چهارشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۹

توجیه عادت‌های فردگرایی یا توضیح تاثرات بیرونی جامعه

1
وقتی سرم به کار خودم گرم است دل و دماغ بیشتری دارم. یعنی درست است که وقت کمی دارم برای خاله‌زنکی، اما دل و دماغ بیشتری دارم. شاید برای همین است که وقتی مشغول یک روزنامه/ مجله/ کتاب/ نمایشنامه/ انیمیشن/ رادیو/ و... هستم اخلاق اجتماعی‌ام هم بهتر است و لبخند می‌زنم در جواب دیگران.

وقتی سرم به کاری گرم نیست، یعنی همان کاری هم که داشتم جبری از بین رفته/ رفتانده شده است، و از بین رفتن همان کار باعث خراب شدن حوصله‌ام شده است تا حتا دستم نرود به کارهایی که داشتم، بنابراین آن کارهایی که داشتم هم نصفه‌نیمه یک دفعه رها می‌شوند، و همین آشفتگی باعث سردرگمی‌ام می‌شود. درست است که وقتی سرم به کاری گرم نیست، وقت خالی خیلی زیادی دارم برای خاله‌زنکی، اما دل و دماغی هم برای خاله‌زنکی اصلا نمی‌ماند. شاید برای همین است که از پس یک مهمانی ساده، یک گعده، یک گپ تلفنی یا اینترنتی، برنمی‌آیم، و به جای جواب دادن و لبخند زدن، یک‌دفعه مسیر حرف‌ها را هم فراموش می‌کنم و یادم می‌رود چه می‌شنوم یا چه باید بگویم.

2
آیا این حرف‌ها توجیه عادت‌های اجتماعی یک ذهن فردیت‌گرا است، که می‌خواهد رفتار خود را درست نشان دهد؟
نه. این‌ها توضیح تاثرات جامعه بر ذهنی است که اجتماعی می‌اندیشد و می‌نویسد، اما فردیت خودش را هم سعی می‌کند مستقل نگه دارد، اما می‌داند که تاثرات بیرونی جامعه بر او، به این دلیل است که اجتماع، ساختارهای قدرت و دولت، و حتا برآیند تمایلات و نگرش جامعه‌ی جهانی، نسبت به تاثیرشان بر ذهنیت/ فردیت/ شخصیت/ و... افراد، تره هم خرد نمی‌کند. برای همین فرد و ذهنی که درگیر و متاثر چنین چرخه‌ی تقابلی فرد - جامعه است، متوجه است که گاهی رفتارش در جامعه، طوری می‌شود که انگار برای فردیت دیگران تره هم خرد نمی‌کند.

3
وقتی سرم به کاری گرم نیست، از گرم کردن سرم به انتشار یادداشت‌هایی درباره‌ی گرم کردن سر نویسندگان و خوانندگان و همچنین انتشار یادداشت درباره‌ی تره خرد کردن یا نکردن افراد برای هم، می‌شود متوجه این سرگرم‌سازی شد.