1
وقتی سرم به کار خودم گرم است دل و دماغ بیشتری دارم. یعنی درست است که وقت کمی دارم برای خالهزنکی، اما دل و دماغ بیشتری دارم. شاید برای همین است که وقتی مشغول یک روزنامه/ مجله/ کتاب/ نمایشنامه/ انیمیشن/ رادیو/ و... هستم اخلاق اجتماعیام هم بهتر است و لبخند میزنم در جواب دیگران.
وقتی سرم به کاری گرم نیست، یعنی همان کاری هم که داشتم جبری از بین رفته/ رفتانده شده است، و از بین رفتن همان کار باعث خراب شدن حوصلهام شده است تا حتا دستم نرود به کارهایی که داشتم، بنابراین آن کارهایی که داشتم هم نصفهنیمه یک دفعه رها میشوند، و همین آشفتگی باعث سردرگمیام میشود. درست است که وقتی سرم به کاری گرم نیست، وقت خالی خیلی زیادی دارم برای خالهزنکی، اما دل و دماغی هم برای خالهزنکی اصلا نمیماند. شاید برای همین است که از پس یک مهمانی ساده، یک گعده، یک گپ تلفنی یا اینترنتی، برنمیآیم، و به جای جواب دادن و لبخند زدن، یکدفعه مسیر حرفها را هم فراموش میکنم و یادم میرود چه میشنوم یا چه باید بگویم.
وقتی سرم به کاری گرم نیست، یعنی همان کاری هم که داشتم جبری از بین رفته/ رفتانده شده است، و از بین رفتن همان کار باعث خراب شدن حوصلهام شده است تا حتا دستم نرود به کارهایی که داشتم، بنابراین آن کارهایی که داشتم هم نصفهنیمه یک دفعه رها میشوند، و همین آشفتگی باعث سردرگمیام میشود. درست است که وقتی سرم به کاری گرم نیست، وقت خالی خیلی زیادی دارم برای خالهزنکی، اما دل و دماغی هم برای خالهزنکی اصلا نمیماند. شاید برای همین است که از پس یک مهمانی ساده، یک گعده، یک گپ تلفنی یا اینترنتی، برنمیآیم، و به جای جواب دادن و لبخند زدن، یکدفعه مسیر حرفها را هم فراموش میکنم و یادم میرود چه میشنوم یا چه باید بگویم.
2
آیا این حرفها توجیه عادتهای اجتماعی یک ذهن فردیتگرا است، که میخواهد رفتار خود را درست نشان دهد؟
نه. اینها توضیح تاثرات جامعه بر ذهنی است که اجتماعی میاندیشد و مینویسد، اما فردیت خودش را هم سعی میکند مستقل نگه دارد، اما میداند که تاثرات بیرونی جامعه بر او، به این دلیل است که اجتماع، ساختارهای قدرت و دولت، و حتا برآیند تمایلات و نگرش جامعهی جهانی، نسبت به تاثیرشان بر ذهنیت/ فردیت/ شخصیت/ و... افراد، تره هم خرد نمیکند. برای همین فرد و ذهنی که درگیر و متاثر چنین چرخهی تقابلی فرد - جامعه است، متوجه است که گاهی رفتارش در جامعه، طوری میشود که انگار برای فردیت دیگران تره هم خرد نمیکند.
آیا این حرفها توجیه عادتهای اجتماعی یک ذهن فردیتگرا است، که میخواهد رفتار خود را درست نشان دهد؟
نه. اینها توضیح تاثرات جامعه بر ذهنی است که اجتماعی میاندیشد و مینویسد، اما فردیت خودش را هم سعی میکند مستقل نگه دارد، اما میداند که تاثرات بیرونی جامعه بر او، به این دلیل است که اجتماع، ساختارهای قدرت و دولت، و حتا برآیند تمایلات و نگرش جامعهی جهانی، نسبت به تاثیرشان بر ذهنیت/ فردیت/ شخصیت/ و... افراد، تره هم خرد نمیکند. برای همین فرد و ذهنی که درگیر و متاثر چنین چرخهی تقابلی فرد - جامعه است، متوجه است که گاهی رفتارش در جامعه، طوری میشود که انگار برای فردیت دیگران تره هم خرد نمیکند.
3
وقتی سرم به کاری گرم نیست، از گرم کردن سرم به انتشار یادداشتهایی دربارهی گرم کردن سر نویسندگان و خوانندگان و همچنین انتشار یادداشت دربارهی تره خرد کردن یا نکردن افراد برای هم، میشود متوجه این سرگرمسازی شد.