینا، تو میگویی: «آقا احمدینژاد، آقا صفار هرندی را تحمل میکند.»
آدم وقتی میبیند وضعیت مملکت و گفتمان در حد گل و بلبلی خودش را کشیده بالا، از شادی در پوستش نمیگنجد و اشک پیروزی در چشمم دایره میزند.
چه بختی داری تو. چه طالعی. آقا شمقدری یکجا گفتی در هر سمتی که رییسجمهور بخواهد حاضرم خدمت کنم، حتا جاروکشی. منتها میشوی معاونت سینمایی. شاید برای همین است که توی فنجانت کمی گرد و خاک در سینما میبینم.
جواد جان، بابا، توی فنجانت یک یالا یالا رقص و شادی هم افتاده. برای همین تو از یالا یالا رقص و شادی نه تنها در سینما، که حتا در مهدکودکها هم ناراضی هستی. حالا مهدکودک چه ربطی به امور فرهنگی و سینمایی مملکت دارد ما و باقی کارشناسان نفتی، سر درنیاوردیم. اگر راست میگویی پس چرا دربارهی یالا یالا رقص و شادی که آقا مشایی هم آنجا حضور داشت، چیزی نگفتی؟
توی فنجانت یک سخنرانی میبینم که در مورد حجاب و اینا صحبت میکنی. بهتر است این حرفهایی را که در آن سخنرانی میزنی خودت در اینترنت سرچ کنی و بخوانی. به قول وزیر آموزش و پرورشتان، این چیزها به ما مربوط نیست. (یعنی واقعا همچین حرفهایی زدی؟ یعنی همکارت همچین حرفی زده؟ جریان چقدر پیچیده است.)
آقا جواد، خودمانیم، فالت خیلی بامزه است. تو آخه چطوری یک نفری راجعبه این همهچیز اظهارنطر کردی؟ این نظریهات دربارهی ورود خانمها به ورزشگاهها چی بود؟ آن آماری که گفتی پنج هزار نفر دختر با لباس پسرانه توی ورزشگاه صد هزار نفره همیشه حضور دارند را از کجا درآوردی؟ یعنی کی رفته شمرده؟ خودت گفتی یک نفرشان را به چشم خودت دیدی؟ اون چهار هزار و نهصد و نود و نه دختر دیگر را که با لباس پسرانه میروند ورزشگاه، آنها را چه کسی دیده؟! نگو پدر جان. میگویی آمار نده. آمار میدهی به گنجایش مطلب دقت کن. آ قربون تو.
آقا توی فنجانت کفشهای آقا احمدینژاد هم افتاده که توی تبریز گم شد.
گوشهی قهوهی ته فنجانت، یک معجزه افتاده! البته تو فیلم تبیغاتیای را که برای انتخابات آقا احمدینژاد ساختی، معجزه خواندی. پس با این اوصاف، چون گوشهی فنجانت عکس یک فیلم وی.اچ.اس افتاده، پس لابد تصویر معجزه است. آیا فیلم تبلیغاتی انتخابات معجزه است؟ (ما نمیدانیم.)
سرنوشت دربارهالی را هم من توی فال تو میبینم. چرا تو دقیقا همانموقعی دربارهی اکران این فیلم حرف میزنی به صورت قضاقورتکی، آقا هرندی در سفر خارجی است؟ این موضوعی است بین خودتان دو نفر.
آن گوشهی فنجان را نگاه! به به. سلام آقا فرمانآرا. آقا شما گفتید توی دورهی معاونت آقا شمقدری دیگر فیلم نمیسازید و اینا. جریان چی است آقا شمقدری؟ چرا به هر کسی از صمیم قلب علاقه داری، تلپ میافتد توی فالت؟ آیا تو دوست زیاد داری؟ آیا تو را زیاد دوست دارند؟ (ما نمیدانیم.)
آقا فنجان تو، فنجان نوآوری است. توی فنجانت یک نوآوری دیگر هم معلوم است که تمام جشنوارههای سینمایی جهان را دستخوش تغییر قرار خواهد داد. کدام نوآوری؟ همین که داورهای جشنواره را معرفی نمیکنی خیلی کار نو و قشنگی است آفرین. شاید اصلا داور ندارد این جشنواره. دارد؟ ندارد؟ (ما نمیدانیم.)
...
خلاصهاش این که در کل یک کم مراقب خودت باش.
.
منتشرشده در هفتهنامهی ایراندخت شمارهی 46 - دهم بهمن 1388